نگاهی به آیه‌ ۱۰۴ سوره‌ انبیاء دربارۀ آسمان
You are currently viewing نگاهی به آیه‌ ۱۰۴ سوره‌ انبیاء دربارۀ آسمان

نگاهی به آیه‌ ۱۰۴ سوره‌ انبیاء دربارۀ آسمان

بحثی دربارۀ آیه ۱۰۴ سوره انبیاء طرح می‌کنیم که بیشتر جنبۀ سرِ نخ دارد. بحث‌های عجیبی در این آیه وجود دارد و این‌ها سرِ نخ بحث‌های زیادی است. در فیزیک به بعضی‌ از این‌ موارد رسیده‌اند یا به عنوان نظریه در حال پرداختن به آن هستند. ما نیز نگاهی اجمالی به این آیه کنیم.

خداوند می‌فرماید: ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ[۱] یعنی دورانی که ما آسمان را جمع می‌کنیم، مانند یک طومار جمع می‌کنیم. همانطور که ابتدا خلقت را شروع کردیم، دوباره آن را برمی‌گردانیم. ما فاعلِ این ماجرا هستیم.

مقداری در الفاظ این آیه دقیق شویم. وقتی که خدا انتهای آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ﴾ یعنی سلسلۀ خلافت در این ماجرا مطرح بوده است. در ماجرای خلقت آسمان‌ها، جریان آسمان‌ها و جمع کردن آسمان‌ها، سلسلۀ خلافت در کار هستند. ورودشان نیز از نوع فاعل است. واژه‌های قرآنی بار معنایی خودش را دارد. خداوند نفرمود «إِنَّا کُنَّا جاعِلینَ، إِنَّا کُنَّا عامِلینَ» یا واژه‌های دیگر، می‌فرماید:﴿إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ﴾، این بار معنایی خودش را دارد. خودِ این جالب است.

می‌فرماید ما آسمان را جمع می‌کنیم، همانطور که قبلاً باز می‌شد، ما جمع می‌کنیم. هر چه که در آن از جریان و حرکت باشد، کار کردن با آن همان «ولایت» است. خداوند از جریان ولایت در ماجرای آسمان صحبت می‌کند. جریانِ ولایت در آسمان، در دو مسیر انجام شده یا انجام می‌شود. یکی در مسیر رفت و یکی در مسیر برگشت. یکی در مسیر انبساط و یکی در مسیر انقباض. این موضوع جالب است که در این آیه، هم جریان ولایت توسط سلسلۀ خلافت مطرح است و هم این که جریان در دو سو است. ابتدا در مسیرِ انبساط و دوم در مسیر انقباض.

این موضوع که آسمان از کجا شروع شد را چگونه دنبال کنیم؟ در قرآن برای آسمان واژۀ ﴿بَدیعُ[۲] آمده است، واژۀ «فطر» آمده است، واژۀ «خلق» آمده است. خدا واژه‌های مختلفی برای ابتدای آسمان مطرح کرده است. ما کدام واژه را برای خلقتِ آسمانِ مادی دنبال کنیم؟

واژۀ «بدأ» را دنبال کنیم. دلیلِ آن در همین آیه ﴿کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ﴾ آمده است. واژۀ فطر که در قرآن هست، یعنی طبق الگوی ملکوتی ایجاد کردن یا متأثر از نور ملکوتی ایجاد کردن. کسی هر چقدر هم که دنبال کند، نمی‌‌تواند خلقت ابتدای آسمان را از آن به دست آورد. چون در بحث فطر و فاطر برای آسمان، «نور فطرت» پر رنگ است. اما واژه‌ای که صریح‌تر باشد و ما بخواهیم ابتدای خلقتِ آسمان را از درون آن به دست آوریم، واژۀ «بدأ» است. خودِ این موضوع جالب است که ما با کدام واژۀ قرآنی شروع کنیم و جلو برویم.

سیر انبساط و انقباض آسمان و نقطه عَود

طبق این آیه، آسمان در حال انبساط است. خدا از یک زمانی، شروع به جمع کردن آسمان می‌کند و طی یک دوران آسمان را جمع می‌کند. پس این آیه مربوط به انتهای آسمان نیست. بلکه مربوط به ابتدای مسیرِ برگشتِ آسمان است یا مربوط به مسیر برگشت است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، خدا هم مسیر رفت و هم مسیر برگشت را صحبت می‌کند. ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ مربوط به جایی است که سیرِ آسمان دور می‌زند. پس این انتهای آسمان نیست.

انتها کجاست؟ «نقطۀ عَود». از آنجایی که حرکت آسمان آغاز شد، آسمان می‌رود و به یک انتهایی می‌رسد، دوباره به همان ابتدا برمی‌گردد. این موضوع تقریباً مثل مسابقۀ دو است. مسابقه دو در مدرسه این‌طور است که از آنجایی که شروع می‌شد می‌دویدند، دست‌شان را به دیوار روبرو می‌زدند و دوباره به همان نقطه برمی‌گشتند. در مدارس این کار را می‌کنند. در مسابقه دو ماراتن، از یک جایی شروع می‌کنند و به یک جای دیگر می‌رسند. اما در مدرسه از آنجایی که شروع می‌کنند به همان‌جا می‌رسند. ماجرای آسمان از جنبه‌ای شبیه این ماجرای مسابقۀ دو در مدرسه است. نقطه‌ای که شروع می‌کنند یعنی «بدأ»، دوباره تحت عنوان نقطۀ «عود»، به همان‌جا باز می‌گردند. کلِ این ماجرا وعدۀ خداست. اواخر آیه خدا می‌فرماید: ﴿وَعْداً عَلَیْنا﴾ یعنی یک وعده‌ای است بر عهدۀ ما. ما این را انجام می‌دهیم. پس تخلف‌پذیر نیست ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ[۳] خداوند در وعده‌اش تخلف نمی‌کند.

یک صفحه‌ای بودن آسمان مانند یک طومار

یک سرِ نخ دیگر این است که خداوند نفرمود مانند مسابقۀ دو. در مثالی که خدا می‌زند باید دقت کرد. می‌فرماید: ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ یعنی مانند یک نامه‌ای یا یک طوماری که ما آن را می‌پیچیم. حالا این را تصویر کنیم و در تصویر آن دقت بیشتری داشته باشیم. فرض کنیم که یک نامه‌ای هست، یک طومار است. وقتی آن را بپیچیم، لایه‌های مختلف روی هم می‌آید. کلِ آسمان، یک صفحه است. اگر شما آسمان را سه بُعدی احساس می‌کنید، به این دلیل است که، لایه‌های مختلف روی هم آمده‌اند. آسمان در حقیقت یک بعدی است. طبق این آیه، آسمان یک صفحه است، یک طومار است. دو بعدی است. آسمان مثل یک صفحه یا یک طومار است که می‌تواند روی خودش بچرخد. وقتی کسی طوماری را می‌پیچانید، آن قسمت از طومار که زیر دستِ فرد است، فشرده‌تر است. اما قسمت‌هایی که زیرِ دست‌ نیست، بازتر است. پس اگر صفحات آسمان وجود دارد به این صورت است. در حقیقت آسمان یک صفحه است، دوتا صفحه نیست، هزار تا صفحه هم نیست. تمامی ستارگان در صفحات هستند و تمام صفحات در حقیقت یک صفحه هستند. صفحات به این دلیل دیده می‌شوند که روی همدیگر پیچیده شده‌اند. بعضی قسمت‌های این صفحات، به‌خاطر بعضی فشارها فشرده‌تر شده‌اند و بعضی قسمت‌ها بازتر شده‌اند. این بحث خیلی ساده‌ای است که از این آیه برمی‌آید.

پس اینکه می‌گویند: «جهان‌های موازی»، لایه‌های مختلفِ همین یک صفحه است. وقتی لایه‌ها روی هم قرار می‌گیرند و بعضی وقت‌ها به دلیلِ فشار به هم، جرقه می‌زنند؛ اصطلاحاً بعضی‌ افراد ممکن است به این موضوع جهان‌های موازی بگویند. اما در واقع، ما «جهان‌ها» نداریم، یک جهان داریم. لایه‌ها نداریم، یک لایه داریم. صفحات آسمان نداریم، یک صفحه داریم. هیچ نوشته‌ای در یک طومار، از صفحه خارج نیست. همۀ نوشته‌ها روی صفحه نوشته شده‌اند. هیچ چیزی از صفحۀ طومار خارج نیست. این تصویری است که خدا در این آیه مطرح می‌کند. هیچ ستاره‌ای، هیچ سیاره‌ای، هیچ قَمَری، هیچ شیئی از طومارِ آسمان خارج نیست. همه در این طومار و در این صفحه هستند. حتی اگر این صفحه هزار بار دور خودش پیچیده شده باشد و هزار صفحه دیده شود، در حقیقت یک صفحه است.

کل این یک صفحه‌ای که بارها، تعداد دفعاتش را هم نمی‌دانیم، روی همدیگر پیچیده شده است، الان در حال باز شدن است. یک زمانی، از یک جایی شروع به برگشت می‌کند. تأکیدِ ابتدای آیۀ ۱۰۴ انبیاء بر آن زمانِ شروع برگشت است و بعد اشاره می‌کند که یک زمانِ آغازی دارد: ﴿کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ﴾ و یک زمان پایانی دارد: ﴿نُعیدُهُ﴾ یا همان نقطۀ «عود». در قیامت همه باید به نزد خدا جمع شوند؛ چون ساختار خلقت بر این است. آسمان باز شده است، دوباره قرار است که بسته شود. مخلوقات هم در این صفحۀ آسمان منتشر شدند، دوباره باید جمع شوند. خدا از طریق سلسلۀ خلافت، جمع‌شان می‌کند: ﴿نُعیدُهُ﴾.

علمِ فیزیکِ ستارگان، باز شدنِ آسمان را متوجه شده است. اما برنامۀ خدا را نمی‌داند. این آیه تقریباً کلی‌ترین برنامۀ خدا دربارۀ آسمان است. خدا از ابتدای آسمان شروع می‌کند و تا انتهای آسمان را مطرح می‌کند. اینکه خداوند چه برنامه‌ای دارد، در این آیه مطرح می‌شود. خدا برنامه دارد و برنامه‌ خود را از طریق سلسلۀ ولایت اعمال می‌کند. خدا برنامه‌اش را از یک نقطه در آسمان شروع کرده است، آن را باز می‌کند و دوباره به سمت همان نقطه جمع می‌کند. چرا این کار را می‌کند؟ فیلسوفان علوم جدید باید به میدان بیایند و ببینند که چرا خداوند این کار را می‌کند؟ چرا مثلِ نامه باز می‌کند و می‌بندد؟ چرا از «یک نقطه» باز می‌کند و دوباره به سمت همان نقطه می‌بندد؟ خداوند برنامه خلقت را به هزاران شکل می‌توانست بچیند، اصلاً چرا برنامۀ خلقت از این نوع است؟ این جالب است که در این آیه، با کلی‌ترین برنامۀ خلقتِ خداوند در بحث آسمان و زمین مواجه‌ هستیم که آن هم به صورتی است که گفته شد. و خداوند به قدری هم به کار خودش اعتماد دارد که می‌فرماید: این وعدۀ ماست و ما آن را انجام می‌دهیم ﴿وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ﴾.

علم، این موضوع را پیدا کرده است که آسمان در حال باز شدن است. اینکه آسمان لایه‌های متعددی است، یعنی همۀ اجرام آسمانی در صفحات است و تمام صفحات هم در حقیقت یک صفحه است، بحث دیگری است. اگر منظور از «جهان‌های موازی» لایه‌های همین صفحات آسمان باشد، فیزیک به این هم رسیده است. ولی اگر منظور چیز دیگری است در آن صورت جزء این آیه حساب نمی‌شود و موضوع دیگری خواهد بود.  

فیزیک ستارگان قائل به صفحات آسمان است. اما طبقِ این آیه کلِ صفحات، یک صفحه است. احتمالاً قائل به این موضوع نیستند و خداوند این را در قرآن فرموده است. این موضوع را می‌توان به عنوان یک نظریۀ علمی مطرح کرد. می‌شود جستجو کرد که آیا کسانی مطرح کرده‌اند یا خیر. و می‌توان درباره این مسئله، به عنوان یک نظریه که در قرآن گفته شده صحبت کرد. به این صورت که مثلاً علوم تا بخشی از این موضوع را جلو آمده‌اند اما جلوتر از آن را نرفته‌اند.

یک سر نخ دیگر از این آیه به سمت آیات دیگر باز می‌شود و آن این است که وقتی آسمان مثل نامه‌های روی هم پیچیده شده باشد، بعضی قسمت‌ها فشرده‌تر است و بعضی قسمت‌ها بازتر است. در نتیجه، به صورت حفره حفره است. در یک دیدِ کلی‌تر وقتی لایه‌های آسمان روی همدیگر قرار می‌گیرند، بعضی جاها به هم فشرده است و بعضی جاها بازتر است. یعنی کاملاً درونِ هم نیستند و در میان‌شان قسمت‌هایی باز است؛ ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ[۴]، آیا ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ﴾ همین موضوع است؟ اینکه معنی می‌شود به آسمان مشبک یا شبکه شبکه یا حفره حفره، همین ماجراست؟

نکته‌ای دیگر اینکه خداوند می‌فرماید: ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ یعنی مانند در هم پیچیدنِ نامه‌ها. یک موقع ما می‌گوییم که من دارم کاری می‌کنم، مثلِ آن کاری که همه انجام می‌دهند. یعنی جمع می‌بندم و می‌گویم همان که همه این کار را می‌کنند. در حقیقت یک نوع کار است. این «نوعِ کار» است. پیچیدن نامه یا پیچیدن طومارها یک نوع فعل است و «تعداد نامه‌ها» مدنظر نیست. احتمالاً ماجرا این است و چه خدا می‌فرمود «کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکِتابِ» یا می‌فرمود: ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ فرق زیادی نمی‌کرد. آیا می‌شود این حرف را به سمت قطعیت برد؟ جواب مثبت است. وقتی که در آیۀ ۱۰۴ انبیاء نگاه می‌کنیم و آن را با آیۀ بعدی می‌خوانیم، جالب می‌شود. در آیۀ ۱۰۴ واژۀ ﴿کُتُبِ﴾ مطرح است و در آیۀ ۱۰۵ واژۀ ﴿الزَّبُورِ[۵] آمده است. یعنی خداوند مشابهِ همان را و در همان راستا مطرح می‌کند. کتابت در زبور مطرح می‌شود. حال آیا می‌شود از ارتباط این دو واژۀ این استفاده را کرد که «کتب» در حقیقت همان «کتاب» است و آنچه مد نظر است «پیچیده شدن» نامه است؟

نفخ صور فزع؛ ابتدای سیر برگشت آسمان

نکتۀ دیگر اینکه ما اکنون در دورانی هستیم که آسمان در حال باز شدن است. اما وقتی آسمان در حال بسته شدن باشد، چه اتفاقاتی می‌افتد؟ از یک زمانی آسمان شروع به برگشت می‌کند. از زمانی که آسمان شروع به برگشت کند، آیۀ ۱۰۵ واقع می‌شود. یعنی آسمان که در حال باز شدن است، یک زمانی از انبساط می‌ایستد و سپس سیرِ برگشت شروع می‌شود. وقتی سیرِ برگشت شروع شود، ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ واقع می‌شود که این بخشی از سرزمین ظهور است. طبق این آیه وقتی که آسمان شروع به برگشت کند، مقطعِ صالحان در سرزمین ظهور واقع می‌شود و به این شکل جلو برده می‌شود.

حال با با توجه به آیۀ قبل و بعدی یعنی آیات ۱۰۳ تا ۱۰۵، بخواهیم آیۀ ۱۰۴ را نگاه کنیم. از آیۀ ۱۰۳ برمی‌آید که بحث درباره نفخِ صورِ فزع است: ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ[۶]. نفخ صور فزع حدوداً دویست سال، کمی بیشتر یا کمتر، بعد از ظهور است. در آن زمان چه می‌شود که نفخ صور فزع واقع می‌شود؟ همین که آسمان از انبساط می‌ایستد و می‌خواهد دوباره جمع شود، که آغازِ برگشت است. این اتفاق به خلایق فشار می‌آورد. فرض کنید کسی در یک ماشینی سوار شده است و با سرعت دویست کیلومتر بر ساعت می‌رود. آن فرد راحت کارهایش را انجام می‌دهد، مثلاً روزنامه می‌خواند و اصلاً متوجه نیست که ماشین در حال حرکت است. سرعتِ یک کیلومتر یا دویست کیلومتر، برای او فرقی نمی‌کند. اما ناگهان‌ ترمز گرفته می‌شود و راننده می‌خواهد ماشین را برگرداند. آنجاست که به او فشار می‌آید. با سرعت ‌ترمز گرفتن و برگشتن است که به او فشار می‌آورد. حالا اگر یک اتوبوس را تصور کنیم، به اهلِ اتوبوس فشار می‌آید. در آسمان چگونه است؟ آسمان دارد منبسط می‌شود، یک زمانی می‌ایستد و مسیر آن عوض می‌شود. به اهلِ آسمان فشار می‌آید. از آن دوران، به‌خاطر فشاری که به آنها می‌آید، با عنوان دورانِ ﴿الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ﴾ در آیۀ ۱۰۳ یاد شده که آن آغاز چرخش است. اما به محض اینکه چرخش شروع می‌شود که نقطۀ برگشت هم همان نفخ صور فزع است؛ بعد از شروعِ این ماجرا، مقطع صالحان آغاز می‌شود و پس از آن همه چیز ان‌شاءالله خوب و خوش می‌شود.

 جالب است در سیر رفتِ آسمان، خلایق رها هستند، رها و وحشی رفتار می‌کنند. اما در سیر برگشتِ آسمان، خلایق رها نیستند. به جای افساد، اصلاح حاکم می‌شود. همه درحال اصلاح هستند و به سرعت خرابه‌ها را اصلاح می‌کنند.

شکل آسمان در نقطه آغازین

آسمان در نقطۀ آغازین چگونه بوده است؟ نظریۀ بیگ بنگ می‌گوید که کلِ جهان قبل از بیگ بنگ، مثل یک نقطه بوده و ناگهان با بیگ بنگ انفجار صورت گرفته است. طبقِ این آیه، نقطه نبوده بلکه یک طومار جمع شده بوده است. طومارِ جمع شده، مثل یک میله است. ابتدای آسمان، مثل یک میله یا مثل یک لوله بوده است. نه یک نقطه یا یک گلوله بلکه یک لوله یا یک میلۀ توپر درنظر بگیریم.  آیا قیامت هم همین‌طور می‌شود؟ یعنی به شکل یک میلۀ توپر می‌شود؟ این موضوع جای بحث دارد.

آن ابتدا در هر دو صورت همه اجرام به هم چسبیده بودند؛ چه بگوییم مثل گلولۀ توپر بوده و چه اینکه به صورت میلۀ توپر؛ نظریه بیگ بنگ هم این را می‌گوید. بعد از آن خداوند شروع به باز کردن کرد. هر چقدر از زمانِ باز شدن بیشتر می‌گذرد، صفحاتِ آسمان دارند از هم بازتر می‌شوند. با توجه به سیر زمانی، ما اکنون نزدیک به انتهای باز شدن هستیم. هنوز کامل باز نشده است، اما نزدیک به انتهای باز شدن هستیم. یعنی الان صفحاتِ آسمان خیلی تو در تو نیست.

صفحات آسمان تا کجا باز می‌شود؟ احتمالاً به صورت کامل باز نمی‌شود، به صورتی که همه چیز در قالبِ یک صفحه شود. یعنی در آستانۀ مثلاً آن شبی که نفخ صور فزع می‌خواهد واقع شود، اگر کسی به آسمان نگاه کند یک صفحۀ آسمانی نمی‌بینید؛ هنوز هم لایه‌هایی به دورِ هم هستند. هنوز صفحات هستند و از آنجا شروع به برگشت می‌کند.

نابودی اجرام آسمان و زمین در ابتدای سیر برگشت آسمان و جایگاه انسان در آن مقطع

درباره سیر برگشت یا ابتدای برگشت، در آیات زیادی از قرآن صحبت شده است. وقتی که در بحث سیرِ آسمان نگاه می‌کنیم، ما تا به حال از آن مقطع، تحت عنوان «مقطع نابودی آسمان و زمین» یاد می‌کردیم. اما حقیقت چیست؟ «اجرامِ» آسمانی و زمین نابود می‌شوند؛ خودِ آسمان نابود نمی‌شود. آنجا ابتدای برگشتِ آسمان است. پس اصلاً نقطۀ نابودی نیست. آن چیزی را که در چندین سالِ گذشته به عنوان مقطع نابودی آسمان و زمین مطرح می‌شد، باید اصلاح کنیم. باید بگوییم مقطعِ نابودیِ اجرام آسمان و زمین. در حقیقت نابودی هم نیست؛ این چنین نیست که بود نابود شود. شکلِ اجرام عوض می‌شود. آن اتصالی که بین اجرام وجود داشت، برداشته می‌شود.

جالب است که در سیرِ رفت، اجرام پیوسته به هم می‌چسبند و به سمتِ ستاره شدن و کره شدن و امثال آنها پیش برده می‌شوند. پیوسته چنین چیزهایی تشکیل می‌شود. اما در سیرِ برگشت، اجرام آن همبستگیِ میان خودشان را ندارند. آنها می‌خواهند از حالت کره بودن خارج شده و باز شوند. ابتدا تکه تکه می‌شوند. بعد پودر می‌شوند. بعد گاز می‌شوند. اجرام به شکل مداوم از هم‌دیگر جدا می‌شوند. آیات مربوط به مجموعه اتفاقاتی که در آن لحظه می‌افتد و چیزهایی که در آن زمان واقع می‌شود، جمع‌آوری شده است. یک فهرست بلند است. اول ستارگان تیره می‌شوند، ماه بی‌نور می‌شود، ماه و خورشید جمع می‌شوند، ستارگان محو می‌شوند و… همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. مقولات زیادی در آن زمان واقع می‌شود. از آن به بعد دیگر، اجرام به صورت کره قرار نمی‌گیرند. دیگر نیروی جاذبه‌ای بین‌ اجرامِ مادی و دخانی نیست. نیروی جاذبه از بین می‌رود. اگر نیروی جاذبه باشد، باید محصولِ آن کره باشد. آنجا کره‌ها هم دارند از هم باز می‌شوند؛ یعنی دیگر نیروی جاذبه نیست. وقتی نیروی جاذبه نباشد، اجرام از هم جدا می‌شوند. ابتدا به صورت تکه‌های بزرگ، سپس تکه‌ها هم از یکدیگر جدا می‌شوند و به ذرات کوچک می‌رسد. بعد از آن ذرات کوچک هم از هم جدا می‌شوند و به مولکول می‌رسد. مولکول‌ها هم از هم جدا می‌شوند و به اتم می‌رسد. بعد اتم‌ها هم از هم جدا می‌شوند. یعنی اشیاء مادی و دخانی به این سمت می‌روند که دیگر حتی دیده نشوند. از یک حدی که ریزتر شوند، دیگر دیده نمی‌شوند، پخش می‌شوند. اما انسان می‌ماند. چون عامل قوام انسان، چیز دیگری است. عامل قوام انسان برزخ اوست. انسان با برزخش و با جانش نگه داشته می‌شود، نه با جاذبۀ مواد. آنجا اجرام آسمانی و زمین نابود می‌شوند اما شمای انسان هستید. درست است که بعضی‌ انسان‌ها سقوط می‌کنند، اما انسان بودن‌شان همچنان هست. انسان‌ها متلاشی نمی‌شوند.

چطور می‌شود که زمین، خورشید و سیارات منهدم می‌شوند، اما انسان نه؟ جاذبه‌ی سیارۀ مشتری، یازده برابر سیارۀ زمین است. جالب است که مشتری با تمام جاذبه‌ای که درونش هست، به راحتی منهدم می‌شود. چه اتفاقی می‌افتد که مشتری نابود می‌شود؟ اگر جاذبه از آن برداشته شود، سیارۀ مشتری منهدم می‌شود. یعنی می‌توان تصور کرد که با نفخ صور فزع، جاذبه باید برداشته شود. اگر جاذبه برداشته شود، آیا منِ انسان هم منهدم می‌شوم؟ نه. اجزای انسان به دلیل جاذبه دور هم جمع نیستند، بلکه به حَسَبِ عامل برزخی و عنصر برزخی دور همدیگر هستند و با برداشتن جاذبه، قوام انسان به هم نمی‌خورد. قوامِ طبیعت، قوامِ زمین، قوامِ اجرامِ آسمانی و امثال این‌ها به هم می‌ریزد. پس در سیرِ برگشت، انسان دیگر نمی‌تواند متکی به زمین باشد. زمینِ زیر پا منهدم می‌شود. تا انسان اهل کدام ارتفاع و کجای آسمان‌ها باشد، به سمت ارتفاع‌ خودش می‌رود. نیروی چسبندگی و پیوستگی، با نفخ صور فزع از بین می‌رود.

همه آن مواردی که گفته شد در آن لحظۀ نفخ صور فزع واقع نمی‌شود. در نفخ صور فزع تا یک حدی واقع می‌شود. تا آن حد که اجرام آسمانی تکه تکه می‌شوند، اجرام زمینی تکه تکه می‌شوند. این موضوع در آیات مربوط به آن هم وجود دارد. در زمین، کوه‌ها طبق آیۀ ۱۰ مرسلات ﴿وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ[۷]، از جا کنده می‌شوند. طبق آیۀ ۱۰ طور ﴿وَ تَسیرُ الْجِبالُ سَیْراً[۸]، کوه‌ها سیر و جریان پیدا می‌کنند. بعد طبق سورۀ نمل آیۀ ۸۸، کوه‌ها روان می‌شوند. سپس دریاها جوشان می‌شوند. وقتی دریاها جوشان می‌شوند، یعنی حداقل این است که جاذبه خیلی کم شده است. زمانی دریا جوشان می‌شود که جاذبه خیلی کم شده باشد. اینجا گفته نمی‌شود که دریاها تبخیر می‌شوند یا ذراتش از هم جدا می‌شود؛ تا این حد در نفخ صور فزع انجام می‌شود و ادامه آن در اوقات بعدی اتفاق می‌افتد.

اینکه خداوند فرمود: ﴿کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ که یعنی مانند درهم پیچدن صفحۀ نامه‌ها، چرا نفرمود «لِلْکِتابِ»؟ خداوند ﴿طَیِّ﴾ را جمع نبست، اما ﴿کُتُب﴾ را جمع بست. اگر می‌فرمود مانند جمع کردن کتاب‌ها و جمع کردن را جمع می‌بست به این معنا بود که شخصی بخواهد نامه به نامه را باز کند یا ببندد. اما این را به شکل دیگری هم می‌شود معنا کرد. مثلا فرض کنیم کسی ـ بعضی وقت‌ها شما اینکار را می‌کنید ـ یک نامه یا یک کاغذ را لوله می‌کند. بعد لبه‌ی کاغذِ دیگر را در انتها می‌گذارد و دوباره آن را هم لوله می‌کند. سپس کاغذ سوم را روی این می‌گذارد و باز لوله می‌کند. بعد کاغذ چهارم، پنجم، ششم را به همین ترتیب. یعنی وقتی که یکی را لوله کرد، در انتهای آن کاغذ بعدی را می‌گذارد و لوله می‌کند، دوباره انتهای آن کاغذ بعدی را. در این صورت او مثلاً شش یا هفت کاغذ دارد، اما همه‌ آنها روی همدیگر پیچیده شده‌اند و در هر کدام از نامه‌ها هم چیزی نوشته شده است. احتمالاً منظور خدا در این آیۀ ۱۰۴ انبیاء، به این مطلب نزدیک‌تر باشد. چون خداوند در آیات بعد، دو مورد از این نامه‌ها را مطرح می‌کند؛ یکی زبور و یکی قرآن. خداوند بلافاصله در آیۀ ۱۰۵، زبور را مطرح می‌کند و از آیۀ ۱۰۷ به بعد هم قرآن را مطرح می‌کند. همانطور که ما از طرفی می‌گوییم: انبیاء یا رسولان، و از طرف دیگر می‌گوییم: جریانِ انبیاء و رسولان. آن را یک جریان می‌دانیم. جمع شدن و باز شدن آسمان هم یکی است؛ در حالی که چند لایه روی هم گذاشته شده است. مثل نامه‌هایی که جمع می‌شود، بعد نامۀ بعدی را روی آن می‌گذاریم و می‌بندیم. اگر این را در نظر بگیریم، می‌توان تصور کرد که هفت عدد‌ نامه روی هم گذاشته شده و پیچیده شده است. یا اینکه این‌طور هم می‌توان گفت که از ابتدا هفت‌ نامه به ‌ازای هفت آسمان با هم بوده‌اند و وقتی باز شدند از همدیگر جدا شدند.

وضعیت جهان و تفاوت قوانین فیزیک در مسیرهای انبساط و انقباض

جهان در حالِ انبساط است. الان در حال انبساط، آرامش دارد. وقتی که در حال انقباض می‌شود، به حسبِ ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾، آنجا هم در حال آرامش است؛ بلکه آرامشِ آنجا خیلی بیشتر از الان است. آن لحظه یا آن دورانی که می‌خواهد چرخشِ مسیر واقع شود، آنجاست که تحت عنوان «فزع اکبر»، فشار زیاد می‌شود. تمام نیروهایی هم که بر اشیاء هستند یا درون اشیاء هستند، از بین می‌روند. پس این جالب است که قوانینِ فیزیک، در دوران انبساطِ آسمان با دوران انقباضِ آسمان تفاوت دارد. لذا ما باید فیزیکِ انبساط را دنبال کنیم و همچنین فیزیکِ انقباض را. انرژی‌های آسمانِ در حال انبساط چه چیزهایی هستند؟ در مقابل، انرژی‌های آسمانِ در حال انقباض چه چیزهایی هستند؟ این‌ها خیلی با هم تفاوت دارند.

یک نکتۀ دیگر اینکه دورۀ انقباض برای بشر، خیلی خوش‌تر می‌گذرد. چون بهشت‌های ظهور واقع می‌شود. در نتیجه‌ی ﴿أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾، بهشت‌های ظهور واقع می‌شود. دورۀ انبساط، «الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»[۹] است. سختی‌ها و اذیت‌ها وجود دارد. اما در دورۀ انقباض، بهشت‌ها واقع می‌شود. انسان اصلاً در اواخرِ دورۀ انبساط خلق شده است. قبل از آن، انبساط بوده است. چند میلیارد سال دورانِ ملائک هم دوران خیلی زیبایی نیست؛ دوران درخشانی محسوب نمی‌شود. دوران انقباض است که برای انسان و موجودات دیگر به خوشی می‌گذرد.

مشاهده و بررسی ستارگان آسمان با توجه به لایه‌های آسمان ودوره‌های مختلف سیر آن

در سیر انبساط آسمان، دوران یا برنامه‌های مختلفی وجود دارد. این دوره‌های مختلفِ در طیِ انبساط، احیاناً با واژۀ «کتب» مطرح شده است. هر دوران یک کتاب است؛ کتابی که در انتهای طومار قبلی قرار داده شده و به طومار قبلی چسبیده است. اگر این چنین باشد، چیزی که ما الان داریم در آسمان مشاهده می‌کنیم ناظر به کتاب‌های قبلی آسمان است. بعضی نورهایی که دارد می‌رسد، حاکی از زمان‌های خیلی دور است. مثلاً حاکی از صد میلیون سال پیش یا دو میلیارد سال پیش است. این‌ها ناظر به کتاب‌های قبلیِ آسمان یا ناظر به دورانِ قبلی آسمان است. این‌ها ناظر به دورۀ فعلی نیست. اگر بگوییم که دورۀ فعلی از زمان مثلاً ده هزار سال پیش واقع شده است، باید چیزی را در ستاره‌هایی که فاصله‌شان از زمین کمتر از ده هزار سال نوری است مشاهده کرد که در ستاره‌هایی که مثلاً پنجاه هزار سال یا بیشتر با زمین فاصله دارند، تفاوت داشته باشد. آیا با فیزیک می‌شود این را نشان داد؟ مثلاً ستارۀ آلفا قنطورس که نزدیک‌ترین ستاره بعد از خورشید به ماست، یک ستارۀ قرمز است. این ستاره خیلی نزدیک است. در این ستاره یا در رابطه با این ستاره باید چیزهایی مشاهده شود که در ستاره‌هایی که نورشان یک میلیون سال پیش ساطع شده و الان به ما رسیده، تفاوت داشته باشد. چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟ تفاوت‌هایی که وجود دارد حاکی از این است که آن متعلق به یک کتابِ دیگر است و این مربوط به یک کتاب دیگر است. کتابی که بر ستاره‌های دور واقع شده بود، الان وجود ندارد. آن کتاب تمام شده است و نورِ آن الان به ما می‌رسد. اگر بخواهیم کتاب موجود را مطالعه کنیم، باید در کره‌ای به شعاع حدود ده هزار سال نوری مطالعه کنیم. چون از ده هزار سال پیش، کتابِ جدید در آسمان شروع شده است که حاکی از یوم ششم خلقت آسمان است. البته از صبح ظهور دوباره تغییراتی می‌کند. اما اگر بخواهیم الان کتابِ یوم ششم را مطالعه کنیم، باید در یک کره‌ای در آسمان که فاصله‌اش از زمین نهایتاً ده هزار سالِ نوری و نه بیشتر باشد، این کار را انجام دهیم.  چه اشتراکاتی در این محدوده بین اجرامی که در این حیطه وجود دارند، دیده می‌شود که خارج از این محدوده نیست؟ آن موارد، تفاوتِ کتاب فعلیِ آسمان با کتاب یا کتاب‌های قبلی است.

اگر طومار آسمان را یک طومارِ شفاف درنظر بگیریم که روی آن چیزهایی به نام ستاره نوشته شده است، آنگاه اگر همۀ این لایه‌های طومار را روی همدیگر ببینیم، فقط مقداری سیاهه دیده می‌شود. اما اگر طومار کاملاً باز شود، می‌توانیم آن را بخوانیم که چیست. پس اگر ما بتوانیم حقیقتاً لایه‌های آسمان را از همدیگر باز کنیم و بدانیم که این ستاره با آن ستاره یا با یک ستاره‌ی دیگرِی در یک سطح هستند و به عبارتی بتوانیم سطوح آسمان را پیدا کنیم، آنگاه احتمالاً چیزهای جالبی می‌بینیم. مثلاً الان به آسمان نگاه می‌کنیم و یک صورتِ فلکی می‌بینیم. آیا تمام ستاره‌های این صورتِ فلکی در یک صفحه از آسمان هستند؟ یا اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، آیا در یک ﴿السِّجِلِّ﴾ از آسمان هستند؟ بعضی اوقات می‌بینیم که این چنین نیست. گاهی که به یک ستاره از یک صورت فلکی‌ نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که این یک ستاره نیست بلکه کهکشان است. و جالب است بیشتر از ۸۰ % از ستاره‌هایی که در آسمان وجود دارند، ستارۀ دوتایی هستند ولی به دلیل فاصلۀ زیادشان تک‌ستاره به نظر می‌رسد. درخشان‌ترین ستارۀ آسمان، شعرای یمانی یا سایروس است. این ستاره، یک ستارۀ دوگانه است؛ سایروس آ و سایروس ب که دورِ هم می‌چرخند. خورشیدِ ما از موارد نادر است. یعنی در آن ۲۰ % دیگر است که ستارۀ تک است و ستارۀ دوتایی نیست.

بعضی اوقات‌ یک نور دیده می‌شود و ما فکر می‌کنیم که یک ستاره است، در حالی که این طور نیست و معمولاً این‌ها ستارۀ دوتایی هستند. یا بعضی اوقات یک کهکشان است. در مجموع باید لایه‌ها و صفحات آن را پیدا کرد و با توجه به هر صفحه دید. هر صفحه‌ای قواعد خود و در جزئیات نیز مسائل خودش را دارد. ستاره‌های هر صفحه به هم نزدیک‌ترند. همانطور که در یک نامه است، مطالب یک جمله با مطالب جملۀ بعد تفاوت دارد یا مطالب یک بند با مطالب بند بعدی متفاوت است. مثلاً مطالب یک بند به هم نزدیک‌تر هستند و نزدیکی‌شان به هم بیشتر از نزدیکی‌شان به مطالب بند دیگر است؛ چون دربارۀ یک موضوع‌ هستند. حال اگر نامه‌مان یا سجل‌مان مثل طلق باشد و روی آن نوشته شده باشد، بعد از اینکه آن را چند تا کنید، تو در تو و در هم ریخته دیده می‌شود. آسمان در حقیقت، در هم ریخته نیست؛ چون لایه‌ها بر این نامۀ طلقی و شفاف، روی همدیگر پیچیده شده‌اند، لذا ستاره‌ها روی هم می‌شود. آدم‌ها می‌گردند تا یک شکلی درون آن پیدا کنند یا شکلی در آن تصور کنند. در حالی که ممکن است بعضی ستاره‌های آن شکل، متعلق به لایۀ پایینی و بعضی از ستاره‌های دیگرش متعلق به لایۀ بالایی باشند. این‌ها باید از همدیگر تفکیک شود.

از عبارت ﴿کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ﴾ این چنین برمی‌آید که مراحل انبساط دقیقاً مانندِ عکسِ مراحل انقباض هستند.

جایگاه انسان در برنامۀ انبساط و انقباض آسمان چیست؟ انسان در اواخرِ دورانِ انبساطِ آسمان خلق شده است. در اوایل دورۀ انقباض، که حتی ممکن است یک یا دو میلیون سال پس از شروع انقباض باشد، زیرا یک یا دو میلیون سال به نسبت کلِ دورۀ انقباض عدد بزرگی نیست و می‌شود این‌گونه گفت که در گام‌های اولیه دوره‌ی انقباض، با زده شدنِ نفخِ صورِ هلاکت، انسان‌ها بلکه همۀ خلایق نابود می‌شوند و «بین الصورین» واقع می‌شود. «نقطۀ عود» در قیامت است. چون عود در قیامت واقع می‌شود. مردم از همین زمین بلند می‌شوند. این موضوع بارها در قرآن مطرح شده است که: از همین زمین. یعنی آغاز از همین نقطۀ زمین بوده و انجام نیز همین جاست.

این مطالب اگر به عنوان سر نخ لیست شود، خیلی وقت‌ها اگر کسی بخواهد هر کدام از این بحث‌ها را شروع کند، می‌تواند سراغ آیات دیگر قرآن برود. می‌شود در جاهای مختلف بحث کرد. چندین نکته‌ جالبی که به شکل فی‌البداهه از آیۀ ۱۰۴ به دست آمد را می‌توان دنبال کرد.

صالحیت در دوران انقباض آسمان

اگر بخواهیم آیۀ ۱۰۵ انبیاء را بر اساس آیۀ ۱۰۴ بخوانیم چه می‌شود؟ یک دورۀ ذکر و یک دورۀ صالحیت وجود دارد. در دوران انبساطِ آسمان، «ذکر» است و در دوران انقباضِ آسمان، «صالحیت» است. صالحان نیز در مبدأ ایستادند و کارشان را انجام می‌دهند. که مبدأ همان مقصد است. صالحان از لحاظ انطباق در نقطۀ مرجعِ قیامت ایستادند. آن جایی که همه به پیشگاه خداوند جمع می‌شوند و یا اگر بخواهیم دقیق‌تر و طبق این آیه بگوییم، در نقطۀ عود ایستادند. آنها در نقطۀ بازگشت ایستادند و از آنجا کار خود را انجام می‌دهند. صالحان از آن نقطه، ابتدا زمین را اصلاح می‌کنند؛ سپس آسمان اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم و بعد کرسی را اصلاح می‌کنند. خداوند اصلاح‌ آنها را از لحاظ کمیّ و کیفی، پیوسته ارتقاء می‌دهد.

دوران انقباضِ آسمان بر طبق این آیه، قائم به صالحان است. آن دوران، قائم به صالحیتِ صالحان، قائم به صالحیت بندگان صالح خداست : ﴿عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾.

خداوند نمی‌فرماید که عود را صالحان انجام می‌دهند. یعنی خداوند مرحلۀ بازگشت را توسط سلسلۀ خلافت انجام می‌دهد. وقتی که عود انجام شد و آنگاه که فزع بر مردم مستولی می‌شود، پس از برداشته شدنِ آن فزع، خداوند صالحان را می‌آورد و وارد صحنه می‌کند. پس مرحلۀ بازگشت، یعنی آن قسمت از بازگشت که می‌خواهند برگردند، بر عهدۀ صالحان نیست. زمانی که آرامش برقرار شود، آن موقع به صالحان تحویل داده می‌شود. آیا «تحویل» داده می‌شود؟ بله، ﴿ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ ارث داده می‌شود.

در مرحلۀ عود، یک ماجرای جالب وجود دارد که در آیۀ ۶۵ حج مطرح شده است. وقتی که سیر انقباض آسمان شروع می‌شود، اجرام آسمانی در مرحله‌ای از سیر، به سمت زمین می‌آیند. ستارگان و سیارات یکی یکی می‌آیند، به زمین اصابت می‌کنند و به داخل زمین می‌آیند. این موضوع به چه معناست؟ برعکس آن یعنی چه؟ یعنی همه چیز از زمین شروع شده است. ستاره‌ها از زمین درآمدند.

برخورد و فرورفتن ستارگان به زمین در آغاز مسیر برگشت

تمامِ ستاره‌ها در مسیر برگشتِ اجرام آسمانی با سرعت می‌آیند، به زمین بر‌خورد می‌کنند و در زمین فرو می‌روند. آیۀ ۶۵ حج می‌فرماید ﴿وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ[۱۰]. خداوند فعلاً اذن نمی‌دهد، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ﴾. خدا نمی‌خواهد مردم اذیت شوند. یک زمانی خدا اذن می‌دهد. اذن دادن به معنای راه باز کردن است. یک زمانی خدا راه آن را باز می‌کند و می‌بینیم که آسمان می‌آید. آسمان یک صفحه است؛ مثلاً یک صفحۀ نامرئی را در نظر بگیریم که پر از ستاره است. آسمان به زمین سقوط می‌کند، یعنی ستارگان هستند که می‌آیند. حال تصور کنیم که کهکشان‌ها یکی پس از دیگری داخل زمین بشوند؛ چه می‌شود؟ به بزرگ‌ترین «سیاه چاله» تبدیل می‌شود.


[۱] ـ [أنبیاء۱۰۴] ص۳۳۱.

[۲] ـ [بقره۱۱۷] ص۱۸ ـ ﴿بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾.

[۳] ـ [آل‌عمران۹] ص۵۰ ـ ﴿رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ﴾.

[۴] ـ [ذاریات۷] ص۵۲۱.

[۵] ـ [أنبیاء۱۰۵] ص۳۳۱ ـ ﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾.

[۶] ـ [أنبیاء۱۰۳] ص۳۳۱ ـ ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾.

[۷] ـ [مرسلات۱۰] ص۵۸۰.

[۸] ـ [طور۱۰] ص۵۲۳.

[۹] ـ «الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ و َ جَنَّهُ الْکافِرِ»، بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۹، باب ۷، از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله

[۱۰] ـ [حجّ۶۵] ص۳۴۰ ـ ﴿أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ﴾.

 

دیدگاهتان را بنویسید

بیست − 7 =