طبری در تفسیر خود که بیش از هراز سال پیش تألیف یافته است، وجوه متعدد مطرح در معنای آیات ۳۳ تا ۳۶ سوره الرحمن را فهرست کرده است. وجوهی که که تا امروز نیز مطرح هستند و آراء مفسران کمابیش پیرامون آنها گرد آمدهاند. نخستین موضوع که طبری به آن میپردازد مقطع زمانی مربوط به آیه ۳۳ است. وی در این مورد دو قول را مطرح میکند. نخست آن که با توجه به پیوستگی با آیات قبل، این آیه مربوط به کلام خداوند به جن و انس در قیامت است و در حقیقت در ادامه آیه ۳۱ سوره یعنی «سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ» است. در تأیید این نظر کلامی از ضحاک نقل میکند که بیشباهت به روایات موجود در منابع شیعی درباره این آیات نیست؛
« إذا كان يوم القيامة أمر الله السماء الدنيا فتشققت بأهلها، و نزل من فيها من الملائكة، فأحاطوا بالأرض و من عليها بالثانية، ثم بالثالثة، ثم بالرابعة، ثم بالخامسة، ثم بالسادسة، ثم بالسابعة، فصفوا صفا دون صف، ثم ينزل الملك الأعلى على مجنبته اليسرى جهنم، فإذا رآها أهل الأرض ندوا، فلا يأتون قطرا من أقطار الأرض إلا وجدوا سبعة صفوف من الملائكة، فيرجعون إلى المكان الذي كانوا فيه فذلك قول الله: إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ و ذلك قوله: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا وَ جِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و قوله: يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ و ذلك قوله: وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها».
دومین قول این آیات را مربوط به دنیا میداند که بر اساس آن آیات به چند صورت معنا شدهاند. یکی آن که «اگر میتوانید از مرگ فرار کنید، اما فرار شما هیچ فایدهای ندارد و مرگ حتماً شما را فرا خواهد گرفت. حتی اگر جن و انس در اقطار آسمانها و زمین نفوذ کنند، باز در سلطان خداوند هستند و خواهند مرد.» طبری این معنا را نیز به قولی از ضحاک مستند میکند. معنای دیگر این آیات بر محور علم به آسمانها و زمین است. یعنی «اگر میتوانید به آسمانها و زمین علم پیدا کنید، این کار را انجام دهید. اما هرگز به این علم دست نخواهید یافت مگر با سلطان یعنی بینهای از جانب خداوند.» وی این معنا را به ابن عباس منسوب کرده است و از قول او معنای دیگری برای عبارت پایانی آیه آورده است؛ «لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ يقول: لا تخرجون من سلطاني».
وی اقطار را جمع قطر و به معنای اطراف دانسته است و برای سلطان معانی بینه، حجت و ملک را ذکر کرده است. برای «شواظ» نیز معانی شعله آتش، پارههای آتش، آتش بدون دود، شعله سبز آتش و دودی که از آتش خارج میشود و برای «نحاس» نیز دو معنای دود و مس مذاب را از قول مفسران ذکر کرده است. «فَلا تَنْتَصِرانِ» را نیز به معنای عدم نجات یافتن جن و انسان از عذابهای خداوند (=شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ) دانسته است. (طبری، جامع البيان في تفسير القرآن، ج۲۷، ص ۸۲-۷۹)
در تفسیر نمونه نیز نخستین بحث در تفسیر این آیات مقطع زمانی وقوع آنها است؛ «در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است، يا دنيا، و يا هر دو؟ در ميان مفسران گفتگو است، و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مىرسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد. ولى بعضى با توجه به جمله « لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» (نمىتوانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو) آن را اشاره به مسافرتهاى فضايى بشر دانستهاند كه قرآن شرط آن را داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است. اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد، و هم ناظر به دنيا، يعنى نه در اينجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد، و نه در آنجا، منتها، در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد، اما در آنجا هيچ وسيلهاى نيست. بعضى نيز تفسير چهارمى براى آن گفتهاند كه منظور نفوذ فكرى و علمى در اقطار آسمانها است كه با قدرت استدلال براى بشر امكانپذير است». وی تفسیر اول را از سایر تفاسیر مناسبتر میداند. اما جمع میان تفاسیر را هم امکانپذیر میداند. اما در این تفسیر این پرسش که عبارت «لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» چگونه با قیامتی دانستن آیه سی و سه قابل جمع است، پاسخی نمییابد.
وی سپس خود را در برابر این پرسش میبیند که فضای تهدید و مجازات در آیه ۳۳ و عذاب «شعلههاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقانآور اطراف محشر» در آیه ۳۵ چگونه با عبارت «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» قابل جمع است؟ در پاسخ به این پرسش چنین مینویسد:«ذكر آن[ها] هشدارى است به همه انسانها و عاملى است براى اصلاح و تربيت، طبعا لطف و نعمتى محسوب مىشود. و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد بود!» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص ۱۵۱- ۱۴۸) شیخ طوسی نیز ارسال پارههای آتش و دود بر جن و انس را نعمت جزیل خداوند میداند. چرا که ایشان را از افتادن در امور قبیح باز میدارد. (شیخ طوسی، التبيان في تفسير القرآن، ج۹، ص ۴۷۵) صاحب تفسیر نهج البیان نیز شواظ و نحاس را شلاقی میداند که خداوند به وسیله آن جن و انس را به سوی بهشت میراند، لذا در حقیقت نعمت هستند. (شیبانی، نهج البيان عن كشف معاني القرآن، ج۵، ص ۱۲۵)
علامه طباطبایی نیز مانند بسیاری از مفسران آیه ۳۳ را خطابی تعجیزی و برای قیامت میداند. به معنای آن که نمیتوانید از کرانههای محشر فرار کنید. وی این آیه را چنین معنا کرده است؛ «اى گروه جن و انس اگر توانستيد از حساب و كتاب قيامت بگريزيد، اين شما و اين نواحى آسمانها و زمين، ولى به هر طرف بگريزيد بالأخره به ملك خدا گريختهايد، و شما نمىتوانيد از ملك خدا درآييد و از مؤاخذه او رها شويد». این معنا را فخررازی نیز در تفسیر خود بیان کرده است.(فخررازی، مفاتيح الغيب، ج۲۹، ص ۳۶۱) علامه طباطبایی سپس به قول برخی از مفسران اشاره میکند؛ «بعضى از مفسرين گفتهاند مراد از نفوذى كه در اين آيه نفى شده نفوذ علمى در آسمانها و زمين، و دستيابى به اقطار آن دو است و نتيجه گرفتهاند كه آيه شريفه پيشگويى از اين آينده است كه روزى بشر قدرت نفوذ علمى پيدا مىكند، و به اقطار آسمانها دست مییابد». اما این نظر را با توجه به آن که سیاق آیات درباره قیامت است و نه دنیا مردود میداند. (طباطبایی، تفسیر الميزان، ج۱۹، ص ۱۷۹-۱۷۸)
در میان مفسران، صاحب تفسیر من هدی القرآن، دیدگاه متفاوت و جالب توجهی در مورد این آیات مطرح کرده است؛
«مفسران درباره مضمون آيه ۳۳، با وجود آشكار بودن آن با يكديگر اختلاف دارند. براى چه؟ براى آن كه انديشه آدمى بنا بر جوّ علمى محيط بر او محدوديت پيدا مىكند، و به همين سبب پس از آن كه مسلمانان با فكر يونانى آشنا شدند، و مخصوصا در ميدان علم نجوم بطلميوسى كه در آن آسمان از جمله جوهرهايى محسوب مىشد كه قابل بستن و گشودن نيست، در نتيجه همين طرز تفكر بعضى از مفسران آراء و نظرهايى دور را مطرح ساختند، و گفتند كه محال است جن و انس به آفاق بالا رود و از «إن استطعتم» موجود در اين آيه چالشى آشكار احساس مىشود، و معناى آن اين است كه شما قدرت نفوذ پيدا كردن به اقطار آسمانها و زمين را نداريد، در صورتى كه آيه آشكارا خلاف اين را نشان مىدهد، از آن روى كه در پايان آن مىخوانيم: لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ، و بنا بر اين چنين كارى از ايشان برمىآيد، بدان شرط كه سلطان و قدرت و وسيله اين كار را در اختيار داشته باشيد. و قرآن بدين گونه منعكس كننده نظريات علمى رايج در زمان نزول خود نيست، و اگر ساخته بشر مىبود، امكان نداشت كه از آثار آن نظريات در امان بماند، چه مگر افكار انسان برخاسته از جوّ علمى محيط بر او نيست؟ آيا نمىبينى كه چگونه تفسيرهاى مردمان از قرآن در تحت تأثير جوهاى علمى زمان نوشته شدن آنها بوده است، در صورتى كه بحث در آنها درباره كتابى جريان داشته كه هيچ نقصى به آن راه ندارد، و هيچ كتابى را كه انسان در سراسر تاريخ تأليف كرده است نمىيابيم مگر آن كه بازتابى از سطح علمى زمان نوشتن آن است جز قرآن. آيا همين مطلب ما را به آن راهنمايى نمىكند كه آن كتاب پروردگار ما است كه باطل نه از پيش بر آن راه مىيابد، و نه از پس از آن؟ بدين گونه قرآن هميشه مقياس تمدن است، و اگر با نظريهاى علمى ناسازگار باشد، بدون شك قول خدا را استوار و ثابت خواهيم يافت، و اما آن نظريه از ميان خواهد رفت. يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا «اى گروه جنّ و انس! اگر توانستيد كه از اطراف آسمانها و زمين به درون رويد، پس به درون رويد.» … قرآن در اين جا مىخواهد ما را به طرف يك چشم داشت حضارى و تمدنى بزرگ، كه شكافتن افقها و مسخر كردن ناحيه گستردهترى در اين جهان فراخ كه براى ما آفريده شده و قرار دادن آن در خدمت بشريت است، برانگيزد… سپس آيه مىگويد: إِنِ اسْتَطَعْتُمْ و نمىگويد: لو استطعتم كه براى ناممكن بودن به كار مىرود، در صورتى كه «إن» براى شرط است، و پروردگار ما از اين شرط با استطاعت ياد مىكند، يعنى اين كه قدرت كامل و به تمام معنى براى اين كار داشته باشيد، و اين شبيه گفته ديگر خدا است كه گفت: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا «و خدا را است بر مردم حج خانه براى هر كس كه توانايى آن را داشته باشد»، ولى استطاعت نفوذ در اطراف و اكناف آسمان و زمين جز با مطالعه و تحقيق در موانع موجود در اين راه و از آنها گذشتن فراهم نمىآيد كه مهمترين آنها دو تا است. اول خطرهاى احتمالى همچون اجرام آسمانى سوزان كه در آن خصوص در ضمن تفسير آيه ۳۵ سخن خواهيم گفت. دوم: مقابله و چالش با طبقات آسمان و زمين، و اين چالش اساسى و ثابت است، پس اگر انسان خواستار آن باشد كه به گنجهاى عمقى زمين برسد، بايد به چالش بپردازد و مسافتى را از سطح زمين تا آن جا كه كانيهاى طبقات مختلف در آن قرار دارد به اعماق برود. به همين گونه اگر انسان خواستار شكافتن آسمانها در جهت ماه باشد، يا هر هدف آسمانى ديگر، باز هم با موانعى بزرگتر رو به رو است، چه لازم است كه پيش از فراهم آوردن مادّى وسايل اين سفر، علم آن را پيدا كند كه چه بايد كرد، و ممكن است همچون در بسيارى از آزمايشهاى نخستين از اين گونه دچار شكست شود، چه در اين سفر با جاذبههاى مختلف و طبقاتى كه با يكديگر تفاوت دارند رو به رو مىشود، و چنان است كه جاذبه و گرانش در بعضى از آنها به صفر مىرسد، و در بعضى ديگر فشار بالا مىرود، و در بيشتر آنها اكسيژن وجود ندارد، و بلكه در بعضى ديگر وجود گازهاى زيانبخش براى انسان تصور مىشود، و شايد معنى نفوذ و عبور كردن كه تنها به عبور از ميان يك سيال مربوط مىشود، دليلى بر وجود اين چالشها بوده باشد، و كارشناسان ايستگاههاى فضايى اكنون ماهوارهها و كارشناسان را هنگامى به فضا روانه مىكنند كه تحقيقات مفصلى در طبقات مختلف جو صورت گرفته باشد، و اين همه براى آن است كه جاى ضعيفترى را براى وارد شدن و عبور كردن به دست آورند. هنگامى كه انس و جن بتوانند بر اين چالشها پيروز شوند، آن گاه است كه از اقطار گذشتهاند و فرمان پروردگار ما «فانفذوا» صورت عمل پيدا كرده است. اين فعل تنها مفيد امكان نيست، بلكه بر حسب ظاهر بر دعوت و تشويق و تحريض براى نفاذ (نفوذ) دارد… و بدين گفته بر انسان شايسته است كه از قدرتهاى خود براى تسخير بزرگترين گستره از اين كايناتى كه براى او آفريده شده استفاده كند، و چه بس كه از اين راه، علاوه بر معرفت تازهاى كه به دست آورده، درمان بسيارى از بيماريهاى خود را اكتشاف كند، و براى دشواريها و بحرانهايى كه گاهگاه با آنها رو به رو مىشود، راه حلى به دست آورد.
لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ «نفوذ نخواهيد كرد مگر با قدرت و سلطه.» حرف «لا» در اين جا براى نهى نيست، چه اگر چنين مىبود لازم مىآمد كه فعل پس از آن به صورتى مجزوم درآيد، پس اين لاى نفى است، و اين معارض با گفته آن كس است كه مىگويد ظاهر آيه حكايت از تحدّى و چالش دارد. آرى پروردگار ما جن و انس را بدان چالش مىكند كه بخواهند بدون سلطان نفوذ كنند، زيرا كه در طبيعت قوانين و واقعياتى وجود دارد، و تسلط بر آنها و مسخر كردنشان ممكن است، ولى به چيزى بالاتر از همه يعنى سلطان نيازمند است.
فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.
يكى از نعمتهاى خدا بر ما آن است كه راه يافتن و نفوذ به اقطار آسمان و زمين را ممكن ساخته، و در اين خير و خوشى فراوان براى بشريت قرار داده است، ولى ما گاه به تكذيب اين نعمت مىپردازيم، و آن وقتى است كه مستقيما چنين قدرتى را تكذيب مىكنيم چنان كه پدران ما چنين كردند، با حقيقت داشتن آن را درمىيابيم ولى آن را در امور زيانبخش به كار مىگيريم، همچون تكبّر ورزيدن در زمين، يا به جاى اين كه در مقابل اين نعمت بزرگ سپاسگزار خدا باشيم، به كفران نعمت او برمىخيزيم، و در آن هنگام امكان آن هست كه خدا ما را عذاب دهد و هيچ يار و ياورى نداشته باشيم، در آن هنگام كه آتشى بيدود و پر زبانه و سخت داغ را در برابر خود مشاهده مىكنيم.
يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ «بر شما شرارههايى از آتش و مس فرستاده مىشود و كسى به يارى شما برنمىخيزد.»
شايد آيه در اين جا، علاوه بر انديشهاى كه ذكر آن گذشت، به حقيقتى علمى نيز اشاره داشته باشد، و آن خطرهايى است كه انسان در سفرهاى فضايى با آنها رو به رو مىشود، و مانع رسيدن او به مقصدى است كه در نظر گرفته بوده است، و از آن جمله است بنا بر تصريح قرآن، گازهاى افروخته كه علم نيز وجود آنها را تأييد مىكند، و پارههاى فلزى ملتهبى كه به اسم شهابها و شهابسنگها خوانده مىشود، و اين آخرى چيزى است كه بر قوانين و موانع ديگرى اضافه مىشود كه از نفوذ جلوگيرى مىكند و انسان بايد بر آن مسلط شود و به مقاومت در برابر آن بپردازد و، يا بر آن پيروز شود، و يا از آن اجتناب كند. پس اگر به اين سنت كافر شويم و بخواهيم بدون سلطان در آسمانها نفوذ كنيم، اين گردنه گذرناپذير بر سر راه ما است، و چنين است در آن هنگام كه انسان به يكى از سنتهاى خدا در نفس خود يا در جامعه كفر ورزد كه با آتش سوزندهاى داغ مىشود. پناه مىبريم به خدا از نقمتهاى آن در دنيا و عذاب او در سراى ديگر.» (محمدتقی مدرسی، تفسير هدايت[ترجمه تفسیر من هدی القرآن]، ج۱۴، ص: ۳۳۹-۳۳۰)
اما در سوی مخالف یکی دیگر از مفسران معاصر کوشیده تا دنیایی بودن آیات ۳۳ تا ۳۶ سوره الرحمن را با چالشهایی مواجه کند؛ نخست آن که بشارت به جن و انس مبنی بر امکان سفر به فضا به وسیله سلطان علمی، با آیات قبل و بعد که حاکی از انذار و ترساندن از عذابهای قیامتی است مانند «سَنَفْرُغُ لَكُمْ .. يُرْسَلُ عَلَيْكُما .. فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ ..» همخوانی ندارد. دوم آن که نفوذ در آیه ۳۳ با حرف اضافه «من» آمده است که به معنای خروج از آسمانها و زمین به سوی فضایی غیر از آن دو است و با حرف «فی» نیامده است که به معنای سفر فضایی در اقطار آن باشد. سوم آن که نفوذ به معنای فرار از جهتی به سوی جهت دیگر است مانند نفوذ تیر در یک شیء. اما سفر در آسمان فرار از آن به سوی زمین و یا فرار از زمین به سوی آسمان نیست.[به معنای ترک گفتن یکی و ساکن شدن در دیگری] بلکه به معنای افزایش و تحکیم استقرار علمی و تسلط بر آسمان همراه با حیات زمینی است. یعنی مهیا شدن امکان سفر در آسمان برای ساکن زمینی. چهارم آن که اساساً چه نیازی برای نفوذ در اقطار آسمانها و زمین وجود دارد؟ آیا برای فرار از خدواند جبار و عذاب آتش؟ در حالی که طبق آیه «يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ» فرار از آتش ممکن نیست جز به وسیله سلطان از جانب خداوند، بدون آنکه نیازی به نفوذ در اقطار آسمانها و زمین باشد.» ( محمد صادقی، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج۲۸، ص: ۴۵-۴۴)
– طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير، ۱۴۱۲ ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار المعرفه.
– مکارم شيرازى، ناصر، ۱۳۷۴ ش، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه
– طوسى، محمد بن حسن، بیتا، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار احياء التراث العربى.
– شيبانى، محمد بن حسن، ۱۴۱۳ ق، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامى.
– فخر رازی، محمد بن عمر، ۱۴۲۰ ق، مفاتيح الغيب، بیروت، دار احياء التراث العربى
– طباطبايى، سيد محمد حسين، ۱۳۷۴ش، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه
– مدرسی، محمدتقی، ۱۳۷۷ش، تفسير هدايت، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى
– صادقى تهرانى، محمد، ۱۳۶۵ش، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى