در آیۀ ۹۲ مؤمنون، خداوند از دو محدودۀ غیب و شهادت صحبت میکند؛ ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾. پس باید دید از آن مواردی که خداوند در آیات قبلی مطرح کرد، کدام غیب است و کدام شهادت. چند مصداق را بررسی میکنیم. یک حالت اینکه بگوییم شهادت، موضوعات مادی است؛ آنهایی که در الارض است. آنها میشود ﴿الشَّهادَهِ﴾ و چیزهایی که بالاتر است، مثل ﴿السَّماواتِ السَّبْعِ﴾ و ﴿الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾ و ملکوت آنها میشود ﴿الْغَیْبِ﴾. این معنا جالب است؛ اما چه لزومی داشت خدا مادیات را بفرماید ﴿الشَّهادَهِ﴾؟ همین که فرمود الارض، کفایت میکرد. چرا خدا یک اسم دیگر برایش بگذارد؟ میفرمود زمین و غیر زمین؛ یا مثلاً اینجا باید میفرمود: «عالِمِ الْغَیْبِ وَ الارض»؛ چون قبلاً خدا از محدودۀ زمین با واژۀ الارض یاد کرده بود. اگر میفرماید ﴿الشَّهادَهِ﴾، یک حجم دیگری را خداوند مد نظر دارد که الارض نیست.
حالت دیگر اینکه بگوییم شاید ﴿الشَّهادَهِ﴾ آسمانها و زمین به همراه هم باشند. در آیات ۸۴ تا ۸۶ مؤمنون صحبت از الارض و آسمانهای هفتگانه است، این را بگوییم شهود؛ و آنچه باقی میماند، یعنی عرش و ملکوت، غیب باشد. اما اگر آنها بشوند غیب، خدا عرش را از آسمانها جدا میکرد؛ در حالی که خداوند آسمانهای هفتگانه و عرش را در یک آیه و به دنبال هم آورده و جدا نکرده است. پس نمیتوانیم بگوییم زمین که در آیۀ ۸۴ است و آسمانهای هفتگانه که در آیۀ ۸۶ است، میشود شهود؛ و عرش عظیم و ملکوت میشود غیب. باید عرش و آسمانها را در دستهبندی یک جا بگذاریم.
حالت دیگر اینکه بگوییم زمین و آسمانهای هفتگانه و عرش، شهود است و ملکوت را از این حیطه خارج کنیم و بگوییم ملکوت، غیب است. اما اگر زمین و آسمانهای هفتگانه و عرش، شهود باشند، غیب باید مخفیتر از عرش باشد. خدا به یک کافر میفرماید چرا به ملکوت نگاه نمیکنی[۱]؛ اما نمیفرماید چرا به عرش نگاه نمیکنی. پس عرش، مخفیتر از ملکوت است و اگر قرار باشد که زمین و آسمانهای هفتگانه و عرش شهود باشند، به همین استدلال، ملکوت هم باید جزوشان باشد.
پس در نهایت کلام، با این مجموعه استدلال این طور میشود که «زمین، آسمانهای هفتگانه، ملکوت، عرش عظیم» یک دسته میشوند و همگی میشوند شهود؛ به اصطلاح قرآن ﴿الشَّهادَهِ﴾ و بقیهاش میشود غیب. اما سوال پیش میآید که مگر خدا در آیات ۸۴ به بعد سورۀ مؤمنون مقولۀ دیگری هم مطرح کرده است؟ اگر این مقولاتی را که ذکر شده در شهود بگذاریم، دیگر چه میماند که بگوییم فراتر و عالیتر از این است؟ وقتی میگوییم غیب، یعنی باید «مخفیتر» از عناصر مجموعه شهود باشد؛ «عالیتر» هم باشد؛ «حاکم» هم باشد. در این چند آیه، غیر از این چند مجموعه، از چه صحبت شده که مخفیتر باشد، عالیتر باشد، و حاکم باشد؟ اگر چنین چیزی پیدا کنیم، آن مصداق ﴿الْغَیْبِ﴾ میشود؛ و اگر پیدا نکنیم، پس این چینشی که داشتیم یا این دستهبندیای که تحت عنوان شهود گفتیم اشکال دارد.
چرا میگوییم که غیب باید عالیتر از شهود باشد؟ چون اگر به ازای این باشد، باید در همین محدوده باشد؛ اگر بیرون این محدوده باشد، یا باید مادون باشد، یا باید عالیتر باشد. اگر غیب پایینتر از شهود باشد، اصلاً پایینتر از زمین جایگاه ندارد. زمین جایی است که موجوداتش باید ساعتها بخوابند و ساعتهایی را بیدار باشند. یک محدوده پایینتر از زمین، یعنی جایی که موجوداتش پیوسته باید در خواب باشند. این اصلاً قیمت ندارد. لذا زمین باید پایینترین جا باشد و دور از حکمت و دور از عقلانیت است که از لحاظ جنسیت، پایینتر از زمین مادی عالم دیگری باشد. ارضین سبع هم دخانی هستند و از لحاظ جنسیت پایینتر از زمین مادی نیستند. جهنمهای برزخی هم اگرچه از لحاظ مکانی بسیار پایینتر از زمین مادی هستند[۲]، اما از لحاظ جنسیت خشنترین جنسیتی که خداوند ایجاد کرده، جنسیت مادی است. خشنتر از جنسیت مادی نداریم و نباید داشته باشیم.
پس در بحث ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾، اول بحث را یک مجهولی کنیم و یک مجهول را نادیده بگیریم؛ که پیشنهاد میکنیم غیب را نادیده بگیریم. ابتدا شهادت را معنا کنیم و وقتی به نتیجه رسیدیم، بعد بررسی کنیم که غیب چه میتواند باشد. اگر بخواهیم از ابتدا معادله را دو مجهولی کنیم، مسأله حل نمیشود.
اما چرا خداوند از این مجموعه خدا با واژۀ شهادت یاد میکند و چرا واژه دیگری به کار نمیبرد؟ خود واژۀ شهادت، بار معنایی دارد. شهادت با «محضر» بسیار مرتبط است. به ازایش غیب، میشود «پستو»؛ چیزهایی که در محضر نیست. به همین قدر دربارۀ واژه اکتفا کنیم.
چون از باب مصادیق داشتیم بحث را دنبال میکردیم، به بحث از مصادیق برمیگردیم. آیا خداوند در این چند آیه در سوره مؤمنون، چیز دیگری مطرح کرده که بگوییم فراتر از مجموعه شهادت است؟ اگر کل آن مجموعۀ «زمین، آسمانهای هفتگانه، ملکوت اشیاء و عرش» را شهود یا شهادت بگوییم، آیا چیز دیگری هم وجود دارد؟ یک بار دیگر به آیات برگردیم.
اما پیش از آن یک سؤال مطرح کنیم: چرا میگوییم که ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ که در آیۀ۹۲ مؤمنون آمده به بحث «زمین، آسمانهای هفتگانه، ملکوت، عرش» که در آیات ۸۴ تا ۸۸ مؤمنون آمده، ارتباط دارد؟ میتوان گفت آن بحث نهایتاً در آیۀ ۸۸ تمام میشود و سه آیه در این میان فاصله افتاده و بعد بحث ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ آمده است. آیا اینها به همدیگر ارتباط دارد؟ اینجا برای پاسخ دادن به این سوال از چه شگردی استفاده کنیم؟ وقتی بحث ﴿الشَّهادَهِ﴾ را با آسمانها یا بحث ﴿الْغَیْبِ﴾ را با آسمانها در قرآن جستجو میکنیم، میبینیم این دوتا واژه بارها در قرآن با آسمانها آمدهاند؛ پس اینها به هم ارتباط دارند و اینجا هم درست است که خداوند سه آیه بینشان فاصله انداخته، اما به هم ارتباط دارند. اما این سه آیه چیست؟ این روال خداست که بحثی را مطرح میکند، یک نتیجۀ اولیه میگیرد تا بعد بحث را ادامه دهد.
یکی از مواردی که خدا بحث غیب و شهادت را با آسمانها گره زده، آیه ۷۳ انعام است. خداوند در ابتدای آیه میفرماید ﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[۳] و در ادامه میفرماید ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾. در آیه ۴۶ زمر هم داریم ﴿قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[۴] و بلافاصله میفرماید ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾. حداقل این دو آیه را نگاه کنید؛ خدا حتی در یک آیه ﴿السَّماواتِ﴾ و ﴿الشَّهادَهِ﴾ را با هم آورده است. البته وقتی دامنۀ آیات را زیاد میکنیم، تعداد دفعاتی که خداوند بحث غیب و شهادت را با آسمانها گره زده زیاد میشود. پس اینها به هم ربط دارند. خود این یک شگرد تحقیق است. اینها به همدیگر ارتباط دارند. البته این بحث نیاز به هضم دارد.
وقتی خداوند میفرماید ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾، آیا خداوند چیزی غیر از مجموعه شهود در این چند آیه مطرح کرده است؟ میبینیم بله، خداوند چیزهای دیگر هم مطرح کرده است. مثلاً در آیۀ ۸۴ میفرماید ﴿قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیها﴾؛ زمین و هر چه در زمین است، مال کیست؟ پس یک «کسی» وجود دارد که زمین و هر چه در زمین است، مال اوست؛ او آشکار نیست. در آیۀ ۸۶ هم که نگاه میکنیم، ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾، یک مفهوم «مَن» هست؛ یعنی یک شخصی وجود دارد. یک مفهوم ربوبیت هم وجود دارد. یک شخصی وجود دارد، خارج از آسمانهای هفتگانه و عرش عظیم و او اعمال ربوبیت میکند. خود او مشهود نیست؛ ربوبیتش هم از غیر شهود دارد اعمال میشود. همین طور در آیۀ ۸۸ میفرماید ﴿قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾. یک شخصی (مَن) وجود دارد؛ یک ﴿یَدِهِ﴾ هم وجود دارد. ملکوت، ﴿یَدِهِ﴾ نیست؛ ملکوت ﴿بِیَدِهِ﴾ است؛ در دست اوست. «دست او» چیست؟ این دست، کجاست؟ از کجا میآید؟ اینها دیگر از غیر شهود است؛ پس در همین چند آیه هم که نگاه میکنیم، به حسب این چند موردی که گفته شد، شهود که معنا و محدودهاش مطرح شد، از غیب مدام دارد کنترل میشود و چیزهایی درونش دارد اعمال میشود. در یک دید کلی، اشیاء موجود در آسمانهای هفتگانه و زمین، سه عنصر کنترلی خدا برایش مطرح میکند، که به ترتیب آیات عبارتند از: ۱٫ العرش العظیم؛ ۲٫ ملکوت؛ ۳٫ الغیب. چه نظام متقنی! خداوند اشیاء موجود در آسمانها و زمین را رها نکرده است. آنها را نساخته تا بریزد و سپس رهایشان کند؛ بلکه خدا حداقل با سه جنبه و با سه نوع مقوله دارد آنها را کنترل میکند: انواع مقولات ملکوتی، انواع مقولات عرشی، انوع مقولات غیبی. در غیب هم بخواهیم دقت کنیم، خداوند چند مصداق را مطرح میکند. مثلاً یک جا خداوند فرمود ﴿رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، «ربوبیتی» که خدا به وسیلۀ آن دارد اداره میکند؛ و در آیۀ ۸۸ میفرماید ﴿یَدِهِ﴾. یعنی «ربوبیت» و «یدالله»، هر دو در حیطۀ غیب هستند. یعنی مصادیق غیبی که خداوند در این چند آیه مطرح میکند، یکی نیست و چند تاست.
خداوند با سه دسته مقولات دارد اشیاء موجود در آسمانها و زمین را اداره میکند؛ لذا در جای دیگر میفرماید که به کل آسمانها و زمین نگاه کن که ﴿هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ﴾[۵]؛ آیا خللی میبینید؟ میفرماید که هر چه میتوانی دقت کن؛ ﴿فَارْجِعِ الْبَصَرَ﴾. هر چه میخواهی چشم بگردان؛ هر چه میخواهی کنکاش کن؛ یک ذره اشکال نمیبینی[۶]. چون خداوند از جنبههای مختلف با چند سیستم کنترلی این پهنه را کنترل میکند؛ این پهنه رها نیست.
مسأله دیگر اینکه آیا در ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾، علم به معنای «دانستن» است یا به معنای «اِعمال کردن»؟ در آیات ۸۴ تا ۸۸، در تمام آیات صحبت از فعل بود؛ حالا چه طور میتوانیم در آیه ۹۲ بگوییم یک کسی وجود دارد که این افعال را میداند؟! اینجا جا دارد بگوییم چه کسی دارد این افعال را «انجام میدهد»؛ مجموعه شهود را چه کسی دارد «اعمال میکند»؛ مجموعۀ غیبی را چه کسی دارد «اعمال میکند». پس در ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾، ممکن است بحث دانستن غیر شهود هم مطرح باشد، اما اصل ماجرا اِعمال است. ﴿قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾؛ کیست که با دستش و به وسیلۀ ملکوت دارد اعمال میکند؟ بحث فاعلیت است. ﴿مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ﴾؛ میفرماید این کیست که دارد اعمال میکند. لذا عالم در ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ یعنی «اعمال کننده».
گفتیم که پهنه «زمین، آسمان هفتگانه، عرش و ملکوت» مجموعۀ شهود است. اگر هر چه غیر از شهود وجود دارد را غیب در نظر بگیریم، در این صورت «کلمات» هم میشوند جزو عالم غیب، «مشیت» هم غیب است، «قرآن» هم غیب است. در این صورت غیب را به عنوان فراتر از شهود در نظر گرفتهایم. اما با توجه به ﴿عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾، کسی که غیب را اعمال میکند، خودش جزو عالم غیب نیست. پس اینجا هر چیزی فراتر از شهود مدنظر نیست؛ یک پهنه است. یعنی حد و مرزی دارد. این طرفش شهود است و آن طرفش هم مرزی دارد. خود خدا جزو این محدوده نیست؛ چون خدا اعمال کننده است.
غیب ۵۸ بار در قرآن آمده است. از این ۵۸ بار، فقط ده بار به غیب و شهادت ربط دارد. در یک دید کلی، در قرآن ﴿الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ﴾ داریم؛ ﴿غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ داریم؛ غیب به معنای «وحی» داریم؛ غیب به معنای «برزخیات» داریم؛ غیب به معنای «در خفا» داریم[۷]؛ غیب در عبارت ﴿رَجْماً بِالْغَیْبِ﴾[۸] به معنای «تاریکی» داریم؛ ﴿غَیابَتِ الْجُبِّ﴾[۹] را به معنای قسمت پنهان چاه داریم.
[۱] ـ آیه ۱۸۵ سوره اعراف
[۲] ـ سطح صفر برزخ بهازای سطح زمین مادی است، جهنمهای برزخی از سطح صفر برزخ به سمت پایین هستند.
[۳] ـ [انعام۷۳] ص۱۳۶ ـ ﴿ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ﴾.
[۴] ـ [زمر۴۶] ص۴۶۳ ـ ﴿ قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فی ما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ﴾.
[۵] ـ [مُلک۳] ص۵۶۲ ـ ﴿الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ﴾.
[۶] ـ این آیه را انشاءالله در بحثهای بعدی مطرح میکنیم.
[۷] ـ مثلاً ده بار در قرآن غیب به معنای در خفا آمده است.
[۸] ـ [کهف۲۲] ص۲۹۶ ـ ﴿ سَیَقُولُونَ ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَهٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلیلٌ فَلا تُمارِ فیهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾.
[۹] ـ [یوسف۱۰] ص۲۳۶ ـ ﴿ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَهِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ﴾.