خداوند در آیۀ ۲۵۵ بقره میفرماید ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[۱]؛ «کرسی» خدا آسمانها و زمین را فرا گرفته است. پس یک کرسی وجود دارد که آسمانها و زمین را فرا گرفته است. اینکه آسمانها و زمین را فرا گرفته، یعنی همین جاست؛ چون بخشی از آن آسمانها و زمین را فرا گرفته است. اما خداوند باید در همین آیه، یا در آیات اطراف آن در این سیاق، کرسی را تعریف کرده باشد. یک حالت این است که فرد بگوید کرسی خدا همه چیز را فرا گرفته است و وقتی از او سؤال میکنید کرسی چیست، توضیح دهد. اما میبینیم در آیۀ ۲۵۵ بقره این رفتار وجود ندارد. پس باید برعکس باشد؛ یعنی ابتدا خدا کرسی را توضیح داده باشد و در ادامهاش بفرماید ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾. در حقیقت کلام این طور باشد که این کرسی که مطرح شد، آسمانها و زمین را فرا گرفته است. از لحن و حالت آیه این طور برمیآید. پس ما باید در واژههای قبل به دنبال تعریف کرسی بگردیم.
پس به حسب حالت جمله ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾، باید اول کرسی توصیف شده باشد؛ سپس این جمله گفته شود. از لحن برمیآید که توصیف کرسی قبل از آن آمده است. از طرفی چون در آیۀ ۲۵۴ ماجرای دیگری مطرح است، باید در همان ابتدای آیۀ ۲۵۵ توضیح داده شده باشد. پس هر چه هست، در آیۀ ۲۵۵، از ابتدای آیه تا قبل از این جمله است. برای سادگی، فرض میکنیم از همان ابتدای آیۀ ۲۵۵، خدا دارد کرسی را توصیف میکند؛ مگر خلاف آن ثابت شود. لذا وقتی میفرماید ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، هیچ الهی جز الله نیست، در حیطۀ کرسی دارد صحبت میکند. خدا در حیطهای دارد صحبت میکند که در انتها میفرماید این حیطه، کرسی است. ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾؛ در کرسی هیچ الهی جز الله نیست. ﴿الْحَیُّ﴾؛ در حیطۀ کرسی، خدا ﴿الْحَیّ﴾ است. ﴿الْقَیُّومُ﴾؛ در حیطۀ کرسی این خداست که پابرجاست. پس نظامی که در کرسی قرار داده شده، طبق ﴿لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، نظامی توحیدی است؛ به شدت توحیدی. به حسب ﴿الْحَیُّ﴾، این نظام مدام در حرکت و تکاپوست. زندگی جریان دارد؛ چون اسم ﴿الْحَیُّ﴾ خدا حاکم است. ﴿الْقَیُّومُ﴾؛ یک ساختاری خدا در این حیطه قرار داده، که خدایی خدا پیوسته برپاست و مستحکم است. آن پایینها، یک جایی مردم و موجودات مختلف هستند؛ اما بالاها، باید چیزهایی باشد که دستنیافتنی باشد و به حسب آنها خداوند اداره کند و قیّوم بودنش را اعمال کند. به حسب آیات و یا احادیث دیگر، آن بالاها قلم وجود دارد؛ لوح وجود دارد؛ و هر کسی به آنجا دسترسی ندارد؛ هر کسی راه ندارد. طبق بعضی احادیث، یک مَلَک است که کل کرسی در وجود اوست و او اسرافیل است. گفته میشود که روی پیشانی اوست؛ بین دو ابروی اوست. جبرئیل مسافت زیادی را بالا میرود، با این حال از یک فاصلۀ دوری میایستد و آن چیزی که توسط قلم بر لوح نوشته میشود را میبیند و آن را پایین میآورد و خبر میدهد. پس به حسب ﴿الْحَیُّ﴾، چیزهایی در این صحنه جریان دارد و به حسب ﴿الْقَیُّومُ﴾ چیزهای دیگری جریان دارد.
در ادامه میفرماید ﴿لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ﴾. این پایینها به انسانها فراموشی دست میدهد؛ کهنسالی به آنها دست میدهد؛ خواب بر آنها مستولی میشود؛ اما در نظام کرسی این موضوعات نیست. بعد میفرماید ﴿لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾. عبارت ﴿لَهُ ما …﴾ بحث مالکیت است. بحث مالکیت در قرآن بسیار پررنگ است. در بعضی آیات گفته میشود ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[۲]. اینها مربوط به بحث مالکیت است. در یک آیه گفته میشود ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾[۳]؛ بعضی جاها هم مثل اینجا داریم ﴿لَهُ ما …﴾؛ برای اوست. خود عبارت ﴿لَهُ﴾ هم، وقتی دربارۀ خدا مطرح میشود، بحث مالکیت است. بحث مالکیت با عبارات مختلف در قرآن مطرح میشود؛ اما بحث بسیار پررنگی است و جالب است آنجا که خدا از ملک میخواهد صحبت کند، خودش را معمولاً مَلِک یاد نمیکند؛ بلکه میفرماید مُلک مال من است؛ یعنی من مالک ملک هستم. معمولاً خداوند از خودش به عنوان «مَلِک مُلک» یاد نمیکند؛ بلکه به عنوان «مالکِ مُلک» یاد میکند. در یک آیه هم داریم که ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ﴾[۴]؛ خدا مالک مُلک است، لذا در مُلک، مَلِک قرار میدهد. معمولاً «مُلکِ آسمانها و زمین» مطرح میشود. نسبت خدا با ملک آسمانها و زمین، نسبت مالک است. ما این را رعایت نمیکنیم؛ این را میخوانیم، ولی خدا را مَلِک میشماریم. بله، خدا مَلِک است؛ اما مهمتر از مَلِک بودن، مالک بودن خداست. چون ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ﴾؛ پس در این پهنه خدا مالکیت دارد، مالکیت مطلق دارد.
در ادامه آیه ۲۵۵ بقره خدا میفرماید ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾. پس در این حیطه که بعداً میخوانیم اسم این حیطه کرسی است، بحث شفاعت مطرح میشود؛ موسمی و موقعیتی که کسانی بروند آنجا و نزد خدا شفاعت کنند؛ که ممکن است خدا بپذیرد یا نپذیرد. موضوع شفاعت اینجا مطرح است. شفاعت در کرسی مطرح است. اینکه ماجرای آن چیست را در آیات دیگر باید جستجو کرد. در موقعیت الان و در نشئۀ فعلی، در بخشی از کرسی شفاعت واقع میشود که این موضوع را از آیۀ ۲۵۵ بقره نتیجه گرفتیم.
سپس میفرماید ﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾. یک نوع علمی خداوند در این حیطه دارد که اسمش را میشود کرسی گذاشت. علمی از جنس کرسی، که با این نوع علم، ﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾؛ خدا همه چیز را میداند. ﴿وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ﴾؛ کسی به علم کرسی نمیتواند دست پیدا کند، مگر خدا بخواهد. نباید بگوییم کسی به علم خدا دست پیدا نمیکند؛ چون اینجا صحبت در مورد کرسی است. یک نوع علمی وجود دارد به نام علم کرسی؛ همانطور که علم عرشی وجود دارد، علم از جنس کرسی هم وجود دارد؛ علم آسمانها و زمین هم وجود دارد. علم از جنسهای مختلف وجود دارد. در آیۀ ۲۵۵ بقره، صحبت از علمی است از جنس کرسی. این نوع علم، کاربردش ﴿یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ﴾ است؛ و قوّتش ﴿وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ﴾ است. پس این قدر سطحش بالاست. چون کرسی چیزهای مختلف را دربر گرفته، اما جنسش آن بالاهاست؛ آن جاهایی از کرسی که کسی راه ندارد؛ از آن جنس است. علم به همه چیز است و علمی است که مخصوص خداست. این علم در آیات دیگر قرآن هم توضیح داده شده است. اگر این آیه را بخواهیم باز کنیم، سر نخها را در این آیه باید بگیریم و به آیات دیگر قرآن برویم و ببینیم چه توضیحی داده شده است. این علم در آیات دیگر قرآن توضیح داده شده است. اگر بخواهیم آیات مربوط به این علم را جستجو کنیم، نباید آیات مربوط به علم عرشی، یا علوم در دست اهل آسمانها و زمین، یا علم غیبی را دنبال کنیم؛ بلکه باید به دنبال علوم مخصوص کرسی باشیم. مثلاً آنجا که صحبت از لوح محو و اثبات است، باید دنبال این علم بگردیم.
پس کلام خدا در این آیه این طور است: این است کرسی؛ سپس به دنبالش میفرماید ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾. اما بحث تمام نمیشود و باز ادامه پیدا میکند: ﴿وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما﴾؛ کل این کرسی را خدا دارد حفظ میکند و از حفظ کرسی خسته هم نمیشود. ﴿وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ﴾، دو اسم ﴿العَلیّ﴾ و ﴿الْعَظیم﴾ را خداوند در این کرسی جاری کرده است. چون ﴿الْعَلِیُّ﴾ را قرار داده، به حسب ﴿الْعَلِیُّ﴾، علوّ روی علوّ؛ یعنی هر مقولهای برتر از مقولۀ قبلی در این کرسی قرار داده است. مقولاتی عجیبتر، یکی بالاتر از دیگری؛ این میشود علوّ. جایی که علو باشد، مقولات علوپذیر باید معنا پیدا کنند. در اینجا لوح وجود دارد؛ قلم وجود دارد. لوح خیلی قیمتش بالاست. قلم از آن قیمتش بالاتر است؛ چون به وسیلۀ قلم بر لوح نوشته میشود. لوح، خودش چیزی ندارد؛ قلم، جنسش بسیار بالاتر است و به وسیلۀ آن بر لوح نوشته میشود. اینکه مقولاتی عالی و روی هم، بالای سر هم، قرار داده شوند، در این صورت ﴿الْعَلِیُّ﴾ شکل میگیرد؛ یا به عبارت دیگر به خاطر اسم ﴿الْعَلِیُّ﴾، مقولات عجیب، یکی بالای دیگری قرار میگیرد.
اسم ﴿الْعَظیمُ﴾ هم جریان داده شده؛ یعنی با اینکه مقولات، یکی بالای دیگری است، مشمول عظمت است. یک موقع رسولان کنار هم جمع میشوند؛ یکی از یکی برتر، یکی از یکی عالیتر؛ اما کنار هم ایستادهاند، یا ظاهرشان کنار هم است. اگر اسم ﴿الْعَظیمُ﴾ به این حیطۀ رسولان اصابت داده شود، ناگهان رسولان در ارتفاع میروند و به حسب ارتفاع، چینش آنها قرار داده میشود. پس اسم ﴿الْعَظیمُ﴾ هم در حیطۀ کرسی قرار داده شده است؛ یعنی از این موضوعی که عالی است، تا آن موضوع عالیتر، میبینیم میلیاردها کیلومتر فاصله قرار داده شده است[۵]؛ مدام مقولاتِ بالا سر هم ارتفاع داده شدهاند تا اسم ﴿الْعَظیمُ﴾ واقع شود.
پس کل آیۀ ۲۵۵ بقره، توصیف کرسی است. بخشی از کرسی، آسمانها و زمین را هم دربر گرفته است. کرسی، محدود به آسمانها و زمین نمیشود. آسمانها و زمین را دربر گرفته و چون آسمانها و زمین را دربر گرفته، ضعیف شدهای یا اثری از کرسی را در آسمانها و زمین میبینیم. اینکه آسمانها، یا آسمان اول، یا آسمان ستارگان، این قدر عظیم است، به این خاطر است که کرسی عظیم است. کرسی آسمانها را دربر گرفته است. لذا این اسم ﴿الْعَظیمُ﴾، در خود آسمانها هم باید جریان داده شود؛ در تمام آسمانها، از جمله در آسمان اول و آسمان ستارگان که زینت آسمان اول است. در حقیقت «نه» آسمان داریم: آسمانهای هفتگانه که برزخی هستند؛ آسمان دخانی و آسمان مادی که این دو زینت آسمان اول شمرده میشوند.
اما در
کرسی چه چیزهایی وجود دارد؟ در کرسی، از پایین به بالا، این مقولات را میتوان
دستهبندی کرد: ارض، آسمانها (سماوات)، عالم ارواح، لوح، قلم. ارواح، همه جای این
حیطه میتوانند
بروند؛ اما به لوح و قلم نمیرسند. علاوه بر اینها، در کرسی یک جای دیگر وجود
دارد که در آنجا محضریت خاصی هست؛ یک مکانی است حاکی از یک محضری که به اصطلاح به
آن مکان هم کرسی گفته میشود. طبق احادیث، شفاعت باید آنجا صورت بگیرد. پس
وقتی میگوییم
کرسی، هم کل این حیطه را کرسی میگوییم؛ و هم یک مکان اختصاصی را که اصل کرسی به خاطر
آنجاست. بعضی کشورها در جهان هستند که اسم پایتخت کشور، همان اسم کشور است. وقتی کرسی
میگوییم،
گاهی کل حیطه مد نظر است، و گاهی آن جایگاه خاص. اسم آن مکان خاص هم کرسی است و
شفاعت آنجا صورت میگیرد. ملائک خواستهها را آنجا میبرند.
[۱] ـ [بقره۲۵۵] ص۴۲ ـ ﴿ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ﴾.
[۲] ـ [آلعمران۱۸۹] ص۷۵ ـ ﴿ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾.
[۴] ـ [آلعمران۲۶] ص۵۳ ـ ﴿ قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ﴾.
[۵] اینکه مطرح میشود میلیاردها کیلومتر، برای نزدیک شدن مطلب به ذهن است.