در بحث چگونه پرداختن به آسمانها، موضوع نگاه به آسمانها را مطرح کردیم. ریشه انواع واژههایی که خداوند برای نگاه به آسمان یا آسمانها مطرح میکند عبارتند از رأی، نظر، بصر، رقب؛ که در مجموع حداقل ۴۱ آیه دارد: ۳۱ آیه درباره رؤیت آسمانها، هفت آیه درباره نظر به آسمانها، هفت آیه درباره بصر به آسمانها و یک آیه درباره ارتقاب امور در آسمانها. مقایسهای هم بین «رؤیت» و «نظاره» داشتیم و آیات را در این زمینه مطرح کردیم. در این گفتار ابتدا یک دید کلی را نسبت به «نگاه» به آسمانها مطرح میکنیم و سپس به بحث بعدی میپردازیم.
چرا خداوند میفرماید به آسمانها نگاه کنید؟
این چراییها مهم است. خداوند به ما میفرماید به آسمانها نگاه کنید؛ پس باید برای ما منطق داشته باشد. فرض کنید کسی کاری انجام داده که ناتمام است. اگر از او بخواهید که کارش را ببینید، میگوید که یک مقدار صبر کنید و بگذارید کامل شود؛ بعد آن را ببینید. کار باید به یک حدی برسد که قابل دیدن باشد؛ بعد آن را ببینید. یعنی ما کار را تا وقتی ناقص است پنهان میکنیم و ارایه نمیکنیم. خداوند در قرآن حداقل ۴۱ بار دارد جار میزند که بیایید نگاه کنید؛ بیایید نگاه کنید؛ آیا نگاه نمیکنید؟ چرا نگاه نمیکنید!؟
اگر یک نگاه سطحی به این ۴۱ آیه بکنید، حداقل تأکید از آن برداشت میشود: خداوند دارد تأکید میکند که بیایید به آسمانها نگاه کنید. بعضی جاها به نظر میرسد که لحن خداوند حاکی از توبیخ است: چرا نگاه نمیکنید!؟ بعضی جاها لحن خدا آمرانه است. در چه صورت خداوند این کار را میکند؟
حیطهای که خداوند به آن دعوت میکند چیست؟ موضوع این نیست که از پایین به بالا نگاه کنید؛ موضوع این نیست که از زمین به آسمان نگاه کنید. خداوند میفرماید «کل آسمانهای هفتگانه و حتی ملکوت آسمانها» را نگاه کنید. پس منطقهای که خداوند دارد دعوت یا امر به دیدن آن میکند، یا توبیخ میکند که چرا آن را نگاه نمیکنید، منطقه بزرگی است. ابعاد مادی و دخانی و برزخی و ملکوتی دارد. هم حجم آن بزرگ است و هم ابعاد مختلف دارد. اما چرا اینقدر تاکید میکند!؟ حتما کار خدا کامل است. حتما ماجرایی هست و دلیلی دارد. خود این موضوع باید برای ما جلب توجه کند که چرا خداوند دعوت به نگاه میکند.
بحث نگاه را ذیل «چگونگی پرداختن به آسمانها» آوردیم. برای پرداختن به آسمانها چه کار کنیم؟ اول نگاه کن؛ یعنی ابتدا با نگاه شروع کن. نگاه، ابتدای پرداختن به آسمانهاست. لذا این بحث را در چرا پرداختن به آسمانها نیاوردیم. برای پرداختن به آسمانها باید چه کار کنم؟ اول نگاه کن. مسلما خداوند رفتارهای دیگری را هم مطرح میکند؛ ولی مقدمه هر رفتار دیگری نگاه است. اگر نگاه نکنید و با دقت نگاه نکنید، کارهای بعد را هم نمیشود انجام داد؛ به خصوص وقتی خداوند میفرماید که «بصر» داشته باشید.
وقتی خداوند نگاه به آسمانها را با واژه «نظر» مطرح میکند، بیشتر رنگ و بوی این را دارد که نگاه کنید و یک چیزهای جالبی در آن پیدا کنید. وقتی نگاه به آسمانها را با واژه «رأی» مطرح میکند، یعنی جامعنگر باشید. این موضوع را بیشتر به انسان منتقل میکند. بیشترین آیهها هم ذیل رأی است. وقتی خداوند نگاه به آسمانها را با واژه «بصر» مطرح میکند (که هفت آیه دارد)، یعنی ظاهر را ببینید و حقیقتی را برداشت کنید. این موضوع جالب است. پس حقایقی در آسمانها وجود دارد؛ یا این که بر اساس آسمانها باید حقایقی را نتیجه گرفت. لذا خداوند دعوت میکند که نگاه کنید و بصر داشته باشید. یعنی آن حقیقت مد نظر را متوجه شوید. وقتی خداوند با واژه رقب صحبت میکند (که یک آیه هم در این زمینه هست)، یعنی اینقدر ماجرا دقیق و مهم است که شما میتوانید مانند یک گزارشگر مسابقه دو، موضوع را تا لحظه آخر دنبال کنید و ببینید چه کسی برنده شد. حساسیت گزارشگری یک مسابقه دو خیلی زیاد است، به خصوص از نگاه دوربین و در لحظات آخر. چه کسی برنده شد؟ دوندههایی که میخواهند به انتها برسند، حتی برای این که ثانیهای یا دهم ثانیهای زودتر برسند، سینهشان را سپر میکنند، شاید زودتر برسند. شاید از دونده دیگر دهم ثانیهای زودتر برسند. گزارشگری چنین ماجرایی خیلی مهم است. بعضی موضوعات موجود در آسمانها به قدری مهم است که خداوند میفرماید ارتقاب داشته باشید. پس موضوع مهم است.
ماجرای آسمانها یک بازیچه نیست. درست است که آسمانها زینت داده شدهاند؛ درست است که ظاهرش زینت است؛ اما ورای این زینت، حقایقی مطرح است. آسمانها بازیچه نیستند. آسمانها بر اساس لهو و لعب نیستند. خداوند به خاطر بازی کودکانه آسمانها را ایجاد نکرده است. با این مقدمه به بحث بعدی منتقل شویم.
تفکر در خلقت آسمانها و زمین
بحث بعدی که ذیل چگونه پرداختن به آسمانها مطرح میشود، تفکر در خلقت آسمانها و زمین است. تفکر در خلقت آسمانها و زمین، در سه آیه آمده است: آیه ۱۹۱ آلعمران، آیه ۸ روم، آیه ۱۳ جاثیه.
خدا در آیه ۱۹۱ آلعمران میفرماید: «الَّذینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم»؛ کسانی که درحالتهای مختلف یاد خدا میکنند. خود این موضوع جالب است. ذکر، درجات دارد. درجات پایین ذکر، «یاد کردن» است و درجات بالای آن، «احساس محضر و در محضر قرار گرفتن». طبق این آیه، انسان در شرایط مختلف باید در محضر خدا باشد. این طور نیست که هر موقع میخواهیم یاد خدا کنیم، باید حتما بایستیم. نه؛ چه در حال ایستاده، چه در حال نشسته، و حتی وقتی که به پهلو دراز کشیدهاید، باز محضریت را حفظ کنید.
در ادامه آیه میفرماید: «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». توالی این دو جمله جالب است. وقتی که در محضر خدا قرار میگیرید، چه به صورت یاد خدا و چه به صورت احساس محضر، در آن موقع درخلقت آسمانها و زمین تفکر کنید. فضای مورد بحث، خلقت آسمانها و زمین است. اما خلقت آسمانها و زمین، «نظام خداوند» است! بله؛ وقتی یاد خدا میکنید، «نظام» را مد نظر بیاورید و در نظام خداوندی تفکر کنید. پس در محضر خدا به «نظام خدا» بپردازید. به چه صورت؟ به صورت تفکر. این موضوع که «به صورت تفکر» چه معنایی دارد را در ادامه توضیح میدهیم. همین که در محضر خدا به نظام خدا بپردازید، موضوع جالبی است.
معمولا به ما میگویند که در محضر خدا همه چیز را از خودتان دور کنید و یاد هر چیز دیگری را کنار بگذارید؛ اما خداوند در این آیه میفرماید که در محضر خدا به آسمانها و زمین بپردازید، آن هم تازه به خلقت آسمانها و زمین؛ تفکر کنید در خلقت آسمانها و زمین. خود این مطلب مقداری ساختار ذهنی انسان را به هم میریزد. این آیه قرآن درست است؛ پس من باید ساختار ذهنی خودم را درست کنم و منطبق کنم: در اوج زمانی که یاد خدا میکنید، در شرایطی که به بهترین نحو یاد خدا میکنید، آسمانها و زمین را مد نظر بیاورید؛ آن هم خلقت آسمان و زمین. در خلقت آسمان و زمین هم تفکر کنید. یعنی «انتقال از پرداختن به ذات، به پرداختن به نظام». «الَّذینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم»، ناظر به «ساحت اول توحید» است؛ کسانی که در هر شرایطی به «خود خدا» میپردازند. «وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، ناظر به «ساحت دوم توحید»، یعنی «نظام خداوندی» است. پس وقتی به ساحت اول توحید میپردازید، بلافاصله خودتان را به ساحت دوم توحید منتقل کنید.
این موضوع از چند جنبه خاصیت دارد. اولا، این ماجرا امر خداوندی است. این ماجرا مورد تأیید خداست و جالب این که نقل شده است هر موقع رسولالله(ص) به آسمان نگاه میکردند، این آیه و آیه بعدی را میخواندند. این کار جزو سنتهای رسولالله(ص) بوده است؛ نه این که یکبار بپردازند. هر موقع نگاه میکردند این آیات را میخواندند. ثانیا از این آیه برمیآید که زیاد به ذات خدا نپردازید. وقتی که احساس محضر میکنید، بلافاصله منتقل شوید به تفکر در ساحت دوم: تفکر در نظام خداوندی.
نتیجهای که گرفته میشود چیست؟ نتیجه این است: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النَّارِ». از خود خلقت آسمانها و زمین نتیجه بگیرید. نتیجهای که خدا مطرح میکند، درباره ساحت دوم است. یعنی نباید مدام به ذات خدا توجه کنید و خدا را نتیجه بگیرید. نه؛ گیر نکنید. در برخی احادیث هم از تفکر در ذات خدا نهی شدهایم. آن احادیث را باید ذیل این آیه بگذارید. در نظام خدا تفکر کنید؛ در ذات خدا تفکر نکنید. احساس محضر داشته باشید؛ اما در ذات خدا تفکر نکنید. دنبال این نباشید که چیستی خدا را پیدا کنید؛ نمیتوانید. طبق آیه ۱۰۳ سوره انعام، «لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ». شما هر چقدر هم نگاه کنید، با نگاه نمیتوانید درک کنید. اگر میخواهید تفکر کنید، در نظام خداوندی تفکر کنید. این خودش یک رفتار تربیتی است. وقتی به ذات خدا میپردازید، بلافاصله به نظام منتقل شوید و خوب در نظام خدا تفکر کنید. در ذات خدا تفکر نکنید؛ در نظام خدا تفکر کنید.
تفکّر چیست؟
تفکّر یعنی چه؟ تفکّر رفتاری است که از آن نتیجه انتهای آیه گرفته شود. از لحاظ ساختاری، آیه ۱۹۱ آلعمران سه قسمتی است. قسمت اول، صحبت از احساس محضر خدا، یعنی ساحت اول توحید است. قسمت دوم، تفکر در نظام خداوندی در محدوده آسمانها و زمین است؛ آن هم در حیطه خلقت آسمانها و زمین. قسمت سوم آیه، نتیجهای است که باید گرفته شود؛ نتیجه از تفکر در خلقت آسمانها و زمین. پس تفکر، فرآیندی است که اینطور نتیجهها از آن گرفته شود. وقتی به خلقت آسمانها و زمین میپردازید، باید این نتیجه را بگیرید: خدایا، تو این آسمانها را باطل خلق نکردهای. تفکر باید به اینجا منتهی شود.
اگر شما به خلقت آسمانها و زمین فکر کنید و بگویید که «اللهاکبر؛ چه عظمتی!»، این تفکر نیست؛ نظاره است. محصول نظاره، واژههای حاکی از تعجب گفتن است. واژههای حاکی از تعجب، محصول نگاه است. اگر تفکّر واقع شود، تبعهاش این است که شما نتیجه بگیرید که «ربَّنا ما خَلقتَ هذا باطلا»؛ خدایا، این را بیهوده خلق نکردهای؛ دلیلی دارد. تو این نظام را خلق کردهای و من را در این نظام قرار دادهای؛ من باید خودم را با آن هماهنگ کنم. نکند طوری رفتار کنم که تو از من ناراحت شوی. این جالب است.
پس تفکر فرآیندی است که به تبع آن، شما به این تبعات برسید: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک فَقِنا عَذابَ النَّارِ». محصول تفکر چه شد؟ وقتی شما میگویید «ما خلقت هذا باطلا»؛ اگر باطل نیست، پس چیست؟ باید برعکسش را نتیجه بگیرید؛ یعنی نظامی وجود دارد. اما دلیلی ندارد که محصول نظاره، احساس نظام باشد. وقتی شما میگویید «ربنا ما خلقت هذا باطلا»، یعنی احساس نظام کردهاید.
فرض کنید که به یک مجموعهای میروید که آهن قراضه است و آنها را روی همدیگر ریختهاند. آنجا چیست؟ یک انبار آهن قراضه است. انبار آهن قراضه چیزی نیست! اما انبار بعدی چه طور؟ ظاهر آن هم انبار آهن قراضه است، اما یک نظمی باید وجود داشته باشد. به این حس عنایت کنید: یک نظمی وجود دارد؛ در انبار دوم آهنها بیحساب ریخته نشدهاند. یک مسئلهای اینجا هست که باید بگردید و پیدا کنید. این که شما به این نتیجه رسیدید که یک چیزی وجود دارد و روی هم ریخته نشده، یعنی دارید تفکر میکنید.
طبق این آیه، تفکر دو محصول دارد: ۱ـ این که شما نظام را نتیجه بگیرید. وقتی میگویید «ربّنا ما خلقت هذا باطلا»؛ اینکه اینها باطل نیست، یعنی نظام را دارید نتیجه میگیرید. ۲ـ وقتی میگویید «سبحانک فقنا عذاب النار»؛ یعنی اعتقاد دارید که این نظام بر شما هم واقع است. فقط در آسمان نیست؛ بر من هم واقع است و من هم باید طبق نظام رفتار کنم. اگر طبق نظام رفتار نکنم، ممکن است مشمول تنبیه شوم. اینها محصول تفکر است. پس تفکر فرآیندی است که این دو نتیجه از آن گرفته شود. اگر از خود نتایج صرف نظر کنید، تفکر فرآیندی است که به عنوان حداقل، نتایجی از آن گرفته میشود. فرآیندی است که از آن به نتیجهای منطقی برسید. بعد از آن میشود به این پرداخت که چه نوع نتایجی را میتوان گرفت؛ اینکه شما نظام را متوجه شوید و بعد از آن ببینید که بر شما هم واقع است. این نظام فقط در اعماق آسمانها نیست. اگر نظامی هست، بر من هم واقع است؛ من هم باید طبق نظام عمل کنم.
«سُبحانَکَ» در آیه ۱۹۱ آل عمران
وقتی که انسانها در خلقت آسمانها و زمین تفکر میکنند، چه نتایجی باید بگیرند؟
۱ـ «ربنا ما خلقت هذا باطلا»؛ خدایا، تو اینها را به باطل خلق نکردهای.
۲ـ «سُبحانَک»؛ خدایا، تو آسمانها و زمین را بسیار روان داری حرکت میدهی. هیچکدام در مقابل تو مقاومت ندارند. کوچکترین مقاومتی ندارند. هر طوری که خواستی حرکتشان بدهی، حرکت میکنند و تو داری حرکتشان میدهی.
۳ـ «فقنا عذاب النار»؛ این حرکتی که تو قرار میدهی، سرانجامی دارد. در آن سرانجام مرا از عذاب آتش باز بدار.
پس سه نتیجه در آیه ۱۹۱ آل عمران گرفته میشود که محصول تفکّر است. تفکّر فرآیندی است که سه نتیجه از آن گرفته میشود. ابتدا اینکه این آسمانها و زمین باطل نیست. یک ذره که بیشتر دقت میکند، میگوید خدایا، اینها همه جریان دارند. خدایا، تو داری جریانشان میدهی و آنها در مقابل تو مقاومت ندارند. باز هم که بیشتر تفکر میکند، نتیجه میگیرد این مسیر سرانجامی دارد؛ نکند وقتی که من در آن سرانجام قرار بگیرم، ضایع شوم. من هم یکی از اشیاء در آسمانهای هفتگانه و زمین هستم. خدایا، تو مرا هم حرکت میدهی و به سرانجام میرسانی. نکند که من ضایع شوم. خدایا، خودت کمکم کن.
وقتی این سه نتیجه را به دنبال هم نگاه میکنید، میبینید که بین آنها توالی زمانی وجود دارد. هر چقدر بیشتر تفکر شود، این نتایج یکی به دنبال دیگری گرفته میشود. پس آیه ۱۹۱ آل عمران، به نوعی حاکی از «درجات تفکر» در خلقت آسمانها و زمین است. درجه اول تفکر، محصولش «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» است. یک درجه عمیقتر، محصولش «سُبْحانَک» است و محصول یک درجه عمیقتر تفکر، «فَقِنا عَذابَ النَّارِ» است.
آیه ۸ سوره روم
آیه بعدی آیه ۸ سوره روم است. خداوند در این آیه میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى»؛ آیا آنها در درون خودشان فکر نکردند؟ به چه چیزی باید فکر کنند؟ به اینکه «ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى». این قسمت از آیه، در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران هم ما به ازایی دارد. در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران تفکر در خلقت آسمانها و زمین است؛ در آیه ۸ سوره روم هم تفکر در خلقت آسمانها و زمین و «ما بینهما». «ما بینهما» چند بار در قرآن آمده است که در آینده بیشتر در مورد آن صحبت میکنیم و به نظر میرسد که منظور از آن عالم دخان باشد.
در آیه ۱۹۱ آل عمران، به عنوان نتیجه مطرح میشود که «ربّنا ما خلقت هذا باطلا»؛ خدایا تو این آسمانها و زمین را بر اساس باطل خلق نکردهای. اولا باید خلقت نتیجه گرفته شود؛ ثانیا این که بر اساس باطل نیست. ما به ازای آن در آیه ۸ سوره روم «الا بالحق» است. تو باطل خلق نکردهای؛ بلکه دقیقا منطبق بر نظامی که مد نظر داشتی، خلق کردهای. «الحقّ» نظام خداوندی است؛ آن نظامی که خداوند منظر دارد. تو آسمانها و زمین را دقیقا طبق نظامی که مد نظر داشتی خلق کردی.
در ادامه آیه ۱۹۱ آل عمران مطرح شده بود که «سبحانک فقنا عذاب النار»؛ یعنی در اثر تفکر در خلقت آسمانها و زمین، سرانجام را نتیجه میگیریم. در آیه ۸ سوره روم، ما به ازای آن «وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ» است؛ خدایا، تو یک زمانی این آسمانها و زمین را با تمام نظامش برمیچینی. آن زمان مرا به پیشگاه خودت میآوری؛ نکند در آن زمان جهنمی باشم.
یک ستاره میلیاردها سال زندگی میکند و تولد زندگی و مرگ دارد. بارها مرگ ستارگان گزارش شده است. نظام حاکی از این است: تولد، زندگی، مرگ؛ پس این موضوع برای من هم هست. من هم «تولد، زندگی، مرگ» دارم و «اجل مسمی» دارم. وقتی در نظام این هست و خدا دارد این کار را انجام میدهد و برنامه دارد، برای من هم برنامه دارد. من چه کار میکنم؟ کل آسمانها و زمین در محضر خداست؛ یک زمانی من هم به محضر خدا برده میشوم. از جنبه محضریت، قیامت آسمانها و زمین (یعنی آن محضریتی که باید واقع شود)، الان است. اما قیامتی که برای انسانها هست، از جنبه محضریت، مدتها بعد واقع میشود. این ماجرا بر من هم واقع میشود. خدایا، نکند من هم درست رفتار نکرده باشم و نکند جهنمی باشم. خدایا، این نظام آسمانها و زمین را تو ایجاد کردهای؛ مرا هم تو ایجاد کردهای. خدایا، این نظام را طبق برنامه الحق داری جلو میبری؛ چرا من خودسر بخواهم عمل کنم؟ تو برای آسمانها و زمین برنامه داری؛ تو حتما برای من هم برنامه داری. پس چرا من سرخود عمل کنم؟ خدایا، من هم میخواهم در نظام تو وارد شوم. من هم میخواهم دقیقا طبق نظام تو رفتار کنم؛ آن طور که تو میخواهی رفتار کنم؛ این میشود «عبودیت». خدایا، این آسمانها و زمین دقیقا طبق نظامی که تو قرار دادهای اداره میشود. من هم میخواهم صد در صد طبق نظام تو رفتار کنم؛ این میشود «إیّاک نعبد»: دقیقا میخواهم با تو هماهنگ باشم. پس جالب است؛ محصول تفکّر ابتدا نتیجه گرفتن «نظام» است و بعد نتیجه گرفتن «سرانجام نظام».
آیه ۱۳ سوره جاثیه؛ تفکر در آیات موجود در آسمانها و زمین
دو آیهای که مطرح شد، حاکی از تفکر در «خلقت» آسمانها و زمین بود. آیه آخر، آیه ۱۳ جاثیه است که تفکر در «آیات» موجود در آسمانها و زمین است. در این آیه خداوند میفرماید:
«وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
حیطه صحبت، آسمانهای هفتگانه و زمین است. ماجرایی که در آنها واقع شده این است که هر چیز که در آسمانها و زمین هست را خداوند مسخر انسان کرده است. این آیه تقریبا جامعترین حیطه تسخیر را برای انسان مطرح میکند. در بعضی از آیات، خداوند میفرماید که من این چیز و آن چیز را مسخر شما کردهام؛ اما در جاثیه ۱۳ میفرماید هر چیز که در آسمانها و زمین است را مسخر شما کردم. مسخّر یعنی «قابل استفاده». دریا برای حیوان مسخّر نیست؛ اما برای انسان هست. یعنی میتواند کشتی درست کند و برود درون دریا. این که خداوند به انسان توفیق داده است که انسان بتواند کشتی بسازد و برود و صید کند و … یعنی خداوند دریا را برای انسان قابل استفاده کرده است؛ نه این که دریا به فرمان او باشد. مسخّر کردن، «به فرمان» قرار دادن نیست؛ «قابل استفاده» قرار دادن است.
هر چیز که در آسمانهای هفتگانه و زمین هست را خداوند برای انسانها قابل استفاده کرده است. حتی درباره آسمانها خداوند میفرماید که با «اسباب» در آسمانها بالا بروید. اگرچه ما مسلمانها عمل نکردهایم و یهودیها عمل کردهاند. آنها دیدند راه باز است و عمل کردند؛ ولی ما به بازی دنیا مشغول شدیم.
در قبال آسمانهای هفتگانه و زمین و آن چیز که خداوند مسخر انسان کرده، در لابلای این همه مسخّرات، «إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». هر چیزی را که خداوند در آسمانهای هفتگانه و زمین، مسخر انسان کرده، «آیه»ای است برای ماجرایی دیگر. کسانی باید اهل تفکر باشند که اینها در آسمانهای هفتگانه و زمین چیست؟ چرا خداوند اینها را قرار داده است؟ خدایا، تو چرا این موضوعات را مسخّر ما کردهای؟ با تفکر انسان باید نتیجه بگیرد. یک موقع انسان در «خلقت» آسمانها و زمین تفکر میکند و نظام و سرانجام نظام را نتیجه میگیرد؛ اما طبق آیه ۱۳ سوره جاثیه انسان در «آیات» موجود در آسمانها و زمین تفکر میکند. آیات موجود در آسمانها و زمین بحث مفصل و آیات فراوانی دارد که این بحث را در جای خودش مطرح میکنیم؛ اما در یک تعریف اجمالی آیه یعنی «مقولاتی که اولا جزو نظام خداوندی باشند؛ ثانیا قابل تکرار باشد و در هر ظرف مناسب تکرار شوند». آیه باید این دو ویژگی کلی را داشته باشد. وقتی شما میبینید خدا موضوعاتی را مسخّر انسان کرده، نتیجه بگیرید که آن موضوعات دیگر را هم مسخر کرده است. مسخرات در آسمانهای هفتگانه و زمین آیه هستند و مدام تکرار میشوند. اولا خدا قرار داده و ثانیا قابل تکرار است؛ یعنی آیه است. آن یکی را هم خداوند مسخر کرده و آن دیگری را هم مسخر انسان کرده است. اگر میبینید در زمین خداوند چیزهایی را مسخر کرده، نتیجه بگیرید که خورشید را هم خداوند مسخر انسان کرده است. کهکشان راه شیری را هم خداوند قابل استفاده برای انسان کرده است؛ کهکشانهای دور دست را هم همین طور. نه تنها اینها، بلکه چیزهایی که در آسمانهای بالاتر و در تمام آسمانهای هفتگانه هست. در آسمان هفتم درخت «سدره المنتهی» است؛ آن را هم خداوند مسخر انسان کرده و قابل استفاده برای انسان است. خدایا چرا این کار را کردهای؟ در آسمان چهارم، «بیت المعمور» است. در آسمان هفتم خانهای به نام «ضُراح» است. آنها هم قابل استفاده برای انسان هستند. در آسمان هفتم کنار سدره المنتهی، «جنه المأوی» است. آن را هم خداوند مسخّر انسان کرده است. خدایا، تو هر چه در آسمانهای هفتگانه و زمین است را مسخر ما انسانها کردهای؛ چرا؟! چرا نظام به این عظمت را متوجه ما انسانها کردهای؟ این نظام مال تو است. در دو آیه قبل، شما نظام را نتیجه میگیرید و ارتباطش را با خدا. در آیه ۱۳ جاثیه، این نظام متوجه انسان است. چرا این طور است؟ چرا متوجه انسان است؟ اینها مسخّر من است که من چه کار کنم؟
یک مثال ساده بزنیم. یک دلیجان را در نظر بگیرید. چند تا اسب به دلیجان بسته شده که دلیجان را دارند میکشند. یک راننده آن بالا هست و افسار این اسبها در دست اوست. او شما را صدا میکند و شما از راهی که هست، میروید بالا و کنار راننده مینشینید. او افسار را به دست شما میدهد! یعنی چه؟ یعنی بیا و مقداری از مسیر را شما جلو ببر؛ دلیجان را شما جلو ببر. اینکه افسارش را دست شما میدهد، منظورش این نیست که آن را دور گردن خودت بپیچ یا رها کن! نه؛ این افسار است. ابزار هدایت است. بیا اسبها و دلیجان را هدایت کن؛ اما نه به سمت بیابان. میبینی که در مسیری دارد حرکت میکند و به تاخت میرود. چند نفر هم در دلیجان هستند. در مسیری و به سمت مقصدی میرود. در همین مسیر و به سوی همان مقصد، تحت اشراف من، چند دقیقهای افسار در دست شما باشد. یعنی شما چند دقیقه راهبری کن. نظام آسمانها و زمین ساخته خداست و در دست خداست. نظاممند هست و باطل نیست. چرا خداوند در آیه ۱۳ جاثیه میفرماید که بیایید افسار را در دست بگیرید؟ یعنی شما اداره کنید. از جمله «ما فی السماوات و ما فی الارض»، ملائک هستند. همان ابتدا به ملائک فرمود سجده کنید. با سجده ملائک بر انسان، آنها را مسخر انسان قرار داد؛ «سخّر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض». خداوند میفرماید بیایید استفاده کنید و به کار بگیرید. این نظام باطل نیست؛ بلکه بالحق ایجاد شده است. شما بیایید و راهبری کنید؛ اما به باطل راهبری نکنید؛ بلکه بالحق راهبری کنید. این نظام در مسیری و به سوی سرانجامی جلو برده میشود؛ شما هم نظام را در دست بگیرید و در مسیری که قرار داده شده به سوی سرانجام مد نظر حرکتش بدهید.
آیه ۱۳ جاثیه به نوعی توضیح «خلیفه» است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَهً»[۱]. موضوع این نیست که خلیفه در زمین؛ موضوع «خلیفه از زمین» است. کسی که از زمین، آسمانهای هفتگانه و زمین را اداره کند. در زمین است، برای آسمانها و فراتر از آن. انسان باید تفکّر کند: خدایا، تو میخواهی من چه کار کنم؟ من چه کاری باید بکنم؟ تو چرا داری افسار را به دست من میدهی؟ یعنی من چه کار باید بکنم؟ من الان چگونه هدایت کنم؟ به کدام سمت و سو هدایت کنم؟ من که بلد نیستم؛ پیامش این است که برو یاد بگیر. من که مسیر را نمیشناسم؛ جوابش این است که برو یاد بگیر. من که نمیدانم کدام مقصد. جوابش این است که برو آشنا شو. من که نمیدانم چگونه راهبری کنم؛ جوابش این است که برو یاد بگیر.
یک نکته جالب اینکه وقتی خداوند میفرماید «وَ سَخَّرَ لکم»، یعنی از الان ابزار در دست شما قرار داده شده است؛ پس دیگر از این به بعد اگر دلیجان کُند یا تند برود، به عهده شماست. اگر مسیر را درست برود یا منحرف شود، به عهده شماست. شما مسؤولیت دارید. افسار دست شما قرار داده شده است و شما باید راهبری کنید.
محصول تفکر در «سخَّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الأرض» باید این باشد که شما نتیجه بگیرید ما انسانها در جایگاه راهبران آسمانها و زمین هستیم. در دو آیه قبلی شما راهبری خدا را نتیجه میگیرید و در این آیه راهبری انسان را باید نتیجه بگیرید. در دو آیه قبلی خداوند نظام آسمانها و زمین را به سرانجام میرساند؛ در این آیه انسان باید آسمانها و زمین را به سرانجام برساند. چون مثلا در آیه هشت سوره روم مطرح میشود که «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»؛ ولی در آیه ۱۳ جاثیه داریم: «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»؛ کلّ آن نظام مسخّر انسان قرار داده شده است؛ یعنی افسارش در دست انسان است. پس انسان در جایگاه خلیفه خدا یا در جایگاه خلیفه رب، باید راهبری کند و به سرانجام مد نظر خدا برساند. باید نظامداری کند و نظام را راهبری کند و به سرانجام مد نظر خدا برساند.
از بحث تفکر یک نتیجهای بگیریم. این که خداوند میفرماید که تفکر کنید، یعنی این گونه به آسمانها و زمین بپردازید. این یعنی به بحث تفکر در آسمانها و زمین، از منظر «چگونگی» پرداختن به آسمانها بپردازیم. چه کار کنیم؟ خوب تفکر کنید و نتایجی را بگیرید. اما میتوانیم همین بحث را از منظر «چرایی» پرداختن به آسمانها و زمین مورد توجه قرار دهیم؛ یعنی از منظر بحث قبلی. چرا باید در آسمانها و زمین تفکر کنیم؟ چون نظام دارد؛ بیحساب نیست؛ به باطل نیست. نظام دارد؛ مسیر دارد؛ سرانجام برایش قرار داده شده است. شما با تفکّر متوجه این ماجرا باشید و همراه شوید. نه اینکه فقط همراه شوید؛ بلکه بیایید شما هم نظامدار این نظام شوید. خلیفه رب شدن یعنی نظامدار نظام خدایی شدن. درست است که در زمین هستی، اما حیطهای که برایت قرار داده شده، «السماوات و الأرض» است. از زمین، افسار آسمانهای هفتگانه و زمین را در دست بگیر و کل آن را نظامداری کن و از مسیری که خداوند در نظر گرفته، به سوی مقصد مد نظر خداوند سوق بده.
خداوند انسان را برای این ماجرا خلق کرده و افسار این مقولات عظیم را در دست انسان قرار داده است؛ اما در عمل ما انسانها غافلیم و به بازی مشغولیم؛ به «بازی» دنیا. بازی یعنی چه؟ وقتی دو نفر ماجرایی را بازی میکنند، فقط ظاهر است و چیزی به دست نمیآورند. فقط ادای آن ماجرا را درمیآورند. چیزی نصیبشان نمیشود. «بازیِ دنیا» یعنی انسانها زحمت زیادی در آن میکشند، اما دارند ادا درمیآورند. چون وقتی سرشان را روی زمین میگذارند و از دنیا میروند، متوجه میشوند چیزی نصیبشان نشده است. مثل این که در فیلم دو نفر بازی کنند؛ یکی در نقش رییسجمهور و یکی معاون رییسجمهور. از فیلم که بیرون بیایند، نه آن آقا رییسجمهور است و نه آن دیگری معاون رییسجمهور. پس این ماجرا چه بود؟ چرا به او رییسجمهور میگفتند؟ بازی بود؛ وگرنه هیچ کدام در آن جایگاه نبودند. اگرچه خیلی موجّه داشتند رفتار میکردند؛ اما بازی میکردند و فقط ادای رییسجمهور و معاونش را درمیآوردند؛ وگرنه نه رییسجمهوری بود و نه معاونی!
دنیای ما انسانها این طور است. ما ادای تکاپو را درمیآوریم. خیلی با جدّیت بازی میکنیم. مثل کسی که بازی فوتبال را خیلی جدی گرفته است. گل هم که میزند، خیلی جدّی برخورد میکند! طوری که باعث تعجب است. چرا این فرد بازی را اینقدر جدّی گرفته است؟ عموم ما انسانها اینطور هستیم. دنیا را جدی گرفتهایم. بازی دنیا را خیلی جدّی انجام میدهیم. وقتی سرمان را زمین بگذاریم و از دنیا برویم، هیچ کدام برای ما نیست. تمامش روی صحنه دنیا بود. در تئاتر روی سن میآیند و ادای رییسجمهور و دیگران را درمیآورند و از سن که پایین میآیند، هیچ کدام آن منصبها را ندارند. ما هم روی سن دنیا، ادای تکاپو و ماجراهای مختلف را درمیآوریم. از سن که پایین میآییم، هیچ کدام از اینها برای ما نیست. تمام آنها «متاع» روی سن بود. متاع یعنی آن چیزی که مال آنجاست و از آنجا که بیرون بیایی، دیگر برای شما نیست. «متاع الحیاه الدنیا»، یعنی چیزهایی که فقط در دنیاست و وقتی که انسان سرش را زمین بگذارد و از دنیا برود، دیگر هیچ کدام از آنها برای انسان نیست. انشاءالله خداوند پناهمان دهد و توفیق عطا کند که ما هم تفکّر کنیم در آسمان و زمین؛ چه در خلقت آسمان و زمین و چه در آیات آسمان و زمین.
تفکر در آسمانها و زمین در قرآن، در مسیر برگشت است
مؤمنین معمولا میگویند که به مخلوقات خدا نگاه کنید و خدا را نتیجه بگیرید؛ یعنی از کثرت به وحدت. در حالی که آیه ۱۹۱ آل عمران برعکس این است: وقتی که متوجه خدا شدی، بلافاصله به نظام خدا بپرداز. از ساحت اول توحید، بلافاصله به ساحت دوم توحید برو. بیا در نظام و در آن این نتایج را بگیر: «ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار». تفکر ما درست برعکس است. تفکر ما انسانها برعکس است.
این سه آیه درباره تفکر، در یک دید کلّی در مسیر برگشت است و نه مسیر رفت. در مسیر رفت شما نظام خدا را میبینید و فراتر از آن میروید و خود خدا را نتیجه میگیرید. این میشود مسیر رفت. اما این سه آیه در مسیر برگشت است: وقتی که خودت را در محضر خدا احساس میکنی، بلافاصله خودت را منتقل کن به نظام خداوندی (طبق آیات ۱۹۱ آل عمران و ۸ روم) و بلافاصله خودت را منتقل کن به جایگاه خودت در این نظام خداوندی (طبق آیه ۱۳ سوره جاثیه). این مسیر، مسیر برگشت است.
پس ساختار بحث تفکر در آسمانها و زمین در قرآن، تفکر در مسیر برگشت است؛ در مسیر رفت صحبت نمیشود. از توحید در ذات، به توحید در نظام و بعد توحید در خلافت منتقل میشود. آیه ۱۳ سوره جاثیه، توحید در خلافت است؛ یعنی ساحت سوم توحید. در این آیه جایگاه خلیفه رب در این نظام و نسبت خلیفه رب با نظام مطرح شود.
ما در این گفتار صحبت از تفکر در آسمانها و زمین داشتیم. آیا تا کنون در جهان اسلام تفکر شده است؛ یعنی نوعی به آسمانها و زمین پرداختهاند که نظام نتیجه گرفته شود؟ در غرب چهطور؟ آیا دانشمندی بوده است که کلامش بوی تفکّر در آسمانها و زمین بدهد؟ احتمالا کسانی بودهاند که وقتی نگاه میکنند، نظام را نتیجه بگیرند.
۱- بقره: ۳۰