ملکوت یکی از ابعاد عالم است که به چند صورت به انسان ارتباط پیدا میکند. حداقل به حسب دینی، این که ابراهیم (علیهالسلام) به ملکوت برده شدند و چیزی به ایشان نشان داده شد که جزو اهل یقین باشند، ملکوت به انسان ارتباط پیدا میکند. این چیست که مبنای دین ابراهیمی قرار گرفته است؟ چون ما طبق آیات قرآن باید از آیین ابراهیم(علیهالسلام) تبعیت کنیم، باید با این موضوع آشنا باشیم. بعدها متوجه میشویم «فطر» و «فطرت» ملکوتی است. اصلاً انسان به وسیلۀ ملکوت اداره میشود و با کاربردهای متعددی از ملکوت آشنا میشویم. لذا ضرورت دارد که وارد بحث ملکوت شویم و کمی جدیتر به این بحث نگاه کنیم.
ابتدائاً این نکته را مطرح کنیم که در قرآن واژههایی وجود دارد که میشود از طریق آنها وارد بحث ملکوت شد. واژههای فطر، فطرت، حنیف، نور ملکوتی و در مقابلش ظلمت (در بعضی از دفعاتی که واژه ظلمت در قرآن مطرح شده است و نه تمام آنها، منظور ظلمت ملکوتی است). تمام آیات و بحثهای مربوط به یوم دوم قیامت و هر چه که در قرآن به یوم دوم قیامت ربط دارد هم ملکوتی است. همین یک موضوع تعداد زیادی زیرشاخه، آیه و ماجرا در قرآن دارد. بحث حجب که در قرآن آمده و بحث حجب نور که در احادیث آمده است، بحث ماء («ماء»های خاصی که در قرآن آمده مثل آیه ﴿ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ﴾[۱] و نه همۀ موارد آن)، بحث وجه و بحث بین الصورین هم به بحث ملکوت مربوط هستند.
مطلب بعدی روش ورود به بحث ملکوت است. از چه مسیری وارد بحث ملکوت شویم؟ با توجه به این که تعداد آیات ملکوت کم است و در کل قرآن چهار بار واژۀ ملکوت آمده است، میطلبد که در سیاق این چهار آیه دقیقتر شویم و واژهها و مفاهیم مطرح شده در این سیاقها به خصوص واژهها و مفاهیم مشابه را بررسی کنیم. باید دقت کنیم مطالبی که همراه بحث ملکوت آورده شده است، چیست. اینها کمک میکند که انسان در بحث عمیقتر شود.
تنزیه معنای ملکوت
در بحث تنزیه معنای ملکوت، یک مورد این است که ملکوت مُلک نیست. زیرا در یک سیاق از آیات قرآن یعنی آیات ۷۳ تا ۷۵ سورۀ انعام، این دو واژه با یکدیگر آمدهاند. در آیۀ ۷۳ خداوند میفرماید: ﴿ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ﴾[۲] و در دو آیه بعد یعنی در آیۀ۷۵ میفرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[۳]. پس ملکوت مُلک نیست. ولو واژهاش شبیه مُلک است، اما یک چیز دیگر است. اگر اینها یک مقوله بود خداوند با یک واژگان در قرآن میآورد. بحث تنزیه را میشود به تدریج تکمیل کرد و موارد دیگری را به آن اضافه کرد.
خصوصیات ملکوت
وقتی به سیاق آیات ملکوت نگاه میکنیم، یک سری واژهها اطراف بحث ملکوت جلب توجه میکند. مثلاً این نکته جالب است که واژۀ ملکوت چهار بار در قرآن آمده است و در سه مورد آن یعنی در سورۀ انعام، سورۀ اعراف و سورۀ مؤمنون در اطراف واژۀ ملکوت واژۀ غیب آمده است. چرا واژۀ ملکوت با غیب مطرح میشود؟ مثلاً خداوند در آیۀ ۷۳ سورۀ انعام میفرماید: ﴿ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾. در این آیه بحث غیب و شهود است. آن غیبی که در قبالش شهود است. در دو آیه بعد یعنی در آیۀ ۷۵ خداوند میفرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. شاید گفته شود که این اتفاقی است و موضوع ایجاب کرده که این دو واژه کنار هم باشند. اما در آیات ۱۸۵ تا ۱۸۸ سورۀ اعراف هم همینطور است. خداوند در آیۀ ۱۸۵ میفرماید: ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[۴] و در آیۀ ۱۸۸ میفرماید: ﴿ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ﴾[۵]. وقتی دو بار این واژهها کنار هم میآید، برای انسان جلب توجه میکند که چه مسألهای هست؟ در نهایت شاید هم به این نتیجه برسیم که این دو واژه هیچ نسبتی با هم ندارند. اما اینطور موضوعات جلب توجه کند. همچنین خداوند در آیۀ ۸۸ سورۀ مؤمنون میفرماید: ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ)[۶]، ملکوت همه چیز در دست کیست؟ و در چند آیه بعد یعنی در آیۀ ۹۲ میفرماید: ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾[۷].جالب است که در سورۀ انعام هم این طور بود. یعنی ملکوت با ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ آمده بود. در قرآن چهار بار ملکوت آمده است که سه مورد آن با «غیب» آمده و دو مورد آن با ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ آمده است. پس اینها باید یک نسبت و ارتباطی با هم داشته باشند. این سؤال برایمان پررنگ باشد که چرا از چهار باری که خداوند از ملکوت صحبت میکند، سه دفعه آن را با غیب مطرح میکند؟
موضوع بعدی رابطۀ ملکوت با شرک است. در نیمی از مواردی که ملکوت در قرآن مطرح میشود، یعنی دو دفعه از این چهار دفعه، شرک هم در کنار آن مطرح میشود. مثلاً در آیات ۷۴ و ۷۵ انعام صحبت از بتپرستی قوم ابراهیم است. بلافاصله خداوند در آیۀ ۷۵ میفرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. همچنین در آیۀ ۸۸ سورۀ مؤمنون آمده است ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ و در آیۀ ۹۱ آمده ﴿ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ﴾[۸]، یعنی خدا هیچ کسی را به عنوان فرزند نمیگیرد و هیچ الهی همراه با خدا نیست. پس دوباره بحث ملکوت و شرک با هم آمده است.
موضوع بعدی رابطۀ ملکوت با ﴿ کُنْ فَیَکُونُ﴾ است. ملکوت چهار بار در قرآن آمده و در نیمی از این موارد با ﴿ کُنْ فَیَکُونُ﴾ آمده است. در آیۀ ۷۳ سورۀ انعام ﴿ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ﴾ آمده و در آیۀ ۷۵ ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ آمده است. در آیۀ ۸۲ سورۀ یس هم ﴿ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾[۹] آمده و در آیۀ بعد یعنی آیۀ ۸۳ ﴿ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[۱۰] آمده است. چرا وقتی خدا میخواهد از ملکوت صحبت کند، در نیمی از موارد ﴿ کُنْ فَیَکُونُ﴾ را آورده است؟ آیا دلیلی دارد؟ آیا اینها ربطی به همدیگر دارند؟ در گفتارهای بعد در این باره بحث خواهیم کرد و خواهیم گفت که اینها اتفاق نیست. بلکه به هم ربط دارند و بعضی از ارتباطات را از جمله ارتباط بین ﴿ کُنْ فَیَکُونُ﴾ و ملکوت را مطرح میکنیم. اما در این قسمت از بحث، بعد از تنزیه معنای ملکوت، یک سری خصوصیات ملکوت را از درون سیاق آیات آن به دست میآوریم که در قسمت بعد، از آنها استفاده خواهیم کرد.
موضوع بعدی رابطۀ ملکوت و قیامت است و عجیب است که ملکوت چهار بار در قرآن آمده است و خداوند بدون استثناء، در سیاق هر چهار مورد از قیامت صحبت میکند. عجیب است! چرا خدا بحث ملکوت را به قیامت گره میزند؟ بدون استثناء هر بار که خداوند از ملکوت صحبت میکند، از قیامت هم صحبت میکند. این موضوع جالب است که در قرآن ملکوت با قیامت اینقدر ارتباط تنگاتنگ دارد.
یک موضوع دیگر در قرآن واژههایی مثل ﴿ یُجیر﴾، ﴿ یُجار﴾ و ﴿ جار﴾ است. این واژهها مشتقات «جَوَرَ» هستند. عجیب است که چهار آیه از آیاتِ درباره ملکوت با این موضوع درگیر هستند. مثلاً خداوند در سورۀ مؤمنون آیۀ ۸۸ میفرماید: ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾، «بگو ملکوت همه چیز در دست کیست؟» بلافاصله بعد از آن میفرماید: ﴿ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ﴾، «اوست که پناه میدهد.» اما این دو موضوع چه ربطی به هم دارند؟ یکی از شگردهای کار با قرآن توجه به توالیها است. یعنی به دنبال پاسخ این سوال باشیم که چرا دو موضوع در قرآن به دنبال هم آمدهاند؟ در جمله «ملکوت همه چیز در دست خدا است»، صحبت از قدرت خداوند و وسعت و جامعیت آن است. در سوره مؤمنون این مطلب مطرح شده است که خداوند همه چیز را به وسیلۀ ملکوت اداره میکند و بلافاصله بعد از آن خدا میفرماید: «حالا بگویید آن کیست که به همه پناه میدهد؟» این دو موضوع چه ربطی به هم دارند؟ در وهلۀ اول بیمعنا جلوه میکند. شاید اشتباهی شده باشد. اما در سورۀ احقاف با محوریت آیۀ ۳۱ و در سورۀ مُلک با محوریت آیۀ ۲۸ هم این موضوع مطرح شده است. البته در این آیات واژۀ ملکوت نیامده است، اما به ملکوت ارتباطی دارند که در آینده آن را توضیح خواهیم داد. در سورۀ جن آیۀ ۲۲ که در آن خداوند میفرماید: ﴿ قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ﴾[۱۱] هم این موضوع مطرح شده است. آیهای که در آن واژه ملکوت هم وجود دارد، همان آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون است. اما چرا در این آیات ملکوت در کنار واژههای ﴿ یُجیر﴾ و ﴿ یُجار﴾ آمده است؟ یک بحث که این موضوعات را به هم گره میزند، بحث عذاب جهنم است. در چهار آیهای که ملکوت و قیامت با هم آمدهاند، صحبت از عذاب جهنم است. در این نوع آیات بحث پناه دادن از عذاب جهنم مطرح است. نوعی پناه دادن از عذاب جهنم با واژههای ﴿ یُجیر﴾ و ﴿یُجارُ﴾ آمده است. این هم موضوعی است که در بحث ملکوت باید به آن پرداخته شود.
در آیۀ ۴۸ سوره انفال، به خاطر عذاب جهنم است که شیطان از قبل میگوید که نگران عذاب نباشید، من از عذاب پناهتان میدهم. پناه دادن از عذاب جهنم بحث مهمی است. آنقدر مهم است که شیطان هم در این راستا قول میدهد و میگوید: ﴿إِنِّی جارٌ لَکُمْ﴾[۱۲]، خودم پناهتان میدهم. اما جالب است، وقتی که موسم عذاب برسد روی پاشنۀ پایش میچرخد و فرار میکند، ﴿ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ﴾ و میگوید از شما بیزارم، من چیزی را میبینم که شما نمیبینید، ﴿ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى ما لا تَرَوْنَ﴾. پس به دروغ میگوید که من پناهتان میدهم. در مقوله ﴿ یُجیرُ﴾ و ﴿ یُجارُ﴾ یا برای این که کسی در قیامت بخواهد بگوید﴿ إِنِّی جارٌ لَکُمْ﴾، فرد باید توان ملکوتی بسیار قوی داشته باشد. چون به وسیلۀ ملکوت میشود این گونه پناه را ایجاد کرد و شیطان از همان اول هم به دروغ گفته بود. چون اصلاً توان ملکوتی ندارد.
از دیگر خصوصیات ملکوت این است که ملکوت ابزار ادارهکنندگی است. در آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون و آیۀ ۸۳ سوره یس این موضوع آمده است؛ ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾. نکتۀ دیگر این که ملکوت قابل رؤیت است. طبق آیۀ ۷۵ سوره انعام که در آن خداوند میفرماید: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. همچنین ملکوت قابل نظاره است. طبق آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف ملکوتِ چند مقوله قابل نظاره است؛ ملکوت آسمانها و زمین، ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ و ملکوت اجلها.
ملکوتیات در آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف
در گفتار قبلی درباره ملکوت آسمانها و زمین، به ارتباط اجل به ملکوت در این آیه اشاره شد. در این گفتار به توضیحات بیشتری در این باره میپردازیم. در این بحث موضوع مهم این است که از چه راهی وارد این آیه شویم. شگردمان این باشد که به توالی جملات حساس باشیم؛ چرا این جملات به دنبال هم گذاشته شده است؟ بحث اول در این آیه این است که آیا به ملکوت آسمانها و زمین نگاه نمیکنند؟ بحث بعدی این است که آیا به آن چه خدا خلق کرده است نگاه نمیکنند؟ این دو بحث چه ربطی به هم دارند؟ جملۀ سوم هم این است که شاید اجلشان نزدیک باشد. پس سه جمله آیه این شد که «آیا به ملکوت آسمانها نگاه نمیکنند؟ آیا به آن چه خدا خلق کرده نگاه نمیکنند؟ شاید اجلشان نزدیک باشد.» عنایت داشته باشید این سه جملۀ غیر مرتبط است. بعد در انتهای آیه خدا نتیجه هم میگیرد؛ «بعد از این دیگر شما میخواهید به چه ایمان بیاورید؟» این عجیب است. خدا سه جملۀ غیر مرتبط را مطرح میکند و بعد در آخر میفرماید: «شما بعد از این به چه میخواهید ایمان بیاورید؟» این جمله به جملات قبل چه ربطی دارد؟ یک معادلۀ سه مجهولی که خدا یک مجهول دیگر هم به آن اضافه میکند. اینطور مسأله آیه حل نمیشود. اما اگر بگوییم ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی﴾ ۱. ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ ۲. ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾؛ ۳. ملکوت ﴿أجَلُ﴾، اگر شما به ملکوت این مقولات توجه نکنید، دیگر به چه چیز اینها میخواهید توجه کنید؟ در این صورت تازه آیه معنا پیدا میکند و جملات آن به هم ارتباط پیدا میکنند.
برای این که این معنای آیه جا بیافتد، باید برای جملات آن مدام ما بهازای معنایی بگذاریم. اگر منظور ملکوت این چند موضوع نباشد، چه میتواند باشد؟ موضوعات مختلف را تجربه کنیم. برای انسان سؤال پیش میآید که شاید منظور چیز دیگری باشد. برای این که راه آن شایدها بسته شود، انسان باید مدام مسأله حل کند. هر چیز را که احتمال میدهیم منظور باشد، بررسی کنیم. انسان مدام ما بهازای معنایی بگذارد.
این بار از انتهای آیه وارد شویم. در اینجا خداوند میفرماید: ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾. پس باید یک یا چند حدیث (حدیث یعنی واقعه) مطرح شده باشد. احادیثی که قابل ایمان آوردن باشد. خداوند ابتدا میفرماید: ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. ملکوت یک حادثه است. یعنی یک چیزی است که حادث میشود. ملکوت قابل ایمان آوردن است، چون حاکی از ماجرایی است و اگر به آن ایمان بیاوریم برایمان خاصیت دارد. قسمت دوم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ قبلاً خلق شده است. الان ماجرایی ندارد. قبلاً حادث شده است و الان بیشتر میشود به آن مخلوق گفت نه حادث. اگر فرضاً بگوییم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ هم حدیث است، خب الان به چه چیز آن ایمان بیاوریم؟ فرض کنید به یک سنگ بر میخوریم، یعنی الان به سنگ ایمان بیاوریم؟ و اگر به این سنگ ایمان نیاوریم بعد از این دیگر به چه میخواهیم ایمان بیاوریم؟! این معنا به آیه نمیخورد. یک جای کار مشکل دارد. اما اگر بگوییم ایمان به ملکوت اشیاء و این که ملکوت دست کسی است و کسی از طریق آن در حال اداره کردن است، این به معنای حدیث بیشتر میخورد. یعنی منظور ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ باشد؛ اگر به ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾ ایمان نیاوریم، دیگر چه چیزی قابل ایمان آوردن است؟ این معنا به آیه میخورد.
همینطور به بحث اجل هم میپردازیم. چرا خداوند اینجا بحث اجل را مطرح کرده است؟ وقتی میفرماید: ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ﴾، یعنی بعد از چه؟ بعد از آن دو موضوع مطرح در ابتدای آیه؟ چرا اجل را لحاظ نکنیم؟ وقتی خدا میفرماید ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ﴾، یعنی بعد از همه موضوعات قبلی. یا باید بگوییم یعنی بعد از یکی از موضوعات قبلی، که در این صورت باید آن موضوع را پیدا کنیم، یا باید بگوییم منظور بعد از همه موضوعات قبلی است که در این صورت اجل هم جزء آنها میشود. بالاخره کدام معنا درست است؟ معنای آیه را باید طوری جلو ببریم که اجزای آیه مرتبط با همدیگر درست معنا پیدا کنند. هر کدام سر جای خود بنشینند و معنای درستی داشته باشند. به نظر میرسد معنای آیه این است که باید به ملکوت نظاره کرد؛ ملکوت آسمانها، ملکوت زمین، ملکوت آن چیزی که خداوند خلق کرده است و ملکوت اجلها. اگر به ملکوت اجل هم نظاره میکنید، حواستان باشد! شاید اجل نزدیک باشد! چه کار دارید میکنید؟ نکند غافل شوید! نکند دیر بجنبید! باید به ملکوت اجل ایمان آورد و شاید اجل نزدیک باشد. بدوید! سریع باید ایمان بیاورید. سریع باید بجنبید. وقت محدود است. منظور از ﴿ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ﴾ ملکوت و ملکوتیات میشود. شما باید به ملکوت مقولات مختلف دقت کنید. اگر به ملکوت مقولات مختلف دقت نکنید و نخواهید ایمان بیاورید، دیگر به چه میخواهید ایمان بیاورید؟
جالب است وقتی دستهبندیهای ملکوتیات را نگاه میکنیم، دو دسته میشود. ﴿ مَلَکُوتِ السَّماواتِ﴾ شیء است. یک شیء ملکوتی است. ملکوتِ الارض هم یک شیء است. ملکوتِ یک شیء است. ملکوت آسمانها هم شیء است. ولو ملکوتشان شبیه همدیگر باشد و مثلا شبیه به حالت افسار باشد. سماوات شیء است. ارض شیء است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ﴾، شیء است. اما اجل، امر است. خداوند در این آیه میفرماید که در پهنۀ آسمانها و زمین، تمام اشیاء و امور ملکوت دارند. امور هم ملکوت دارند. اجل بخشی از امور است، بخشی از تقدیر امور است. تقدیر یک امر یعنی این که مشخص شود آن امر بر چه کسانی واقع شود، در کدام محدوده واقع شود، ابتدایش چه موقع باشد، انتهایش چه موقع باشد و … پس انتها بخشی از امر است، بخشی از تقدیر امر است. وقتی گفته میشود اجل، باید امر و مخلفات امر از جمله تقدیر امر، که بخشی از تقدیر امور اجلشان است، را نتیجه بگیریم. پس هم اشیاء موجود در آسمانها و زمین ملکوت دارند و هم امورِ در آسمانها و زمین. وقتی خداوند میفرماید ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾، یعنی کل اشیاء و امور. در بعضی آیات قرآن از جمله در این آیه، واژه اشیاء جمع بین شیء و امر است. بنابراین جمع بین آیات ملکوت در سورۀ مؤمنون و یس که در آنها گفته میشود: ﴿ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ و آیۀ ۱۸۵ اعراف که در آن ملکوت اشیاء و امور مطرح است، این میشود که تمام اشیاء و امور ملکوت دارند و خداوند با افسار ملکوتی تمام اشیاء و امور را اداره میکند. انسان باید با این مقوله آشنا شود. انسان باید بتواند ببیند، باید این موضوع را نظاره کند. هم به خدایی خدا پی ببرد و هم خودش را هماهنگ کند. اگر هماهنگ نکند چه؟ اگر شما ملکوت اجلتان را ببینید و اعتنا نکنید، مشکل برایتان پیش میآید. اگر اجل نزدیک باشد و شما اعتنا نکرده باشید، اذیت میشوید. اگر به این موضوع نخواهید اعتنا کنید، دیگر به چه چیزی میخواهید اعتنا کنید؟
عموم انسانها ملکوت را میبینند
این ظرافت را هم مطرح کنیم که عموم انسانها ملکوت را میبینند. عموم انسانها نظاره به ملکوت دارند. در مقام تبیین و توضیح ممکن است نتوانند توضیح دهند، اما میبینند. مثلاً به موضوع نور اربعین توجه کنید. این طور نیست که دو نفر یا ده نفر متوجه آن شوند. عموم کسانی که به اربعین میآیند، نور اربعین را متوجه میشوند. نمیتوانند توضیح دهند، اما متوجه میشوند. بسیاری از افراد که در آستانۀ مرگ هستند، اجلشان را متوجه میشوند. بارها چه در جبههها و چه در شهر یا از گذشتگان شنیدهایم که فردی گفته است «امروز روز آخرم است، زحمت نکشید، من رفتنی هستم.» ماجرا چیست؟ چه کسی به او گفته است؟ برای فرد مثل روز روشن است و خودش را آماده کرده است. بارها این طور موضوعات را شنیدهایم. اما اگر از او بپرسیم چه چیزی را دیدی؟ نمیتواند توضیح دهد. مشکل ما این است که چون تعلیمش را ندیدیم، نمیتوانیم توضیح دهیم. اما اگر نمیتوانیم توضیح دهیم، دلیل نمیشود که نمیبینیم. میبینیم و اعتنا میکنیم. یا مثلاً افراد به کربلا که میروند میگویند «کربلا یک چیز دیگر است». چرا یک چیز دیگر است؟ یا در مورد حرم امام رضا(علیهالسلام) میگویند «اینجا یک جای دیگر است». از کجا میفهمند؟ به هرحال ۱. انسان چشم ملکوت بین دارد ۲. پیوسته در حال دیدن است ۳. اعتنا میکند.
البته تکنولوژی و جامعۀ شهری مانع شدهاند. این حجاب برای گذشتگان کمتر بود. کثرت حجاب و کثرت زرق و برق برایشان کمتر بود. برای ما کثرت زرق و برق دنیا زیاد است. با این حال میبینیم. هر چند که نمیتوانیم توضیح دهیم. هر چند که نمیتوانیم تفکیک کنیم. به آن شخص میگوییم که از کجا فهمیدی اجلت نزدیک است؟ میگوید نمیدانم اما به دلم هست. کاملاً میداند، اما نمیتواند توضیح دهد. به این موضوع عنایت داشته باشیم که وقتی به اجل افراد اشاره میشود، این طور نیست که اجل افراد ملکوت داشته باشد و اجل غیر افراد ملکوت نداشته باشد. بلکه مقولۀ اجل ملکوت دارد. اجل جزئی از امور است، پس مقولۀ امور هم ملکوت دارد.
پس از این آیه برمیآید که همه انسانها پیوسته ملکوت را میبینند. صحبت این آیه سر این است که چرا اعتنا نمیکنید؟ اگر به این ملکوتیات که پیوسته میبینید اعتنا نکنید، پس دیگر به چه میخواهید اعتنا کنید؟ ما ملکوت آسمانها و زمین را میبینیم، اما تبیین نداریم و برایمان شفاف نیست. لذا خدا میفرماید: ﴿ یَنْظُرُوا﴾. واژۀ نَظَرَ را استفاده میکند. خدا قدرت بصر ابراهیم(علیهالسلام) را تقویت میکند تا شفاف ببیند و برایش کاملاً واضح باشد که این ماجرا چیست؟ این میشود رؤیت. ما که شفاف نمیبینیم برایمان نَظَرَ است. برای ابراهیم(علیهالسلام) که شفاف میبیند، رَأَیَ یا رؤیت است. نظارۀ ملکوت در توان همۀ ما هست، چون خداوند فرمود: ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا﴾، آیا ننگریستند؟ یعنی مدام در معرضشان است و مدام نگاه میکنند. اما رؤیت در توان همۀ ما نیست. خدا در ماجرای ابراهیم(علیهالسلام) میفرماید که ما به ایشان رؤیت دادیم، نه این که ایشان خودش دقت کرد و رؤیت کرد. پس نظارۀ ملکوت در توان همۀ انسانها هست. حتی انسانهای منفی و پیوسته هم در معرض است و پیوسته هم انسانها در حال نظاره هستند. اما رؤیت ملکوت با سعی و تلاش هم به دست نمیآید. یک عطای خدایی است. خداوند فرمود: ﴿ وَ کَذلِکَ نُری﴾، ما رؤیتش دادیم. خدا به خودش نسبت میدهد.
[۱]. [هود۷] ص۲۲۲ ـ ﴿ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ﴾.
[۲]. [انعام۷۳] ص۱۳۶ ـ ﴿ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾.
[۳]. [انعام۷۵] ص۱۳۷ ـ ﴿ وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ﴾.
[۴]. [اعراف۱۸۵] ص۱۷۴ ـ ﴿ أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ﴾.
[۵]. [اعراف۱۸۸] ص۱۷۵ ـ ﴿ قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾.
[۶]. [مؤمنون۸۸] ص۳۴۷ ـ ﴿ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.
[۷]. [مؤمنون۹۲] ص۳۴۸ ـ ﴿ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَتَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.
[۸]. [مؤمنون۹۱] ص۳۴۸ ـ ﴿ مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ﴾.
[۹]. [یس۸۲] ص۴۴۵ ـ ﴿ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ﴾.
[۱۰]. [یس۸۳] ص۴۴۵ ـ ﴿ فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
[۱۱]. [جنّ۲۲] ص۵۷۳ ـ ﴿ قُلْ إِنِّی لَنْ یُجیرَنی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾.
[۱۲]. [انفال۴۸] ص۱۸۳ ـ ﴿ وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدیدُ الْعِقابِ﴾.