چیستی ملکوت
بحث ملکوت را حداقل در سه حیطه میشود دنبال کرد. قسمت اول، «چیستی ملکوت» است؛ اصلاً ملکوت چیست؟ ماجرایش، ابعاد مختلف یا قسمتهای مختلف ملکوت چیست؟ بحث دوم، «ابعاد ملکوتی انسان» است و بحث سوم این است که چرا خدا ملکوت را قرار داده است؟ ملکوت چه ارتباطی با ما دارد و در قبال ملکوت باید چه کار کرد؟ ابتدا از بحث اول، یعنی چیستی ملکوت شروع میکنیم.
ملکوت چهار آیۀ صریح در قرآن دارد. یعنی چهار بار واژۀ ملکوت در قرآن آمده است. اما وقتی با مقولات ملکوتی آشنا میشویم، میبینیم که در مجموع ملکوت آیات زیادی دارد. یعنی تمام آیاتی که در آنها واژههای «فطر» و «فطرت» آمده، آیات ملکوتی است. آیاتی که در آنها واژۀ حنیفیت با مشتقات مختلفش آمده هم آیات ملکوتی هستند و حتی یک سری آیات دیگر، آیات مربوط به یوم دوم قیامت است که تمامش حاکی از ملکوت است و این هم تعداد قابل توجهی از آیات را در بر میگیرد. حتی در آنجا بهشت ملکوتی و جهنم ملکوتی مطرح میشود؛ یعنی ظهور ملکوت در قالب بهشت و جهنم. ماجرای مفصلی هم در یوم دوم قیامت واقع میشود.
این چهار آیه را ابتدا از منظر چیستی ملکوت و ابعاد ملکوت نگاه میکنیم. اولین آیه، آیۀ ۷۵ سوره انعام است. در این آیه خداوند میفرماید:
﴿ وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ﴾[۱]
و این چنین ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم(علیهالسلام) نشان دادیم تا ایشان جزو یقین کنندگان باشند.
در این آیه ﴿ وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ﴾ را کنار میگذاریم و از آن طرف ﴿ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ﴾ را هم کنار میگذاریم. ﴿ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ میماند. پس آسمانهای هفتگانه ملکوت دارند. زمین هم ملکوت دارد. اگر همین حجم را برای ملکوت در نظر بگیریم، یک حجم بزرگی میشود. یک چیز عظیمی به نام ملکوت آسمانها، ملکوت زمین. این جالب است. در همین راستا در آیۀ۸۱ سوره انعام بحث «سلطان» مطرح است که نتیجه میگیریم اینجا سلطان ملکوتی مد نظر است. یعنی مقولهای در ملکوت هست که سلطان دارد. برای توضیح این موضوع به آیات ۷۵ تا ۸۱ سوره انعام نگاه میکنیم.
در آیۀ ۷۵ سورۀ انعام، خداوند از ملکوت صحبت میکند. آیات ۷۶، ۷۷ و ۷۸ سوره حاکی از این است که ابراهیم(علیهالسلام) وقتی از آن سفر ملکوتی برگشت، متوجۀ ستاره و ماه و خورشید شد و مشغول پرستش آنها شد. اما وقتی دید که اینها افولپذیر هستند، گفت اینها آن موضوع ملکوتی نیستند. بعد از آن با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان در میافتد که این چه کاری است که شما میکنید؟ من از شرکی که شما میورزید، بیزارم. من فقط به فاطر آسمانها و زمین توجه میکنم آن هم حنیفانه. [آیات ۷۸ و ۷۹ سوره انعام]
از آیۀ۸۰ به بعد با قومش محاجه میکند؛ ﴿ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ﴾[۲] میگوید: چرا شما این کارها را میکنید؟ در آیۀ ۸۱ جملهای میفرماید که جالب است. ابراهیم(علیهالسلام) میفرماید: «این چیزهایی که شما میپرستید، خدا برای اینها سلطان قرار نداده است.» یعنی چیزی که من دنبال میکنم خدا برایش سلطان قرار داده است. شما چوب میپرستید، بت میپرستید، خدا که برای اینها سلطان قرار نداده است. شما ماه و ستاره و خورشید را میپرستید. خداوند برای اینها سلطان قرار نداده است. ابراهیم (علیهالسلام) ملکوت را دیده و بعد از آن با قومش صحبت میکند. یعنی آن چیز که من میپرستم خدا برای آن سلطان قرار داده است. چیزی که برای ابراهیم(علیهالسلام) در بحث حنیفیت جلب توجه میکرد، این بود. ایشان در ملکوت رفت و نوری دید و متوجه شد آن نور عظیم، سلطان دارد. یعنی پادشاهی دارد.
در این بحث باید به معنای واژۀ ﴿ بِهِ﴾ در جمله ﴿ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً﴾[۳]، توجه کرد. با توجه به سیاق اگر این جمله را این طور معنا کنیم که «خداوند دربارۀ آن بر شما سلطانی نازل نکرده است»، این سوال به وجود میآید که مگر خدا بر مشرکین سلطان نازل میکند؟ این معنا درست نیست. اگر گفته شده بود «بر رسول» معنا پیدا میکرد. اما این معنا که خدا بر مشرکین سلطانی نازل نکرده است، مناسب نیست. اصلاً مگر خدا بر مشرکین چیزی نازل میکند که سلطان دومی آن باشد؟ پس این معنا اصلاً درست نیست. مگر این که این جمله را این طور معنا کنیم که وقتی گفته میشود ﴿ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً﴾ یعنی خداوند که به وسیلۀ آن بر شما تسلط قرار نداده است. این ستاره را در آسمان میبینید. مگر خداوند به وسیلۀ آن ستاره بر شما تسلطی قرار داده است؟ آن ستاره تسلطی بر شما ندارد. ماه را میبینید، بله ماه جزر و مَد ایجاد میکند. اما مگر بر شما سلطان دارد؟ خورشید مگر بر شما سلطان دارد؟ اینها تسلط ندارند. آن چیزی که من دنبال میکنم، بر من سلطان دارد. یعنی میخواهد بفرماید آن چیزی که من در ملکوت دیدم، يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيّ سُلْطاناً. خداوند به وسیلۀ آن بر من تسلط ایجاد کرد. این ستاره و ماه و خورشید خودشان افول میکنند. نه تنها سلطان ندارند بلکه خودشان افول میکنند. اینها نمیتوانند مصداق معبود باشند. آن شیء با توجه به سلطانی که خداوند از طریق آن بر ما سلطان نازل کرده است، باعث امنیت ما میشود. شما معبودی را دنبال میکنید که امنیت بر شما واقع نمیکند.
پس در آیات ۷۵ تا ۸۱ سوره انعام با سه مقولۀ ملکوتی مواجه میشویم؛ ۱٫ مَلَكُوتَ السَّماواتِ ۲٫ مَلَكُوتَ الْأَرْضِ ۳٫ سلطان ملکوتی. برگرفته از آیات قرآن سه مقوله در اینجا وجود دارد. پس ملکوت صرفاً یک مفهوم نیست. اشیائی ملکوتی وجود دارد. برخی از این اشیاء ملکوتی یا ملکوتیات میتوانند بر انسان تسلط داشته باشند و این سلطانی را که دارند خدا بر آنها نازل کرده است. ابراهیم(علیهالسلام) در قبال این سلطان ملکوتی حنیف رفتار میکرد. دنبال هماهنگی با این «سلطان ملکوتی» بود. اینجا عنوان «سلطان ملکوتی» درست میشود. انسان باید با سلطان ملکوتی همراه شود. اصلاً خداوند ابراهیم(علیهالسلام) را برد و ملکوت آسمانها و زمین را به ایشان نشان داد تا ایشان تحت سلطۀ سلطان ملکوتی قرار بگیرد، در قبال سلطان ملکوتی حنیف باشد. کلاً انسان باید این طور باشد. تمام پیروان ادیان ابراهیمی باید نسبت به سلطان ملکوتی معرفت داشته باشند و در قبال او همراه باشند، حنیف باشند.
این چیست که سلطان دارد یا به عبارت دیگر این کیست که سلطان دارد؟ اگر بگوییم این «چیست» که سلطان دارد، باید توجه کنیم که شیئی که سلطان دارد، قبلش باید عقل هم داشته باشد. باید بسیار عاقل باشد تا ابراهیم عاقل بخواهد حرف او را گوش کند و بخواهد با او هماهنگ باشد. پس هماهنگ شونده [=چیزی که شخص خود را با آن هماهنگ میکند] باید از کسی که خود را هماهنگ میکند، عاقلتر باشد، عالمتر باشد، قویتر باشد، مورد تأییدتر باشد. این چه موجودی است؟ پس نباید گفت «چه چیزی است؟»، باید گفت «چه شخصی است؟». چه موجودی است که از ابراهیم(علیهالسلام) عالمتر و عاقلتر است و ابراهیم(علیهالسلام) باید با او همراه شود؟
ابراهیم(علیهالسلام) با مشرکین قوم محاجه میکند که این چیزهایی که شما میپرستید مثل ستاره و ماه و خورشید و سنگ و چوب و چیزهای دیگر که بر شما سلطان ندارند. من دنبال هماهنگی با سلطان ملکوتی هستم. کسی که خدا به وسیلۀ او بر من تسلط ایجاد کرده است. خود این جالب است وقتی که میفرماید: خدا بر او سلطان نازل کرده است یعنی من او را خدا نمیدانم. او را الله نمیدانم. اما کسی است که خداوند به وسیلۀ او بر من سلطان ایجاد کرده است و من از طریق او با خدا هماهنگ هستم. پس اگر ﴿ بِهِ﴾ را در این آیه «به وسیله» معنا کنیم، خیلی چیزها حل میشود.
آیۀ بعدی آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف است. خداوند در آنجا میفرماید ﴿ أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ﴾[۴] ، آیا نگاه نمیکنند به ملکوت آسمانها و زمین؟ این که انسانها چه کار میکنند را کنار بگذاریم. چه چیزی برایمان پررنگ باشد؟ ما تا اینجا با سه چیز ملکوتی در آیۀ ۷۵ سوره انعام مواجه شدیم؛ ملکوت آسمانها، ملکوت زمین و سلطان ملکوتی که خود بحث سلطان ملکوتی بحث بسیار جالبی است. در اینجا هم با چند چیز مواجه هستیم؛ ۱٫ مَلَكُوتِ السَّماوات ۲٫ مَلَكُوتِ الْأَرْض ۳٫ مَلَكُوت ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْء، یعنی هر چیزی که خدا خلق کرده ملکوت دارد ۴٫ مَلَكُوت أَجَل. میتوان این آیه را این طور معنا کرد؛ «آیا آنها نگاه نکردند به ملکوت آسمانها و زمین و همچنین نگاه نکردند به آن چیزی که خدا خلق کرده و همچنین نگاه نمیکنند به اجلشان؟» یعنی چهار چیز متفرق. وجه جمع اینها چه میشود؟ خدا دربارۀ ملکوت صحبت میکند، ملکوت این چهار موضوع. این طوری جالب میشود.
تا اینجا در خلال دو آیه با ملکوت پنج مقوله مواجه شدیم؛ ۱٫ ملکوت آسمانها ۲٫ ملکوت زمین ۳٫ سلطان ملکوتی که خیلی مقولۀ جالبی است ۴٫ ملکوت آن چیز که خدا خلق کرده است. یعنی ملکوتِ ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ ۵٫ ملکوت اجلها. یعنی حتی سرآمدها و هنگام مرگ انسان ملکوت دارد. عنایت داشته باشید که این موضوع پنجم یک فرقی با قبلیها دارد. آن قبلیها شیء هستند. سه مقوله اول شیء هستند و سلطان ملکوتی شخص است. ملکوت آسمانها شیء است، ملکوت زمین شیء است، ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ شیء است. اما اجل شیء نیست. اجل یک ماجرا است. به عبارت دیگر یک امر یا بخشی از امر است. اجل به معنای سرآمد زمانی است. این سرآمد زمانی ملکوت دارد. پس نه تنها اشیاء ملکوت دارند، بلکه امور هم از جمله آجالِ اموری هم ملکوت دارند.
اما در آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف، اجل چگونه به ملکوت ارتباط پیدا میکند؟ جمله مورد نظر در آیه این است؛ ﴿ … مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسى …﴾. ﴿وَ أَنْ … ﴾ به معنای «و این که…» است. «این که …» یعنی بر اساس مطلب قبلی. شما وقتی « این که» را مطرح میکنید که کلامتان بر اساس مطلب قبلی باشد و بر اساس مطلب قبلیتان میخواهید کلام را ادامه دهید. در آیه، مطلب قبل دربارۀ ملکوت بود. پس یعنی بر اساس همین ملکوت متوجه شوند که اجلشان نزدیک شده است. نزدیک شدن اجل را باید از طریق ملکوت متوجه شد.
عنایت داشته باشید که در آیه واژه ﴿ أَجَلُهُمْ﴾آمده است که به «هنگام مرگشان» ترجمه شده است. وقتی اجل انسانها ملکوت دارد، این موضوع به شکلی قابل تعمیم است. اجل همه چیز ملکوت دارد و این موضوع با توجه به آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون و آیۀ ۸۳ سوره یس جالب میشود. خداوند در آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون میفرماید: ﴿ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[۵] و در آیۀ ۸۳ سوره یس میفرماید: ﴿ فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[۶]. یعنی همه چیز ملکوت دارد. با توجه به آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف، هم تمام اشیاء در آسمانها و زمین و هم همۀ امور ملکوت دارند. هم اشیاء و هم امور در آسمانها و زمین ملکوت دارند. چون امورشان هم مدنظر است. هر امری یک سرآمد دارد که اجل گفته میشود. وقتی گفته میشود اجلشان ملکوت دارد، یعنی بقیۀ قسمتهای امور هم ملکوت دارد. یعنی قابل تعمیم است.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که در جمله ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ منظور این نیست که یک چیزهایی وجود دارد که شیئ ندارند یا یک سری اشیاء وجود دارند که خدا خلقشان نکرده است. منظور این است که هر نوع شیئی که خدا خلق کرده است. این جمله را به خاطر آیات ۸۸ مؤمنون و ۸۳ یس این طور معنا میکنیم. با توجه به ﴿ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ همه چیز ملکوت دارد. وقتی همه چیز ملکوت دارد، ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ را هم بر این اساس باید ترجمه کرد. یعنی هر نوع شیئی که خدا خلق کرده است.
در آیات ملکوت نکته جالب دیگری وجود دارد که توضیح بیشتر آن در قسمت سوم بحث ملکوت یعنی کاربرد ملکوت خواهد آمد. خداوند در آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون میفرماید؛ ﴿ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. یعنی کسی وجود دارد که ملکوت همه چیز در دست اوست. مشابه این را خدا در آیۀ ۸۳ سوره یس میفرماید: ﴿ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾. اینجا یک «الذی» یا طبق آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون ﴿ مَنْ﴾ به معنای «کسی که» مطرح شده و یک «دست او» مطرح شده است. در هر دو آیه مؤمنون ۸۸ و یس ۸۳، یک شخصی هست و یک چیزی در جایگاه دست او. خداوند به وسیلۀ «دست»ش ملکوت آسمانها و زمین را در حیطۀ قدرت دارد و اداره میکند. سلطان، ملکوتی است اما ﴿يَدِهِ﴾ که در آیۀ۸۸ مؤمنون و هم چنین در آیۀ۸۳ یس مطرح شده است، طبق آیات ۸۸ تا ۹۲ سوره مؤمنون، این دست دستِ غیبی است. یعنی سلطان، ملکوتی است و یدالله غیبی.
به این نکته هم عنایت داشته باشیم که جمله ﴿ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ یعنی هر چیزی ملکوتی دارد. علاوه بر این که هر چیزی ملکوتی دارد، یک مقولهای دیگری در ملکوت داریم به نام سلطان ملکوتی. ابراهیم(علیهالسلام) با ﴿ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ هماهنگ نبود. با سلطان ملکوتی هماهنگ بود. هر چیزی ملکوتی دارد، اما سلطان ملکوتی اولاً شخص است، ثانیاً بسیار قیمتی است. تا حدی که ابراهیم(علیهالسلام) مأمور میشود که با او هماهنگ شود و از طریق او خدا را عبادت کند. این میشود حنیفیت. این که انسان از طریق سلطان ملکوتی به خدا بپردازد، این میشود حنیفیت.
نکته دیگری که مطرح میکنیم این است که در آیات ۷۵ تا۸۱ سوره انعام، اصلاً بحث درباره ملکوت است. در قسمت سوم بحث ملکوت یعنی کارکرد ملکوت مطرح میکنیم که اصلاً ابراهیم(علیهالسلام) آنجا برده شده تا ﴿ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ﴾. برده شده که اهل یقین شود. به چه چیزی یقین پیدا کند؟ به سلطان ملکوتی یقین پیدا کند. ایشان در ملکوت آسمانها و زمین برده شد. مثل آن که فلانی که نمیدانست ماجرا چیست، شما دستش را گرفتید و داخل قصر بردیو تا به پادشاه موجود در قصر یقین پیدا کند. در این مثال قصر به ازای ﴿ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است. دست فرد را گرفتند و بردند تا در حیطۀ ﴿ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ با سلطان مواجه شود و نسبت به او یقین پیدا کند.
در این آیات اصلاً بحث سر سلطان ملکوتی است. ابراهیم(علیهالسلام) در ﴿ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ برده شده کل محیط را ببیند و ببیند که سلطان ملکوتی چگونه نه تنها بر او، بلکه بر خیلی چیزهای دیگر تسلط دارد. پس با توجه به سیاق بر میآید که سلطان از جنس ملکوت است و چون تسلط دارد یک شخص است. بر انسان تسلط دارد. بر ابراهیم(علیهالسلام) تسلط دارد. پس شخص است. موجودی است که از ابراهیم(علیهالسلام) برتر است. عالیتر است. ابراهیم(علیهالسلام) باید خودش را با ایشان هماهنگ کند. آن موجود مأمور نیست که خودش را با ابراهیم(علیهالسلام) هماهنگ کند. ابراهیم(علیهالسلام) به پیشگاه او برده شده تا به وجود او یقین پیدا کند و خودش را با او هماهنگ کند و از طریق او خدا را عبادت کند. بعد از آن میآید و با مردم صحبت میکند؛ «این چیست که شما به عنوان شریک خدا قرار میدهید؟ خدا که از طریق این چیزها بر شما تسلط قرار نداده است. چرا چنین موجوداتی را میپرستید؟» یعنی آن چیزی که من دیدم و به وجودش یقین کردم، بر من تسلط داشت. ابراهیم(علیهالسلام) آن موجود را در ملکوت دید. پس از جنس ملکوت است.
اما عنایت داشته باشیم که در سورۀ مؤمنون، بحث سر غیب و شهود است. طبق آیۀ ۹۲ سوره مؤمنون اصلاً بحث سر غیب و شهود است. در چنین شرایطی خدا چیزهایی را در شهود مطرح میکند؛ ﴿ السَّماواتِ السَّبْعِ﴾، ﴿ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾ و ﴿ مَلَكُوتُ﴾[۷]. اما چیزهایی وجود دارد که شما در عرش هم نمیبینید. یدالله یک چیزی در عرش نیست. یدالله یک چیزی در ملکوت نیست. یدالله یک چیزی در آسمانها نیست. بلکه آسمانها، زمین و ملکوت با یدالله اداره میشوند و چون طبق سیاق بحث سر غیب و شهود است، میتوان گفت یداللهی که در آیۀ ۸۸ سوره مؤمنون یعنی ﴿ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ مطرح است، میتواند غیبی باشد که با ظاهر این آیات هم همخوانی دارد.
پس چه مجموعه آیات سوره مومنون و چه آیات ۷۵ تا ۸۱ سورۀ انعام دربارۀ ملکوت است. اما در سوره انعام از سلطان ملکوتی صحبت میشود و در سوره مومنون از ید اللهی که خدا به وسیلۀ آن ملکوت را اداره میکند. اگر این دو الزاماً یکی بود، خدا با یک واژه مطرح میکرد. در هر دو مجموعه آیه از ملکوت صحبت میشود، اما خدا از دو نوع ابزار در ملکوت صحبت میکند. پس لزومی ندارد این دو را الزاماً یکی بدانیم. در این گفتار اشارهای به چیستی ملکوت شد. در گفتارهای بعد به ابعاد ملکوتی انسان و انواع استفادهها از ملکوت خواهیم پرداخت.
ملکوتیات در آیۀ ۱۸۵ سوره اعراف
در گفتار قبلی درباره ملکوت آسمانها و زمین، به ارتباط اجل به ملکوت در این آیه اشاره شد. در این گفتار به توضیحات بیشتری در این باره میپردازیم. در این بحث موضوع مهم این است که از چه راهی وارد این آیه شویم. شگردمان این باشد که به توالی جملات حساس باشیم؛ چرا این جملات به دنبال هم گذاشته شده است؟ بحث اول در این آیه این است که آیا به ملکوت آسمانها و زمین نگاه نمیکنند؟ بحث بعدی این است که آیا به آن چه خدا خلق کرده است نگاه نمیکنند؟ این دو بحث چه ربطی به هم دارند؟ جملۀ سوم هم این است که شاید اجلشان نزدیک باشد. پس سه جمله آیه این شد که «آیا به ملکوت آسمانها نگاه نمیکنند؟ آیا به آن چه خدا خلق کرده نگاه نمیکنند؟ شاید اجلشان نزدیک باشد.» عنایت داشته باشید این سه جملۀ غیر مرتبط است. بعد در انتهای آیه خدا نتیجه هم میگیرد؛ «بعد از این دیگر شما میخواهید به چه ایمان بیاورید؟» این عجیب است. خدا سه جملۀ غیر مرتبط را مطرح میکند و بعد در آخر میفرماید: «شما بعد از این به چه میخواهید ایمان بیاورید؟» این جمله به جملات قبل چه ربطی دارد؟ یک معادلۀ سه مجهولی که خدا یک مجهول دیگر هم به آن اضافه میکند. اینطور مسأله آیه حل نمیشود. اما اگر بگوییم ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في﴾ ۱٫ ﴿ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ ۲٫ ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾؛ ۳٫ ملکوت ﴿أجَلُ﴾، اگر شما به ملکوت این مقولات توجه نکنید، دیگر به چه چیز اینها میخواهید توجه کنید؟ در این صورت تازه آیه معنا پیدا میکند و جملات آن به هم ارتباط پیدا میکنند.
برای این که این معنای آیه جا بیافتد، باید برای جملات آن مدام ما بهازای معنایی بگذاریم. اگر منظور ملکوت این چند موضوع نباشد، چه میتواند باشد؟ موضوعات مختلف را تجربه کنیم. برای انسان سؤال پیش میآید که شاید منظور چیز دیگری باشد. برای این که راه آن شایدها بسته شود، انسان باید مدام مسأله حل کند. هر چیز را که احتمال میدهیم منظور باشد، بررسی کنیم. انسان مدام ما بهازای معنایی بگذارد.
این بار از انتهای آیه وارد شویم. در اینجا خداوند میفرماید: ﴿ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾. پس باید یک یا چند حدیث (حدیث یعنی واقعه) مطرح شده باشد. احادیثی که قابل ایمان آوردن باشد. خداوند ابتدا میفرماید: ﴿ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾. ملکوت یک حادثه است. یعنی یک چیزی است که حادث میشود. ملکوت قابل ایمان آوردن است، چون حاکی از ماجرایی است و اگر به آن ایمان بیاوریم برایمان خاصیت دارد. قسمت دوم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ قبلاً خلق شده است. الان ماجرایی ندارد. قبلاً حادث شده است و الان بیشتر میشود به آن مخلوق گفت نه حادث. اگر فرضاً بگوییم ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ هم حدیث است، خب الان به چه چیز آن ایمان بیاوریم؟ فرض کنید به یک سنگ بر میخوریم، یعنی الان به سنگ ایمان بیاوریم؟ و اگر به این سنگ ایمان نیاوریم بعد از این دیگر به چه میخواهیم ایمان بیاوریم؟! این معنا به آیه نمیخورد. یک جای کار مشکل دارد. اما اگر بگوییم ایمان به ملکوت اشیاء و این که ملکوت دست کسی است و کسی از طریق آن در حال اداره کردن است، این به معنای حدیث بیشتر میخورد. یعنی منظور ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ باشد؛ اگر به ملکوت ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾ ایمان نیاوریم، دیگر چه چیزی قابل ایمان آوردن است؟ این معنا به آیه میخورد.
همینطور به بحث اجل هم میپردازیم. چرا خداوند اینجا بحث اجل را مطرح کرده است؟ وقتی میفرماید: ﴿ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ﴾، یعنی بعد از چه؟ بعد از آن دو موضوع مطرح در ابتدای آیه؟ چرا اجل را لحاظ نکنیم؟ وقتی خدا میفرماید ﴿ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ﴾، یعنی بعد از همه موضوعات قبلی. یا باید بگوییم یعنی بعد از یکی از موضوعات قبلی، که در این صورت باید آن موضوع را پیدا کنیم، یا باید بگوییم منظور بعد از همه موضوعات قبلی است که در این صورت اجل هم جزء آنها میشود. بالاخره کدام معنا درست است؟ معنای آیه را باید طوری جلو ببریم که اجزای آیه مرتبط با همدیگر درست معنا پیدا کنند. هر کدام سر جای خود بنشینند و معنای درستی داشته باشند. به نظر میرسد معنای آیه این است که باید به ملکوت نظاره کرد؛ ملکوت آسمانها، ملکوت زمین، ملکوت آن چیزی که خداوند خلق کرده است و ملکوت اجلها. اگر به ملکوت اجل هم نظاره میکنید، حواستان باشد! شاید اجل نزدیک باشد! چه کار دارید میکنید؟ نکند غافل شوید! نکند دیر بجنبید! باید به ملکوت اجل ایمان آورد و شاید اجل نزدیک باشد. بدوید! سریع باید ایمان بیاورید. سریع باید بجنبید. وقت محدود است. منظور از ﴿ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ﴾ ملکوت و ملکوتیات میشود. شما باید به ملکوت مقولات مختلف دقت کنید. اگر به ملکوت مقولات مختلف دقت نکنید و نخواهید ایمان بیاورید، دیگر به چه میخواهید ایمان بیاورید؟
جالب است وقتی دستهبندیهای ملکوتیات را نگاه میکنیم، دو دسته میشود. ﴿ مَلَكُوتِ السَّماواتِ﴾ شیء است. یک شیء ملکوتی است. ملکوتِ الارض هم یک شیء است. ملکوتِ یک شیء است. ملکوت آسمانها هم شیء است. ولو ملکوتشان شبیه همدیگر باشد و مثلا شبیه به حالت افسار باشد. سماوات شیء است. ارض شیء است. ﴿ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ﴾، شیء است. اما اجل، امر است. خداوند در این آیه میفرماید که در پهنۀ آسمانها و زمین، تمام اشیاء و امور ملکوت دارند. امور هم ملکوت دارند. اجل بخشی از امور است، بخشی از تقدیر امور است. تقدیر یک امر یعنی این که مشخص شود آن امر بر چه کسانی واقع شود، در کدام محدوده واقع شود، ابتدایش چه موقع باشد، انتهایش چه موقع باشد و … پس انتها بخشی از امر است، بخشی از تقدیر امر است. وقتی گفته میشود اجل، باید امر و مخلفات امر از جمله تقدیر امر، که بخشی از تقدیر امور اجلشان است، را نتیجه بگیریم. پس هم اشیاء موجود در آسمانها و زمین ملکوت دارند و هم امورِ در آسمانها و زمین. وقتی خداوند میفرماید ﴿ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾، یعنی کل اشیاء و امور. در بعضی آیات قرآن از جمله در این آیه، واژه اشیاء جمع بین شیء و امر است. بنابراین جمع بین آیات ملکوت در سورۀ مؤمنون و یس که در آنها گفته میشود: ﴿ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ و آیۀ ۱۸۵ اعراف که در آن ملکوت اشیاء و امور مطرح است، این میشود که تمام اشیاء و امور ملکوت دارند و خداوند با افسار ملکوتی تمام اشیاء و امور را اداره میکند. انسان باید با این مقوله آشنا شود. انسان باید بتواند ببیند، باید این موضوع را نظاره کند. هم به خدایی خدا پی ببرد و هم خودش را هماهنگ کند. اگر هماهنگ نکند چه؟ اگر شما ملکوت اجلتان را ببینید و اعتنا نکنید، مشکل برایتان پیش میآید. اگر اجل نزدیک باشد و شما اعتنا نکرده باشید، اذیت میشوید. اگر به این موضوع نخواهید اعتنا کنید، دیگر به چه چیزی میخواهید اعتنا کنید؟
[۱] ـ [انعام۷۵] ص۱۳۷٫
[۲] ـ [انعام۸۰] ص۱۳۷ ـ ﴿ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ﴾.
[۳] ـ [انعام۸۱] ص۱۳۷ ـ ﴿ وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَريقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.
[۴] ـ [اعراف۱۸۵] ص۱۷۴ ـ ﴿ أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾.
[۵] ـ [مؤمنون۸۸] ص۳۴۷ ـ ﴿ قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾.
[۶] ـ [یس۸۳] ص۴۴۵ ـ ﴿ فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
[۷] ـ [مؤمنون۸۶] ص۳۴۷ ـ ﴿ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ﴾.