در بعضی از کتابها اینطور نوشتهاند که «نجوم» یا «تنجیم» خوب نیست. بعضی میگویند تنجیم خوب است اما علم نجوم خوب نیست. بعضی دیگر میگویند که علم نجوم خوب است ولی تنجیم خوب نیست. اما انسان هر چه دقت میکند، توضیح ندادهاند که منظورشان از تنجیم یا علم نجوم چیست. واژهای که مطرح میشود باید در چند خط توضیح داده شود، سپس درستی آن بررسی شود و یا مشخص شود که کدام قسمتهای آن خوب است و کدام قسمتهای آن خوب نیست.
اقوام مختلف، چند نوع نگاه به نجوم داشتهاند و دارند. در گذشته بیشتر بوده اما الان کمتر شده است. در ادامه چند نوع نگرش نسبت به نجوم را مطرح میکنیم.
نگرش اول: حاکم و رب دانستن برخی مقولات آسمانی
بعضی از اقوام، مقولاتی از آسمان را «حاکمان» و «رب» درنظر میگرفتند. برای مثال میگفتند که سیاره زحل حاکم است و یک «نشان» هم در زمین دارد. مثلاً میگفتند که فلان بُت نشان فلان سیاره است و هر چه که او بخواهد انجام میشود. یا در مثال دیگر عقیده داشتند که ستاره شِعرا عذاب میکند. خداوند به شدت با اینگونه نگاه به نجوم مقابله میکند.
در سوره نجم این موضوع مطرح شده است. اعراب جاهلی سه بت معروف به نامهای «لات»، «عُزّی» و «مَنات» داشتند. آنها این سه بت را نشانِ سه سیاره، بر روی زمین میدانستند. به این سه بت بسیار احترام میگذاشتند و میگفتند که خیلی عظمت دارند، زیرا اصل آنها در آسمان قرار دارد. آنها آن سه سیاره را حاکم و رب خود میدانستند؛ به همین دلیل به آن سه بت خیلی احترام میگذاشتند و میگفتند ما در اصل به آن سه سیاره احترام میگذاریم. خداوند با اینگونه نگرش به نجوم مقابله میکند و این را منفی میداند.
نگرش دوم: قائل شدن اثر وضعی برای برخی از سیارات
نگرش دوم، اثر وضعی قائل شدن برای برخی از ثوابت و سیارات است. برای مثال برخی از اقوام عقیده داشتند که سیارهی مریخ، سیاره جنگ است. رنگ سرخ مریخ را هم دلیل بر این موضوع میدانستند. فکر میکردند هر موقع که مریخ در آسمان پدیدار شود، جنگی واقع میشود. چند جنگ را هم مثال میزنند که در زمان طلوع این سیاره واقع شد. نگرشها در این راستا هم متفاوت است و خداوند در بعضی سورههای قرآن، چنین نگرشی را هم رد میکند. خداوند درباره اینکه یک سیاره عامل یک موضوع باشد، یا اینکه با پدیدار شدن آن سیاره این ماجرا اتفاق میافتد، میفرماید این گمانِ شماست و در حقیقت چنین نیست.
پس خداوند با نگرشهای نوع اول و دوم بهشدت مقابله میکند. خداوند اثراتی وضعی برای اجرام آسمانی قرار داده است. اما ساختار عالم، عظیمتر از آن است که هر موقع فلان سیاره پدیدار شود، اتفاق خاصی رخ دهد. نظام خداوندی بسیار متقنتر از این حالت است.
نگرش سوم: قائل بودن موکّل ملَک و جن برای سیاراتِ بیجان
نگرش سوم به این صورت است که خود این سیارات، اشیاء بیجان هستند، اما یک «موکّل» از مَلائک دارند. هر کدام از این سیارات یک موکل از ملائک دارند و یک موکل از اجنه دارند. این نوع نگرش تبعاتی دارد. به این صورت که وقتی یک کار انجام میشود، آن موکلین هستند که انجام میدهند. وقتی ما درخواست میکنیم، از آن موکلین درخواست میکنیم. استمدادی که میطلبیم از آن موکلین است. بر این اساس راههایی را هم مطرح میکنند. برای مثال اینکه چگونه نظر موکلین را به سمت خودشان جلب کنند. یا چه کار کنند که خشم آنها را برنیانگیزند و مسائل خاص خودش را دارد.
نگرش چهارم: اثرگذاری سیارات و ستارگان بر اموری که از آسمان و با عبور از میان آنها نازل میشود
نگرش چهارم این است که امور در آسمان است و از آنجا نازل میشوند. خداوند امور را از میان سیارات و ستارگان میفرستد و پایین میآید؛ این ساختاری که خداوند قرار داده است، در امور اثر دارد.
نگرش پنجم: اتفاقی بودن شکلگیری اجرام آسمانی پس از بیگبَنگ و قائل نبودن به نظم یا نظام خاصی
نگرش پنجم این است که در آغاز جهان یک انفجار بزرگ به نام «بیگ بَنگ» واقع شده است. طبق این نظریه ابتدا یک جرم بسیار متراکم وجود داشته و زمانی منفجر شده است. طبق توضیحاتی که درباره آن میدهند، پیش از انفجار فشار بهقدری زیاد بوده است که اتم وجود نداشت. بعد از انفجار قطعاتی از جرم اولیه به اطراف پراکنده شده است. در آن زمان اتم ایجاد شد، در زمان دیگری مولکول ایجاد شد و در زمان دیگری مولکولها و اتمها روی هم اثر گذاشتند و بعد ستارگان ایجاد شدند و … دانشمندان یک سیر از اتفاقات را پشت هم قرار میدهند، اما با این حال میگویند که اینها اتفاقی است. پس از انفجار آن جرم اولیه آن جرمِ اولیه، کل اجرام آسمان در حال دور شدن هستند و بعد تبدیل به ستارهها و سیارات و سحابی و چیزهای دیگر شدند. مکان هر کدام از اجرام آسمانی، بر اساس همان اتفاقِ اولیه است. چیدمان اجرام نظم و نظامی ندارد و ربطی به زمین ندارد؛ به امور هم ربطی ندارد.
فیزیک جدید یا اخترفیزیک جدید بیشتر این موضوع را دامن میزند. نکات زیادی از درون ستارگان و اجرام آسمانی برداشت میکنند، اما در نهایت عنوانی که بالای این نگرش است، همان عنوان آخر است که مکان این اجرام اتفاقی است یا براساس کنش و واکنششان نسبت به همدیگر است و چیدمان منظمی وجود ندارد. علاوه بر این، اجرام آسمانی هیچ ربطی هم به امور ندارند. اصلاً قائل به امور نیستند.
نگرش ششم: نگرش قرآنی به آسمان؛ یک کارخانه عظیمِ نظاممندِ حیّ
سرانجام نگرش آخر، نگرش قرآنی نسبت به آسمان است. نگرش قرآن دقیقاً هیچ کدام از این چند نگرش نیست؛ بلکه بسیار متفاوت است. طبق نگرش قرآن، آسمان یک کارخانهی بسیار بزرگ و بسیار نظاممند است. هنگامی که به آسمان نگاه میکنیم، در وهلهی اول از جنبهای ما یک کارخانهی عظیم و نظاممند میبینیم. در وهلهی دوم گویا خداوند به صورت خودکار این کارخانه را تنظیم کرده و راه انداخته است. اما وقتی بیشتر دقت میکنیم، میبینیم که این کارخانه صرفاً مثل یک ساعت بزرگ و دقیق نیست، بلکه گویا حیّ است. انگار کسی پیوسته در نظام آسمان عالم دخالت میکند. کسی بهصورت پیوسته مداخله و مواظبت میکند.
انسان این موضوع را کجا میفهمد؟ برای مثال وقتی افراد مستجابالدّعوه را میبیند. شخصی میآید و به یک فرد مستجاب الدعوه میگوید که در فلان موضوع برای من دعا کنید. آن فرد دست را بالا میگیرد و میگوید خدایا! به محض اینکه میگوید خدایا، درب آسمان باز میشود و عطا میشود. بعد گوشی تلفنِ آن مراجعه کننده زنگ میزند، گوشی را جواب میدهد و بعد میگوید ببخشید! اشتباه شده! من نیازی به این موضوع ندارم. از خدا بخواهید که این موضوع را قرار ندهد. در حالی که در مورد آن موضوع دعا شده و راه آسمان باز شده بود. چه کسی دعا را شنید؟ چه کسی اعتنا کرد؟ بعد آن فرد دوباره درخواست میکند و میگوید که خدایا نیاز نیست. درب بسته میشود و آن عطا پایین نمیآید. دوباره گوشی زنگ میخورد، با یک نفر دیگر صحبت میکند، گوشی را میگذارد و میگوید که به این دلایل به این موضوع نیاز است. اگر میشود دوباره برقرار شود. این شخص دعا میکند.
پس در این شرایط متوجه میشویم که ما با یک «ساعت» مواجه نیستیم. یک کسی در ورای آسمان نشسته است و کل آسمان به فرمان اوست. او مقتدرانه اداره میکند؛ صداهایی که روی زمین است، از جمله صدای شما را که حتی همسایه کناریتان نمیشنود، ربّ آسمان میشنود و اعتنا میکند.
ماجرای آسمان در نظام خداوندی ماجرای بسیار دلنشینی است. زمانی این دل نشینی آسمان آشکار میشود که ما با بعضی مصادیق آسمان از طریق قرآن آشنا شویم. بحث قرآنی را بشنویم و با این بحث سراغ آسمان برویم. این آسمانی که همه آن در حال چرخیدن است؛ همهی آن، با هم دور یک ستاره قطبی میچرخد. عموم چیزهایی که در این آسمان است، ستارگان هستند، یعنی اجرامی مانند خورشید هستند، و در جایشان ثابت به نظر میرسند. اما اگر در شبهای مختلف نگاه کنیم میبینیم که به نسبت کل آسمان، جای تعدادی از این اجرام آسمانی تغییر میکند. یعنی کل آسمان با همدیگر در چرخش است، اما بعضی از اجرام آسمانی را میبینیم که در آسمان به نسبت سایر چیزها جابجا میشوند؛ اینها سیارات یا قمرِ سیارات هستند.
پس کل آسمان با هم دور ستاره قطبی میچرخد. خود این موضوع جالب است. وقتی ما چند ساعت به آسمان خیره شویم و در آسمان صافِ شبِ تاریک نگاه کنیم، چرخش آسمان را احساس میکنیم. اگر دقت کنیم، میبینیم که بعضی از اجرام آسمانی به نسبت کل آسمان حرکت دارند. آنها در مدارهایی حرکت دارند و به نسبتِ کل آسمان، ساکن و ثابت نیستند. این اجرام، سیارات هستند. خداوند از تعاملِ سیارات با ستارگان، امور مختلف را پدید میآورد. خداوند به وسیله این کارخانه عظیمی که در آسمان قرار داده است، در امور مداخله میکند؛ چه امور کلیِ زمین و چه امور جزئیِ زمین.
این موضوع نیز جالب است که از وقتی که خداوند آسمان ستارگان را خلق کرده است، این نظم و نظام را درون آن قرار داده است. یعنی همه چیز از قبل مشخص بود، به صورتی که مثلاً ابراهیم(ع) با مطالعه آسمان با آیندهها آشنا میشود؛ از جمله اینکه با وجود مقدس رسولالله(ص)، اینکه حضرت دو نوه دارند، نوه دومشان امام حسین(ع) است و ایشان را به این صورت شهید میکنند. او با شأن رسولالله(ص) و با شأن امیرالمؤمنین(ع)، با شأن حضرت زهرا (س)، با شأن امام حسن مجتبی(ع)، با شأن امام حسین(ع) آشنا میشود و سپس طبقِ نجوم متوجه میشود که امام حسین(ع) را به فجیعترین وضع شهید میکنند. این ماجرا خیلی برای ابراهیم(ع) سنگین تمام میشود. ابراهیم(ع) در آن زمان یک جوان است. به اصطلاحِ خداوند در سوره صافات: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ﴾، ابراهیم(ع) در ستارگان نگاه میکند. وقتی ماجرای امام حسین(ع) را متوجه میشود، بهقدری به او فشار میآید، بهقدری اذیت میشود که بیمار میشود و میفرماید: ﴿فَقالَ إِنِّی سَقیمٌ﴾، میفرماید که من مریض شدم. مردم از شهر بیرون میروند و ایشان در شهر میماند و بعد بتها را میشکند.
نظر ششم که فرمودید نظر قرآن هست یه کم شبهه دار تفسیر کردید که البته به نظرم بیشتر ناشی از تنگنای زبانی هست. چون تداعی کننده ی مکان برای خداوند هست و قطعا مد نظر شما نباید چنین چیزی باشه.
به هر روی تازه سایت شما رو پیدا کردم.
خوشحال میشم درباره زمان و مکان هم مطلب بذارید. و البته دقیق تر و تا حد امکان دور از تشبیهات و تمثیلات که مطلب متقن باشه.
و یک نکته دیگر.
روابط عینی و ذهنی الزاما رابطه ی علی معلولی ندارند.
به ویژه درباره ی پدیده های سین کرونایز که یونگ اولین بار در روانکاوی به اونها گریز زد، نکته ای که دیده میشه مسئله ی همزمانی عین و ذهن هست و نه علی و معلولی.
به عبارتی، بین پدیده ی آسمانی و اتفاق زمینی همزمانی هست اما نه علی و معلولی. مثلا همزمانی مرگ پسر پیامبر و خورشیدگرفتگی که خود پیامبر مردم رو از ربط این دو قضیه نهی کردند و گفتند به خاطر مرگ کسی خورشید و ماه نمی گیرند. اما می بینیم این مسائل آثار روانی بر انسان داره و سبب اندوه یا شادی یا وهم و ترس او میشه. این پدیده ها حکم تلنگر دارن و به نظر بیشتر ناشی از سرچشمه مشترک دو پدیده می تونه باشه تا اینکه در طول هم باشند.
در زمان خود ما، زیاد پیش میاد به چیزی فکر کنیم و سر راهمون سبز بشه. آسمان هم که علم خودش رو میطلبه. اما در نهایت، بیشتر مسائلی مبتنی بر شخص هستند و دیدگاه او هستند. منحصر به فرد هستند و به آزمون در نمی آیند.
سلام. نگرش چهارم مگر قرآنی نیست؟ چرا جدا شده است؟
سلام
نگرش چهارم فکر کنم نقص نگرش چهارم این است که رابطه تعاملی در آن در نظر گرفته نشده است، به همین دلیل جزو نگرش ششم که خدایی است آورده نشده است. امور هستند که بر این نظم و نظام ستارگان و سیارات موثرند، نه صرفاً برعکس .
اتی امرالله که واقع میشود، با نزول این امر عظیم چندین بار ردالشمس واقع میشود و کلاً چیدمان جدیدی از زمان اهل بیت عصمت و طهارت ع واقع میشود.
خیلی مخلصیم