ملکوت آسمان‌ها و زمین – ۲

ملکوت یکی از ابعاد عالم است که به چند صورت به انسان ارتباط پیدا می‌کند. حداقل به حسب دینی، این که ابراهیم (علیه‌السلام) به ملکوت برده شدند و چیزی به ایشان نشان داده شد که جزو اهل یقین باشند، ملکوت به انسان ارتباط پیدا می‏‌کند. این چیست که مبنای دین ابراهیمی قرار گرفته است؟ چون ما طبق آیات قرآن باید از آیین ابراهیم(علیه‏‌السلام) تبعیت کنیم، باید با این موضوع آشنا باشیم. بعدها متوجه می‌‏شویم «فطر» و «فطرت» ملکوتی است. اصلاً انسان به وسیلۀ ملکوت اداره می‌‏شود و با کاربردهای متعددی از ملکوت آشنا می‌‏شویم. لذا ضرورت دارد که وارد بحث ملکوت شویم و کمی جدی‏تر به این بحث نگاه کنیم.

ابتدائاً این نکته را مطرح کنیم که در قرآن واژه‌‏هایی وجود دارد که می‌‏شود از طریق آن‌‏ها وارد بحث ملکوت شد. واژه‏‌های فطر، فطرت، حنیف، نور ملکوتی و در مقابلش ظلمت (در بعضی از دفعاتی که واژه ظلمت در قرآن مطرح شده است و نه تمام آن‏ها، منظور ظلمت ملکوتی است). تمام آیات و بحث‏های مربوط به یوم دوم قیامت و هر چه که در قرآن به یوم دوم قیامت ربط دارد هم ملکوتی است. همین یک موضوع تعداد زیادی زیرشاخه، آیه و ماجرا در قرآن دارد. بحث حجب که در قرآن آمده و بحث حجب نور که در احادیث آمده است، بحث ماء («ماء»های خاصی که در قرآن آمده مثل آیه ﴿ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ[۱] و نه همۀ موارد آن)، بحث وجه و بحث بین الصورین هم به بحث ملکوت مربوط هستند.

مطلب بعدی روش ورود به بحث ملکوت است. از چه مسیری وارد بحث ملکوت شویم؟ با توجه به این که تعداد آیات ملکوت کم است و در کل قرآن چهار بار واژۀ ملکوت آمده است، می‌طلبد که در سیاق این چهار آیه دقیق‌‏تر شویم و واژه‌‏ها و مفاهیم مطرح شده در این سیاق‌‏ها به خصوص واژه‏‌ها و مفاهیم مشابه را بررسی کنیم. باید دقت کنیم مطالبی که همراه بحث ملکوت آورده شده است، چیست. این‏‌ها کمک می‌‏کند که انسان در بحث عمیق‌‏تر شود.

تنزیه معنای ملکوت

در بحث تنزیه معنای ملکوت، یک مورد این است که ملکوت مُلک نیست. زیرا در یک سیاق از آیات قرآن یعنی آیات ۷۳ تا ۷۵ سورۀ انعام، این دو واژه با یکدیگر آمده‌اند. در آیۀ ۷۳ خداوند می‌‏فرماید: ﴿ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ[۲] و در دو آیه بعد یعنی در آیۀ۷۵ می‌‏فرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[۳]. پس ملکوت مُلک نیست. ولو واژه‌اش شبیه مُلک است، اما یک چیز دیگر است. اگر این‏ها یک مقوله بود خداوند با یک واژگان در قرآن می‏آورد. بحث تنزیه را می‌‏شود به تدریج تکمیل کرد و موارد دیگری را به آن اضافه کرد.

خصوصیات ملکوت

وقتی به سیاق آیات ملکوت نگاه می‏‌کنیم، یک سری واژه‌‏ها اطراف بحث ملکوت جلب توجه می‌کند. مثلاً این نکته جالب است که واژۀ ملکوت چهار بار در قرآن آمده است و در سه مورد آن یعنی در سورۀ انعام، سورۀ اعراف و سورۀ مؤمنون در اطراف واژۀ ملکوت واژۀ غیب آمده است. چرا واژۀ ملکوت با غیب مطرح می‏‌شود؟ مثلاً خداوند در آیۀ ۷۳ سورۀ انعام می‏‌فرماید: ﴿ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ. در این آیه بحث غیب و شهود است. آن غیبی که در قبالش شهود است. در دو آیه بعد یعنی در آیۀ ۷۵ خداوند می‌‏فرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. شاید گفته شود که این اتفاقی است و موضوع ایجاب ‏کرده که این دو واژه کنار هم باشند. اما در آیات ۱۸۵ تا ۱۸۸ سورۀ اعراف هم همین‏طور است. خداوند در آیۀ ۱۸۵ می‌‏فرماید: ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[۴] و در آیۀ ۱۸۸ می‌‏فرماید: ﴿ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ[۵]. وقتی دو بار این واژه‌‏ها کنار هم می‌‏آید، برای انسان جلب توجه می‌کند که چه مسأله‌‏ای هست؟ در نهایت شاید هم به این نتیجه برسیم که این دو واژه هیچ نسبتی با هم ندارند. اما این‏طور موضوعات جلب توجه ‏کند. همچنین خداوند در آیۀ ۸۸ سورۀ مؤمنون می‏‌فرماید: ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ)[۶]، ملکوت همه چیز در دست کیست؟ و در چند آیه بعد یعنی در آیۀ ۹۲ می‌‏فرماید: ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ[۷].جالب است که در سورۀ انعام هم این‏ طور بود. یعنی ملکوت با ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ آمده بود. در قرآن چهار بار ملکوت آمده است که سه مورد آن با «غیب» آمده و دو مورد آن با ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ آمده است. پس این‏‌ها باید یک نسبت و ارتباطی با هم داشته باشند. این سؤال برای‌مان پررنگ باشد که چرا از چهار باری که خداوند از ملکوت صحبت می‏‌کند، سه دفعه‏ آن را با غیب مطرح می‏‌کند؟

موضوع بعدی رابطۀ ملکوت با شرک است. در نیمی از مواردی که ملکوت در قرآن مطرح می‏‌شود، یعنی دو دفعه از این چهار دفعه، شرک هم در کنار آن مطرح می‌‏شود. مثلاً در آیات ۷۴ و ۷۵ انعام صحبت از بت‏‌پرستی قوم ابراهیم است. بلافاصله خداوند در آیۀ ۷۵ می‌‏فرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. همچنین در آیۀ ۸۸ سورۀ مؤمنون آمده است ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ و در آیۀ ۹۱ آمده ﴿ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ[۸]، یعنی خدا هیچ کسی را به عنوان فرزند نمی‏‌گیرد و هیچ الهی همراه با خدا نیست. پس دوباره بحث ملکوت و شرک با هم آمده است.

موضوع بعدی رابطۀ ملکوت با ﴿ کُنْ فَیَکُونُ است. ملکوت چهار بار در قرآن آمده و در نیمی از این موارد با ﴿ کُنْ فَیَکُونُ آمده است. در آیۀ ۷۳ سورۀ انعام ﴿ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ آمده و در آیۀ ۷۵ ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آمده است. در آیۀ ۸۲ سورۀ یس هم ﴿ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۹] آمده و در آیۀ بعد یعنی آیۀ ۸۳ ﴿ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ[۱۰] آمده است. چرا وقتی خدا می‏‌خواهد از ملکوت صحبت کند، در نیمی از موارد ﴿ کُنْ فَیَکُونُ را آورده است؟ آیا دلیلی دارد؟ آیا این‏ها ربطی به همدیگر دارند؟ در گفتارهای بعد در این باره بحث خواهیم کرد و خواهیم گفت که این‏‌ها اتفاق نیست. بلکه به هم ربط دارند و بعضی از ارتباطات‏ را از جمله ارتباط بین ﴿ کُنْ فَیَکُونُ و ملکوت را مطرح می‌‏کنیم. اما در این قسمت از بحث، بعد از تنزیه معنای ملکوت، یک سری خصوصیات ملکوت را از درون سیاق آیات آن به دست می‌‏آوریم که در قسمت بعد، از آن‌‏ها استفاده خواهیم کرد.

موضوع بعدی رابطۀ ملکوت و قیامت است و عجیب است که ملکوت چهار بار در قرآن آمده است و خداوند بدون استثناء، در سیاق هر چهار مورد از قیامت صحبت می‏‌کند. عجیب است! چرا خدا بحث ملکوت را به قیامت گره می‏‌زند؟ بدون استثناء هر بار که خداوند از ملکوت صحبت می‌کند، از قیامت هم صحبت می‏‌کند. این موضوع جالب است که در قرآن ملکوت با قیامت اینقدر ارتباط تنگاتنگ دارد.

یک موضوع دیگر در قرآن واژه‌هایی مثل ﴿ یُجیر، ﴿ یُجار و ﴿ جار است. این واژه‌ها مشتقات «جَوَرَ» هستند. عجیب است که چهار آیه از آیاتِ درباره ملکوت با این موضوع درگیر هستند. مثلاً خداوند در سورۀ مؤمنون آیۀ ۸۸ می‏‌فرماید: ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ، «بگو ملکوت همه چیز در دست کیست؟» بلافاصله بعد از آن می‏‌فرماید: ﴿ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ، «اوست که پناه می‏‌دهد.» اما این دو موضوع چه ربطی به هم دارند؟ یکی از شگردهای کار با قرآن توجه به توالی‏‌ها است. یعنی به دنبال پاسخ این سوال باشیم که چرا دو موضوع در قرآن به دنبال هم آمده‌اند؟ در جمله «ملکوت همه چیز در دست خدا است»، صحبت از قدرت خداوند و وسعت و جامعیت آن است. در سوره مؤمنون این مطلب مطرح شده است که خداوند همه چیز را به وسیلۀ ملکوت اداره می‏‌کند و بلافاصله بعد از آن خدا می‌‏فرماید: «حالا بگویید آن کیست که به همه پناه می‏‌دهد؟» این دو موضوع چه ربطی به هم دارند؟ در وهلۀ اول بی‏‌معنا جلوه می‏‌کند. شاید اشتباهی شده باشد. اما در سورۀ احقاف با محوریت آیۀ ۳۱ و در سورۀ مُلک با محوریت آیۀ ۲۸ هم این موضوع مطرح شده است. البته در این آیات واژۀ ملکوت نیامده است، اما به ملکوت ارتباطی دارند که در آینده‏ آن را توضیح خواهیم داد. در سورۀ جن آیۀ ۲۲ که در آن خداوند می‌فرماید: ﴿ قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی‏ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ[۱۱] هم این موضوع مطرح شده است. آیه‌ای که در آن واژه ملکوت هم وجود دارد، همان آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون است. اما چرا در این آیات ملکوت در کنار واژه‌های ﴿ یُجیر و ﴿ یُجار آمده است؟ یک بحث که این موضوعات را به هم گره می‌‏زند، بحث عذاب جهنم است. در چهار آیه‌ای که ملکوت و قیامت با هم آمده‌اند، صحبت از عذاب جهنم است. در این نوع آیات بحث پناه دادن از عذاب جهنم مطرح است. نوعی پناه دادن از عذاب جهنم با واژه‌های ﴿ یُجیر و ﴿یُجارُ آمده است. این هم موضوعی است که در بحث ملکوت باید به آن پرداخته شود.

در آیۀ ۴۸ سوره انفال، به خاطر عذاب جهنم است که شیطان از قبل می‏‌گوید که نگران عذاب نباشید، من از عذاب پناهتان می‏‌دهم. پناه دادن از عذاب جهنم بحث مهمی است. آنقدر مهم است که شیطان هم در این راستا قول می‏‌دهد و می‏‌گوید: ﴿إِنِّی جارٌ لَکُمْ[۱۲]، خودم پناهتان می‌‏دهم. اما جالب است، وقتی که موسم عذاب برسد روی پاشنۀ پایش می‏‌چرخد و فرار می‏‌کند، ﴿ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ و می‌گوید از شما بیزارم، من چیزی را می‌‏بینم که شما نمی‌‏بینید، ﴿ وَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ. پس به دروغ می‏‌گوید که من پناهتان می‌‏دهم. در مقوله ﴿ یُجیرُ و ﴿ یُجارُ یا برای این که کسی در قیامت بخواهد بگوید﴿ إِنِّی جارٌ لَکُمْ، فرد باید توان ملکوتی بسیار قوی داشته باشد. چون به وسیلۀ ملکوت می‌‏شود این گونه پناه را ایجاد کرد و شیطان از همان اول هم به دروغ گفته بود. چون اصلاً توان ملکوتی ندارد.

از دیگر خصوصیات ملکوت این است که ملکوت ابزار اداره‏‌کنندگی است. در آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون و آیۀ ۸۳ سوره یس این موضوع آمده است؛ ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ. نکتۀ دیگر این که ملکوت قابل رؤیت است. طبق آیۀ ۷۵ سوره انعام که در آن خداوند می‌‏فرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. همچنین ملکوت قابل نظاره است. طبق آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف ملکوتِ چند مقوله قابل نظاره است؛ ملکوت آسمان‏ها و زمین، ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و ملکوت اجل‏‌ها.

ملکوتیات در آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف

در گفتار قبلی درباره ملکوت آسمان‌ها و زمین، به ارتباط اجل به ملکوت در این آیه اشاره شد. در این گفتار به توضیحات بیشتری در این باره می‌پردازیم. در این بحث موضوع مهم این است که از چه راهی وارد این آیه شویم. شگردمان این باشد که به توالی جملات حساس باشیم؛ چرا این جملات به دنبال هم گذاشته شده است؟ بحث اول در این آیه این است که آیا به ملکوت آسمان‏‌ها و زمین نگاه نمی‌‏کنند؟ بحث بعدی این است که آیا به آن چه خدا خلق کرده است نگاه نمی‏‌کنند؟ این دو بحث چه ربطی به هم دارند؟ جملۀ سوم هم این است که شاید اجل‌شان نزدیک باشد. پس سه جمله آیه این شد که «آیا به ملکوت آسمان‏‌ها نگاه نمی‏‌کنند؟ آیا به آن چه خدا خلق کرده نگاه نمی‏‌کنند؟ شاید اجل‏‌شان نزدیک باشد.» عنایت داشته باشید این سه جملۀ غیر مرتبط است. بعد در انتهای آیه خدا نتیجه هم می‏‌گیرد؛ «بعد از این دیگر شما می‏‌خواهید به چه ایمان بیاورید؟» این عجیب است. خدا سه جملۀ غیر مرتبط را مطرح می‏‌کند و بعد در آخر می‏‌فرماید: «شما بعد از این به چه می‌‏خواهید ایمان بیاورید؟» این جمله به جملات قبل چه ربطی دارد؟ یک معادلۀ سه مجهولی که خدا یک مجهول دیگر هم به آن اضافه می‏‌کند. اینطور مسأله آیه حل نمی‌‏شود. اما اگر بگوییم ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی ۱. ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ ۲. ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ؛ ۳. ملکوت ﴿أجَلُ، اگر شما به ملکوت این مقولات توجه نکنید، دیگر به چه چیز این‌ها می‏‌خواهید توجه کنید؟ در این صورت تازه آیه معنا پیدا می‏‌کند و جملات آن به هم ارتباط پیدا می‏‌کنند.

برای این که این معنای آیه جا بیافتد، باید برای جملات آن مدام ما به‌ازای معنایی بگذاریم. اگر منظور ملکوت این چند موضوع نباشد، چه می‌‏تواند باشد؟ موضوعات مختلف را تجربه کنیم. برای انسان سؤال پیش می‏‌آید که شاید منظور چیز دیگری باشد. برای این که راه آن شایدها بسته شود، انسان باید مدام مسأله حل کند. هر چیز را که احتمال می‌دهیم منظور باشد، بررسی کنیم. انسان مدام ما به‌ازای معنایی بگذارد.

این بار از انتهای آیه وارد شویم. در اینجا خداوند می‌‏فرماید: ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ. پس باید یک یا چند حدیث (حدیث یعنی واقعه) مطرح شده باشد. احادیثی که قابل ایمان آوردن باشد. خداوند ابتدا می‌‏فرماید: ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. ملکوت یک حادثه است. یعنی یک چیزی است که حادث می‌شود. ملکوت قابل ایمان آوردن است، چون حاکی از ماجرایی است و اگر به آن ایمان بیاوریم برای‏‌مان خاصیت دارد. قسمت دوم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ قبلاً خلق شده است. الان ماجرایی ندارد. قبلاً حادث شده است و الان بیشتر می‏‌شود به آن مخلوق گفت نه حادث. اگر فرضاً بگوییم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ هم حدیث است، خب الان به چه چیز آن ایمان بیاوریم؟ فرض کنید به یک سنگ بر می‌‌خوریم، یعنی الان به سنگ ایمان بیاوریم؟ و اگر به این سنگ ایمان نیاوریم بعد از این دیگر به چه می‏‌خواهیم ایمان بیاوریم؟! این معنا به آیه نمی‏‌خورد. یک جای کار مشکل دارد. اما اگر بگوییم ایمان به ملکوت اشیاء و این که ملکوت دست کسی است و کسی از طریق آن در حال اداره کردن است، این به معنای حدیث بیشتر می‏‌خورد. یعنی منظور ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ باشد؛ اگر به ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ ایمان نیاوریم، دیگر چه چیزی قابل ایمان آوردن است؟ این معنا به آیه می‏‌خورد.

همینطور به بحث اجل هم می‌‌پردازیم. چرا خداوند اینجا بحث اجل را مطرح کرده است؟ وقتی می‏‌فرماید: ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ، یعنی بعد از چه؟ بعد از آن دو موضوع مطرح در ابتدای آیه؟ چرا اجل را لحاظ نکنیم؟ وقتی خدا می‌‌فرماید ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ، یعنی بعد از همه موضوعات قبلی. یا باید بگوییم یعنی بعد از یکی از موضوعات قبلی، که در این صورت باید آن موضوع را پیدا کنیم، یا باید بگوییم منظور بعد از همه موضوعات قبلی است که در این صورت اجل هم جزء آن‌ها می‌‌شود. بالاخره کدام معنا درست است؟ معنای آیه را باید طوری جلو ببریم که اجزای آیه مرتبط با همدیگر درست معنا پیدا کنند. هر کدام سر جای خود بنشینند و معنای درستی داشته باشند. به نظر می‏‌رسد معنای آیه این است که باید به ملکوت نظاره کرد؛ ملکوت آسمان‏ها، ملکوت زمین، ملکوت آن چیزی که خداوند خلق کرده است و ملکوت اجل‏‌ها. اگر به ملکوت اجل هم نظاره می‏‌کنید، حواس‏تان باشد! شاید اجل نزدیک باشد! چه کار دارید می‌‌‏کنید؟ نکند غافل شوید! نکند دیر بجنبید! باید به ملکوت اجل ایمان آورد و شاید اجل نزدیک باشد. بدوید! سریع باید ایمان بیاورید. سریع باید بجنبید. وقت محدود است. منظور از ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ ملکوت و ملکوتیات می‌‌‏شود. شما باید به ملکوت مقولات مختلف دقت کنید. اگر به ملکوت مقولات مختلف دقت نکنید و نخواهید ایمان بیاورید، دیگر به چه می‌‌‏خواهید ایمان بیاورید؟

جالب است وقتی دسته‏‌بندی‌‏های ملکوتیات را نگاه می‌‌‏کنیم، دو دسته می‌‌‏شود. ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ شیء است. یک شیء ملکوتی است. ملکوتِ الارض هم یک شیء است. ملکوتِ یک شیء است. ملکوت آسمان‏‌ها هم شیء است. ولو ملکوت‏شان شبیه همدیگر باشد و مثلا شبیه به حالت افسار باشد. سماوات شیء است. ارض شیء است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ، شیء است. اما اجل، امر است. خداوند در این آیه می‌‌‏فرماید که در پهنۀ آسمان‌‏ها و زمین، تمام اشیاء و امور ملکوت دارند. امور هم ملکوت دارند. اجل بخشی از امور است، بخشی از تقدیر امور است. تقدیر یک امر یعنی این که مشخص شود آن امر بر چه کسانی واقع شود، در کدام محدوده واقع شود، ابتدایش چه موقع باشد، انتهایش چه موقع باشد و … پس انتها بخشی از امر است، بخشی از تقدیر امر است. وقتی گفته می‌‌‏شود اجل، باید امر و مخلفات امر از جمله تقدیر امر، که بخشی از تقدیر امور اجل‌‏شان است، را نتیجه بگیریم. پس هم اشیاء موجود در آسمان‏‌ها و زمین ملکوت دارند و هم امورِ در آسمان‌‏ها و زمین. وقتی خداوند می‌‌‏فرماید ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ، یعنی کل اشیاء و امور. در بعضی آیات قرآن از جمله در این آیه، واژه اشیاء جمع بین شیء و امر است. بنابراین جمع بین آیات ملکوت در سورۀ مؤمنون و یس که در آن‌ها گفته می‌‌‏شود: ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ و آیۀ ۱۸۵ اعراف که در آن ملکوت اشیاء و امور مطرح است، این می‌‌شود که تمام اشیاء و امور ملکوت دارند و خداوند با افسار ملکوتی تمام اشیاء و امور را اداره می‏‌کند. انسان باید با این مقوله آشنا شود. انسان باید بتواند ببیند، باید این موضوع را نظاره کند. هم به خدایی خدا پی ببرد و هم خودش را هماهنگ کند. اگر هماهنگ نکند چه؟ اگر شما ملکوت اجل‏تان را ببینید و اعتنا نکنید، مشکل برای‏‌تان پیش می‏‌آید. اگر اجل نزدیک باشد و شما اعتنا نکرده باشید، اذیت می‏‌شوید. اگر به این موضوع نخواهید اعتنا کنید، دیگر به چه چیزی می‏‌خواهید اعتنا کنید؟

عموم انسانها ملکوت را می‌‏بینند

این ظرافت را هم مطرح ‏کنیم که عموم انسان‌‏ها ملکوت را می‌‏بینند. عموم انسان‌‏ها نظاره به ملکوت دارند. در مقام تبیین و توضیح ممکن است نتوانند توضیح دهند، اما می‌‏بینند. مثلاً به موضوع نور اربعین توجه کنید. این طور نیست که دو نفر یا ده نفر متوجه آن شوند. عموم کسانی که به اربعین می‏‌آیند، نور اربعین را متوجه می‌‏شوند. نمی‌‏توانند توضیح دهند، اما متوجه می‌‏شوند. بسیاری از افراد که در آستانۀ مرگ هستند، اجل‏شان را متوجه می‌‏شوند. بارها چه در جبهه‌ها و چه در شهر یا از گذشتگان شنیده‌ایم که فردی گفته است «امروز روز آخرم است، زحمت نکشید، من رفتنی هستم.» ماجرا چیست؟ چه کسی به او گفته است؟ برای فرد مثل روز روشن است و خودش را آماده کرده است. بارها این طور موضوعات را شنیده‌ایم. اما اگر از او بپرسیم چه چیزی را دیدی؟ نمی‌‏تواند توضیح دهد. مشکل ما این است که چون تعلیمش را ندیدیم، نمی‌‏توانیم توضیح دهیم. اما اگر نمی‌‏توانیم توضیح دهیم، دلیل نمی‌‏شود که نمی‌‏بینیم. می‏‌بینیم و اعتنا می‌‏کنیم. یا مثلاً افراد به کربلا که می‌‌روند می‌‌گویند «کربلا یک چیز دیگر است». چرا یک چیز دیگر است؟ یا در مورد حرم امام رضا(علیه‏‌السلام) می‌‏گویند «اینجا یک جای دیگر است». از کجا می‌‏فهمند؟ به هرحال ۱. انسان چشم ملکوت بین دارد ۲. پیوسته در حال دیدن است ۳. اعتنا می‏‌کند.

البته تکنولوژی و جامعۀ شهری مانع شده‌اند. این حجاب برای‏ گذشتگان کمتر بود. کثرت حجاب و کثرت زرق و برق برای‏شان کمتر بود. برای ما کثرت زرق و برق دنیا زیاد است. با این حال می‏‌بینیم. هر چند که نمی‌‏توانیم توضیح دهیم. هر چند که نمی‌‏توانیم تفکیک کنیم. به آن شخص می‌‌گوییم که از کجا فهمیدی اجلت نزدیک است؟ می‌‌گوید نمی‏‌دانم اما به دلم هست. کاملاً می‌‏داند، اما نمی‌‏تواند توضیح دهد. به این موضوع عنایت داشته باشیم که وقتی به اجل افراد اشاره می‏‌شود، این طور نیست که اجل افراد ملکوت داشته باشد و اجل غیر افراد ملکوت نداشته باشد. بلکه مقولۀ اجل ملکوت دارد. اجل جزئی از امور است، پس مقولۀ امور هم ملکوت دارد.

پس از این آیه برمی‌‏آید که همه انسان‌ها پیوسته ملکوت را می‏‌بینند. صحبت این آیه سر این است که چرا اعتنا نمی‏‌کنید؟ اگر به این ملکوتیات که پیوسته می‌‏بینید اعتنا نکنید، پس دیگر به چه می‏‌خواهید اعتنا کنید؟ ما ملکوت آسمان‌‏ها و زمین را می‌‏بینیم، اما تبیین نداریم و برای‏مان شفاف نیست. لذا خدا می‌‏فرماید: ﴿ یَنْظُرُوا. واژۀ نَظَرَ را استفاده می‌‏کند. خدا قدرت بصر ابراهیم(علیه‌‏السلام) را تقویت می‏‌کند تا شفاف ببیند و برایش کاملاً واضح باشد که این ماجرا چیست؟ این می‏‌شود رؤیت. ما که شفاف نمی‏‌بینیم برای‏مان نَظَرَ است. برای ابراهیم(علیه‏‌السلام) که شفاف می‏‌بیند، رَأَیَ یا رؤیت است. نظارۀ ملکوت در توان همۀ ما هست، چون خداوند فرمود: ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا، آیا ننگریستند؟ یعنی مدام در معرض‏شان است و مدام نگاه می‌‏کنند. اما رؤیت در توان همۀ ما نیست. خدا در ماجرای ابراهیم(علیه‌‏السلام) می‌‏فرماید که ما به ایشان رؤیت دادیم، نه این که ایشان خودش دقت کرد و رؤیت کرد. پس نظارۀ ملکوت در توان همۀ انسان‏‌ها هست. حتی انسان‌های منفی و پیوسته هم در معرض است و پیوسته هم انسان‌ها در حال نظاره هستند. اما رؤیت ملکوت با سعی و تلاش هم به دست نمی‏‌آید. یک عطای خدایی است. خداوند فرمود: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری، ما رؤیتش دادیم. خدا به خودش نسبت می‏‌دهد.


[۱]. [هود۷] ص۲۲۲ ـ ﴿ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾.

[۲]. [انعام۷۳] ص۱۳۶ ـ ﴿ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾.

[۳]. [انعام۷۵] ص۱۳۷ ـ ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾.

[۴]. [اعراف۱۸۵] ص۱۷۴ ـ ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی‏ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾.

[۵]. [اعراف۱۸۸] ص۱۷۵ ـ ﴿ قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾.

[۶]. [مؤمنون۸۸] ص۳۴۷ ـ ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.

[۷]. [مؤمنون۹۲] ص۳۴۸ ـ ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَتَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.

[۸]. [مؤمنون۹۱] ص۳۴۸ ـ ﴿ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾.

[۹]. [یس۸۲] ص۴۴۵ ـ ﴿ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾.

[۱۰]. [یس۸۳] ص۴۴۵ ـ ﴿ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾.

[۱۱]. [جنّ۲۲] ص۵۷۳ ـ ﴿ قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی‏ مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾.

[۱۲]. [انفال۴۸] ص۱۸۳ ـ ﴿ وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ﴾.

دیدگاهتان را بنویسید

4 × 4 =