حفاظت از آسمانها پیش از بعثت رسول الله (ص) و در دوران احسن تقویم
در گفتارهای قبلی، وضعیت حفاظت از آسمان در زمان بعثت رسولالله (ص) بیان شد. دلیل اینکه «زمان بعثت» مطرح شد، این بود که اجنهای که در سورۀ جن صحبت میکنند، میگویند ما فکر میکردیم که خدا دیگر رسولی را مبعوث نمیکند. پس آنها با بعثت مواجه شدهاند که دارند این حرف را میزنند. میگویند ما قبل از این در آسمان که بالا میرفتیم، راه به رویمان باز بود ولی الان راه به رویمان بسته است. پس بسته بودنِ راه، نه از زمان تولّد که از زمانِ بعثت رسولالله (ص) شروع شده است. آنها از آن زمان در محدودۀ منظومۀ شمسی یا یک مقدار بالاتر هستند و نمیتوانند بالاتر از آن بروند. امّا قبل از آن راه به رویشان باز بود.
این بحث مطرح شد. اما قبل از آن چهطور بوده است؟ آیا در قرآن ردی وجود دارد که در زمانهای قبل، ماجرا به چه صورت بوده است؟ اصلاً ماجرای آسمان در ابتدا چگونه بوده؟
محدوده تردد اجنه در زمان احسن تقویم
اجنه به خصوص در زمان «احسن تقویم» در کلِ هفت آسمان حرکت داشتند. شاید بگوییم که آسمانها که برزخی هستند، اجنه که دخانی هستند، و فقط آسمانِ دنیا دخان دارد؛ بله این موارد درست است. پس در این صورت، اجنه نباید بتوانند از دخان فراتر روند. بله، این هم درست است. پس در این صورت باید در آسمان اول محدود باشند؛ خیر، این غلط است. جواب این است که آسمانها درون هم بودند. آسمانهای هفتگانه درون هم بودند و هنوز جدا نشده بودند. جداسازی آسمانها از زمان هبوط آدم (ع) انجام شده است، لذا اجنه با جسم دخانیشان میتوانستند تمام مناطق حجمی هفت آسمان را حرکت کنند. نه اینکه برزخی شوند. آنها دخانی بودند و در عالم دخان هم بودند. اما عالم دخان با درصد قابل توجهی از عالم برزخ هم حجم بود و شیاطین میتوانستند در کلِ هفتآسمان، کار انجام دهند و دسترسی داشته باشند. این موضوع چند آیه در قرآن دارد.
اینکه هفتآسمان درون هم بودند، یعنی خیلی شلوغ بوده است. جنسها همه برزخی و نزدیک به هم بودند. البته قابلیتها با هم فرق داشته است. مثلاً قوانینِ سیبی که از جنس آسمان دوم بود، که یعنی قوانین آسمان دوم بر آن حاکم بود، با سیبی که قوانین آسمان پنجم بر آن حاکم بود فرق میکرد. ظاهرش سیب بود ولی سیبی که قوانین آسمان هفتم بر آن حاکم بود، لطیفتر، زیباتر و دل نشینتر بود. اما در اصل از کجا میشد این فرق را فهمید؟ از قابلیتها و محدودیتهای کمتری که بر آن سیب حاکم بود.
همراهی ابلیس با ملائک در زمان احسن تقویم
مطرح شد که شیاطین در همه هفتآسمان تردد داشتند. آیات این موضوع، آیات همراهیِ ابلیس (لعنتاللهعلیه) با ملائک است که چند سری آیه در این زمینه وجود دارد. این ماجرا که ابلیس (لع) به همراه ملائک در آسمانهای هفتگانه بود، هفت مجموعه آیه دارد. ابتدا آیۀ ۳۴ بقره ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ﴾[۱]، یعنی ابلیس و ملائک با هم بودند. قسمت بعدی در سورهی اعراف آیات ۱۱ تا ۱۳، ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ﴾[۲]، همه سجده کردند مگر ابلیس. مجموعۀ سوم سورۀ حجر آیات ۲۸ تا ۳۴، مجموعۀ چهارم سورۀ اسراء آیات ۶۱ تا ۶۵، مجموعۀ پنجم سورۀ کهف آیۀ۵۰، مجموعۀ ششم سورهی طه آیه ۱۱۶ و مجموعۀ هفتم سورۀ ص آیات ۷۱ تا ۷۷ است.
این مدت زمان که زمان زیادی هم بوده است، مثلاً میتوان گفت چند ده هزار سال، با احسن تقویم مصادف بوده است. در طی این مدت در آسمانهای مختلف، ابلیس هم همراه ملائک بود. به قول بعضی از احادیث، قریب به این وجود دارد که ابلیس همردیفِ بعضی از ملائک مقرب شده بود. او از لحاظ اجازات، آزادی عمل و به نوعی حتی میشود استدلال کرد از نظر لطافت، تا حد ملائک بلکه تا حد ملائکِ مقرب لطیف شده بود. یعنی به قدری لطیف شده بود که خیلی از ملائک فکر میکردند ابلیس جزء خودشان است. در دخان قابلیت لطیف شدن وجود دارد. موجوداتی هستند که شاید مثلاً یک پنجاهم یا یک شصتمِ شیاطینِ ابلیسی لطافت دارند. به قدری لطیف هستند که شیاطین نمیتوانند آنها را ببینند. موجود زنده و دخانی هستند؛ اما بسیار لطیف هستند.
ابلیس هم لطیف شده بود. وقتی که ابلیس تمرد میکند، خداوند یک مجموعه ماجرا برای او قرار میدهد. دو تا اخراج، یک رجم، یک هبوط و بعد از بهشتِ آدم (ع) دوباره یک هبوطِ بعدی. در مجموع دو اخراج و دو هبوط و یک رجم دارد. آن دو اخراج و رجم، چهار مجموعه آیه دارد؛ سورۀ اعراف آیات ۱۲ تا ۱۵، سورۀ اعراف آیۀ ۱۸، سورۀ حجر آیات ۳۲ تا ۳۴، سورۀ ص آیات ۷۶ و ۷۷. ابلیس تا آن زمان در آسمانها تردد میکرد. حالا تمرد کرده ﴿أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾، خداوند او را اخراج میکند. از جرگۀ ملائک اخراج میشود. هبوطش میدهد؛ یعنی دیگر نمیتواند در آسمانها باشد و روی زمین میآید. اما هنوز روی زمین آزادی عمل دارد، تا حدی که وقتی بهشت آدم (ع) برپا میشود میتواند درون بهشت برود. دیگر شیاطین نمیتوانستند. ابلیس با هبوطِ دوم، از قوانین برزخی هم ساقط میشود. قوانین برزخی بر او حاکم بوده است که از آن هم ساقط میشود.
وضعیت تردد اجنه در آسمان و محدودیت مرحله به مرحله آن
در همین آیات که نگاه کنیم، در زمان قبل از هبوط آدم (ع) چند مرحله ماجرا برای اجنه بوده است.
مرحلۀ اول، حضور در آسمانهای هفتگانه است. این مرحله با قابلیت لطیف شدنشان همراه بود و قابلیت تردد در تمام آسمان دخانی که منطبق با آسمانهای هفتگانه بوده است که در نتیجه هر چقدر که لطیفتر میشدند، قابلیت دسترسی به برزخ داشتند.
مرحلۀ دوم، با دو بار اخراج و هبوطِ اول ابلیس آغاز میشود. ابلیس از آسمانها به دنیا رانده میشود. هنوز میتواند برود ولی وقتی میخواهد برود رجم بر او واقع میشود. ملائک، دیگر او را در بین خودشان راه نمیدهند. اینکه دقیقاً رجم با چه بوده را باید دنبال کنیم. رجم در دنیا هم هست که میگوییم «شیطان رجیم». در حدیث هست که «مرجوماً باللعن»[۳] شیطان در دنیا مرجوماً باللعن است. یعنی مؤمنین با لعن، شیطان را میرانند. مثلاً موقعِ قرائتِ قرآن ﴿فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ﴾[۴]، اعوذبالله که میگوییم، شیطان رانده میشود. شیطان در دنیا مرجوماً باللعن است. در سرزمین ظهور «مرجوماً بالحجاره» است. یعنی با سنگ زده میشود و خود این حدیث حاکی از این است که دنیا با سرزمین ظهور چقدر تفاوت دارد. در دنیا سنگ به ابلیس اثر نمیکند، لعن به ابلیس اثر میکند. در سرزمین ظهور سنگ به ابلیس اثر میکند. سنگ، سنگ است؛ پس ابلیس باید مادی شود تا سنگ به او اثر کند. الان به قدری لطیف است که لعن به او اثر میکند اما در سرزمین ظهور سنگ به او اثر میکند.
حال بررسی کنیم آن زمانی که ابلیس در بین ملائک بود و خداوند او را مشمول لعن قرار داد چگونه بوده است. در آیهی ۳۴ سورۀ حجر داریم ﴿قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ﴾[۵]. وقتی اعتراض میکند که چرا باید بر آدم (ع) سجده کنم؟! بر بشری سجده کنم که تو او را ﴿مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾[۶] خلقش کردی؟ نه، من سجده نمیکنم. آنگاه خداوند میفرماید که اخراج شو! او از جایگاهی اخراج شده است و باید در متن قرآن ببینیم که ﴿مِنْهاٌ﴾ در ﴿قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ﴾ چیست؟
در زمان احسن تقویم ماجرا به این صورت بوده است که اگر ابلیس (لع) در آسمانها بوده پس دیگران هم راه به رویشان باز بوده و میتوانستند بروند. حتی اگر از بین اجنه فقط ابلیس در کل عالم دخان، که هم حجم بخش عمدهای از آسمانهای هفتگانه بوده، میرفته است یعنی پس راه باز بوده است. حالا این سؤال را مطرح کنیم؛ ابلیس که میتوانست در کل عالم دخان برود، آیا میشود گفت که به کلِ حجم آسمانهای هفتگانه راه داشت؟
برای آسمانهای هفتگانه، مراحل رفعت قرار داده شد و در دو یا سه مرحله رفعت داده شدند. حتی آسمانِ مادی هم همینطور بوده است. به این صورت نیست آسمانها از ابتدا و یکباره رفعت داده شده باشند و تمام شده باشد، دو یا سه مرحله رفعت برای آسمان قرار داده شده است. آسمانها در احسن تقویم تا حدی رفعت داده شدند. از طرف دیگر هم عالم دخان، که اینها نسبتاً با هم منطبق بودند. بعد از هبوطِ آدم (ع)، یعنی با یوم ششم خلقت آسمان که یک دومینوی بزرگی هم است و مراحل زیادی درون خود دارد، هر آسمان از آسمان پایینتر رفیعتر قرار داده شد. آسمان اول خیلی بزرگ شد و آسمانهای بالاتر نیز هر کدام از آسمان پایینترشان بزرگتر و رفیعتر قرار داده شدند. پس در مجموع با دو بار اخراج و دو بار هبوطی که در اواخرِ احسن تقویم برای اجنه واقع شد، راه آنها به آسمانهای بالاتر بسته شد.
به این موضوع که ابلیس تا کجا میتوانست در آسمانها حرکت کند، تصویری نگاه کنیم. ﴿لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ﴾. خدا در جایی که دارد از ملائک صحبت میکند، ابلیس را جدا میکند. یعنی ابلیس تا آن موقع بهقدری لطیف شده بود که ملائک هم میپنداشتند ابلیس یکی از خودشان است. آنها بارها با ابلیس در صحنههای مختلف نشست و برخاست داشتند. پس اگر ابلیس محدود به مکانی از آسمانها بود، ملائک بهسرعت متوجه میشدند و این سوال پیش میآمد که ما میتوانیم در نقاط مختلف آسمان تردد کنیم تو چرا نمیتوانی بیایی؟! مثلاً ابلیس در جواب میگفت من دخانی هستم و تا اینجا میتوانم بیایم، بیشتر از این نمیتوانم. و آشکار میشد. به عبارت دیگر، ابلیس دخانی بود و ملائک برزخی بودند. اما ابلیس بهقدری لطیف شده بود و بهقدری آزادیِ عمل داشت که هیچ مَلَکی باور نمیکرد او جزءشان نباشد. فقط با ماجرای سجده، یعنی پس از اینکه خداوند فرمود، ملائک متوجه شدند که ماجرا چیز دیگری است. حال این تصویر به چه معناست؟ یعنی در هر جایی که ملائک وارد میشدند، ابلیس هم میتوانست وارد شود. هر نوع آزادیِ عملی که ملائک داشتند ابلیس هم داشت. در هیچ موضوعی متوجه نمیشدند که ابلیس با آنها تفاوت دارد. پس این خیلی محتمل است و این احتمال را تقویت میکند که ملائکی که در کل آسمانهای هفتگانه تردد داشتند، میدیدند ابلیس هم همانجا تردد دارد. با اینکه دخانی است در حد ملائک لطیف شده بود و مانند ملائک آزادی عمل داشت.
سنخیتِ ابلیس، به حسب عباداتی که میکرد، تغییر داده میشد. او لطیف و لطیف و لطیفتر شده بود و خداوند هر مرحله آزادی عمل بیشتری برای او قرار میداد. یعنی قوانینِ عالیترِ برزخی را برای او حاکم میکرد؛ باز هم در مرحلۀ بعد قوانین عالیتری از برزخ را بر او حاکم میکرد. تا جایی که یک ملکی که مثلاً پانصد سال یا هزار سال با او نشست و برخاست داشت، کاملاً بر این باور میشد که ابلیس، هم به حسب لطافت و هم به حسب قوانین حاکم، جزء خودشان است. این موضوع جالب است. شاید بشود گفت که ابلیس نزدیک به صددرصد همسنخِ ملائک شده بود و قوانین ملکی بر او حاکم بود؛ چرا؟ چون خداوند میفرماید: ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾، یعنی اصلاً «ملائک» مأمور شده بودند. ولی بعد میفرماید: ﴿فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ﴾ یعنی اگر خداوند اینجا در یکی از آیات نمیفرمود که ﴿کانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[۷]، میگفتید که ابلیس یکی از ملائک بوده است. از خودِ ظاهر آیه هم برمیآید که ابلیس یکی از ملائک بوده و تمرد کرده است.
بین ما و ملائک دو عالم فاصله است. به عبارت دیگر یک عالمِ دیگر بینمان وجود دارد که عالم دخان است. انسان با ملک نمیتواند مراودهی زیادی داشته باشد. اما انسان با جن بیشتر میتواند مراوده داشته باشد. چون بینشان عالمی فاصله نیست و از لحاظ جنسیت به هم نزدیکتر هستند. در جامعه میشنویم که بعضی انسانها با اجنّه سروکار دارند. اما نمیشنویم یا کمتر میشنویم که انسانها با ملائک نشست و برخاست یا مراوده داشته باشند.
فعلاً کاری به سایر اجنه نداشته باشیم که جنس آنها چه بود و آیا آنها هم لطیف شده بودند یا نه. آنها را وارد نشویم. آن اندازه که از ظاهر آیات میشود استفاده کرد، میتوان در حد ابلیس این چنین گفت که به عنوان یک مصداق یا یک نفر از اجنه که خداوند میفرماید: ﴿کانَ مِنَ الْجِنِّ﴾. اما جای دیگر میفرماید: ما به «ملائک» گفتیم که سجده کنید، همۀ ملائک سجده کردند به جز ابلیس. یعنی واقعاً ابلیس این اندازه لطیف، همراه ملائک و کارگزاری مانند ملائک بود.
نگاهی به سوره قدر از منظر حفاظت از آسمان
بحث بعدی این است که وقتی از منظر «حفاظت از آسمان» به بالاها نگاه کنیم، از این منظر سورۀ قدر چه جایگاه خوبی پیدا میکند؛ به خصوص واژۀ «سلام». قرار است ملائک همراه «الروح» تنزل پیدا کنند و به آسمان پنجم بیایند. بعد آسمان چهارم، بعد امور همینطور تا آسمان اول بیاید. مکانِ «شب قدر» در آسمان پنجم است. اما وقتی که تصویب میشود که مثلاً این امر باید با این مقدّرات پایین بیاید، پس ملک آن را پایین میآورد. تنزلِ ملائک تا پایین دنیا خواهد بود. یعنی ابتدا تا مراسمِ شب قدر است. بعد از آن، پس از تقدیر شدنِ امری که دستشان است، آن را تا کف عالم میآورند. کلِ فضای آنها در شب قدر مشمولِ سلام است. بالاترها که سالیانِ سال، مشمول سلام است؛ پایینها هم مشمول سلام میشود. یعنی اگر شیطانی یا جنی بخواهد تعرض کند یا بخواهد سرک بکشد و استراق سمع کند، چنان دفع میشود که در مجموع، عرصه برای ملائک و امور «سلام» باقی میماند.
جمعبندی مراحل محدودشدن اجنه در آسمان
پس خلاصۀ کلام اینکه طبق آیات مربوط به ابلیس (لع)، در زمان احسن تقویم شیاطین و دیگر اجنه میتوانستند در تمام هفتآسمان با جسم دخانیشان تردد کنند. آنها برای اینکه به جنسیتهای آسمانها دست پیدا کنند، مدام لطیفتر میشدند. حتی بعضی از آنها مثل ابلیس (لع)، همراه و همردیف ملائک قرار داده شده بود. سپس آنها مرحله به مرحله محدود میشوند. محدود شدن آنها هم، قبل از هبوط آدم (ع) شروع میشود. یعنی سیرِ محدودیت از زمان تمرد ابلیس شروع میشود. دو مرحله اخراج و دو مرحله هبوط هست. در دنیا هم، طبق حدیث، این محدودیتها یک بار دیگر در زمان ولادت عیسی (ع) تقویت میشود. و در نهایت در زمان بعثت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، کل شیاطین و سایر اجنه، دیگر از محدودۀ منظومۀ شمسی نمیتوانند بالاتر بروند. آنها در این محدوده اسیر شدند و این کار تا صبح ظهور ادامه دارد. این تقریباً خلاصهای از وضعیت حفاظت از آسمانهاست و به این صورت «سقف محفوظ» مرحله به مرحله، پایینتر و پایینتر آورده شد. در نتیجه حجم بیشتری از آسمان، سقف محفوظ قرار داده شد.
ارتباط نداشتن محدودیت تردد شیاطین و ستارهها
در بحثِ ﴿شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ﴾[۸] خودِ این آیه مربوط به زمان حال است. الان اینچنین است و بر نمیآید که گذشتهها چگونه بوده است. حال به این بحث بپردازیم. شیاطین زمانی در کلِ هفتآسمان میرفتند، در حالی که ستارهها وجود داشتند. الان نمیتوانند بروند، در حالی که باز هم ستارهها هستند. پس ستارهها در رفت و آمد آنها نقش نداشتند. اینکه خداوند میفرماید: ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ﴾[۹] این ﴿وَ حَفِظْناها﴾[۱۰] به آسمان برمیگردد، به ﴿السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ﴾ برنمیگردد. ستارگان از قبلِ احسن تقویم بودند و در زمانِ احسن تقویم هم بودند و الان هم هستند. در ستارهها تغییر داده نشده است. در حالی که در تردد شیاطین تغییر داده شده است. پس این ترددِ شیاطین در آسمانها وابسته به ستارهها نیست، وابسته به «مصابیح» نیست. به نظر میرسد این موضوع که مراکزِ ستارهها به وسیله ﴿شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ﴾ حفاظت شود، در همه دورانِ «مصابیح» بوده است. چون اینچنین نبوده است که ستارهها یک زمانی ﴿شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ﴾ نداشتند اما الان دارند. از اول شرارههای آتش درون ستارهها بودهاند. پس راه تردد از طریق ستارهها قبل از احسن تقویم، در زمان احسن تقویم و الان به صورت یکسان، بسته بوده است. کسی نمیتوانسته تردد کند مگر با سلطان.
اگر ابلیس (لعنتاللهعلیه) در آسمانها تردد میکرد و میتوانست کار انجام دهد، به دلیل اجازات بود، نه به این دلیل که برزخی شده بود. برعکس این ماجرا، بعضی از ملائک هستند. مثل ملائکی که مشدَّد هستند ﴿حَرَساً شَدیداً﴾[۱۱]. اینها با اینکه ملک هستند و جنسشان برزخی است، اجازه دارند که دستشان به دخان هم گیر کند. جنس آنها خشن نمیشود، اما برای آنها اذن وجود دارد که دستشان به دخان گیر کند. بحث ملائکِ مشدَّد، هم برای جبرئیل (ع) به کار رفته در آیه ﴿عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوى﴾[۱۲] و هم برای ملائکِ نگهبانِ آسمان استفاده شده است.
[۱] ـ [بقره۳۴] ص۶ ـ ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾.
[۲] ـ [اعراف۱۱] ص۱۵۱ ـ ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدینَ﴾.
[۳] ـ معانى الأخبار، ص ۱۳۹، ح ۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۲۲۷: «عن على بن محمدالعسکرى(ع) یقول: معنى الرجیم انه مرجوم باللعن مطرود من مواضع الخیر لایذکره مؤمن إلاّ لعنه و إن فى علم الله السابق انه إذا خرج القائم(ع) لایبقى مؤمن فى زمانه إلاّ رجمه بالحجاره کما کان قبل ذلک مرجوماً باللعن»
[۶] ـ [حجر۲۶] ص۲۶۳ ـ ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾.
[۷] ـ [کهف۵۰] ص۲۹۹ ـ ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً﴾.
[۸] ـ [رحمان۳۵] ص۵۳۲ ـ ﴿یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ﴾.
[۹] ـ [مُلک۵] ص۵۶۲ ـ ﴿وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطینِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعیرِ﴾.
[۱۰] ـ [حجر۱۷] ص۲۶۳ ـ ﴿وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ﴾.
[۱۱] ـ [جنّ۸] ص۵۷۲ ـ ﴿وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾.
سلام
بسیار عالی
صلوات اخر متن یه تیکه اش مثل اینکه پاک شده
اللهم صل علی م