کتاب مبین، یکی از نازلههای قرآن است. طبق آیۀ اول سورۀ هود، به قرآن در بالاترین مرتبه، «کتاب» گفته میشود و این کتاب، آیات دارد: ﴿كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ﴾[۱]. قرآن یک سری مشخصات دارد. یکی از مشخصاتش داشتن آیات است. وقتی آیات وجود دارد، یعنی عدد وجود دارد. آنجا شکل وجود دارد. اما هر آیۀ قرآن، میتواند بینهایت معنا داشته باشد و همزمان، غیرقابل معناست؛ یعنی اصلاً معناپذیر نیست. یک آیه از قرآن را در آن فضا درنظر بگیرید. بینهایت معنا دارد و همزمان معناپذیر نیست.
خداوند میخواهد قرآن را یک مرحله پایینتر، در یک عالم پایینتر بیاورد؛ هر آیۀ قرآن را محدود میکند؛ معناپذیر میکند. هر آیۀ قرآن را معناپذیر میکند. ضمن اینکه معناپذیر میکند، یا توأمان که معناپذیر میکند، هر آیه میتواند میلیونها یا میلیاردها معنا داشته باشد. این عدد هم که گفتیم برای اینکه به ذهن نزدیک بیاید وگرنه تعداد آن بالاتر از این است. یعنی هر آیه، از فضای بینهایت معنا داشتن، به مرحلۀ میلیاردها معنا یا مثلاً ده به توان صد معنا میآید. (این اعداد را به عنوان مثال طرح میکنیم. هر چه بگوییم برای ما زیاد فرق نمیکند. ده به توان صد بگوییم یا ده به توان هزار ، برای ما چندان فرق نمیکند؛ چون با عظمتها آشنا نیستیم.) به هرحال، آیه از آن بینهایت در میآید. در عالم کتاب، بینهایت است. هر آیۀ قرآن میتواند بینهایت معنا داشته باشد؛ ضمن اینکه در عین حال اصلاً معناپذیر هم نیست. وقتی که پایین میآید، ﴿أُحْكِمَتْ﴾ میشود: ﴿كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ﴾. یعنی هر آیهاش به سمت معنا مسیر داده میشود.
وقتی یک پله پایینتر میآید، همان آیاتِ تحکیم داده شده، «تفصیل» داده میشود. بخشپذیر میشود؛ دستهبندی میشود. در همان تفصیل آیات هم به قدری جزئیات وجود دارد که ما اصلاً نمیتوانیم قبول کنیم. یعنی اگر انسان در عالم آیات قرار بگیرد، بخشی از یک آیه را بخواهد در جریان قرار بگیرد، بلافاصله منهدم میشود؛ چون ظرف وجود ما ظرف این چیزها نیست. پس آیات کتاب، یک پله پایینتر میآید و «تحکیم» میشود؛ در همان عالم غیب یک پله بیشتر نازل میشود و «تفصیل» میشود. تفصیل آیات، در غیب است. یک پله پایینتر هم که در غیب میآید، «مبین» میشود. بعد که بر رسولالله(ص) نازل میشود، ﴿قُرْآناً عَرَبِيًّا﴾[۲] است. ﴿قُرْآناً عَرَبِيًّا﴾، یک پله پایینتر از مبین است. یک مرحله پایینتر است و قرآن اساسش مبین بودن است. این نازلۀ مکتوب هم مبین است. اگر از پایین بخواهیم به سمت بالا برویم، نازلۀ سوم کتاب مبین است. این قرآنی که در دست ماست، ﴿تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[۳] است؛ یعنی باز از همان جنس مبین است! یعنی از کتاب مبین به پایین، تمام نازلهها مبین میشود.
اما مبین یعنی چه؟ این تبیین چیست که زیر مجموعۀ تفصیل و پایینتر از تفصیل است؟ تفصیل، یعنی فصلبندی و دستهبندی. یک مثال ساده مطرح میکنیم. تعداد زیادی جانور را میخواهند در یک باغ وحش بیاورند. اگر درون هم باشند، همدیگر را میخورند و هزار مشکل پیش میآید؛ پس آنها را قفسهبندی میکنند. قفسهبندی، یعنی دستهبندی و هر دسته موجودات درون قفسۀ خودشان زاد و ولد و تکثیر دارند. پس وقتی میگوییم قفسهبندی، یعنی در هر قفس، یک دانه یا یک مجموعه است و ماجرا دارند. هر آیه بنا بر ﴿كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ﴾، تحکیم میشود. سپس هر آیهاش تفصیل و دستهبندی میشود. در هر دسته، دوباره زایش معنا و زایش ماجراها وجود دارد. بخشی از آن میآید در کتاب مبین و تبیین میشود. اگر تبیین نشود، قابل آمدن به آسمانها و زمین نیست؛ قابل آمدن به پهنۀ شهود نیست. تفصیلات، اول باید تبیین شوند؛ بعد به پهنۀ شهود آورده شوند.
در ابتدا به معنای این موضوعات فکر نکنیم؛ بلکه اول با واژهها آشنا شویم. در معنای آنها متوقف نشویم؛ اول با واژهها آشنا شویم: یک چیزی است به نام «کتاب» که آیات دارد؛ یک پله پایینتر میآید و ﴿أُحْكِمَتْ﴾ میشود؛ باز هم یک پله پایینتر میآید و «تفصیل» میشود؛ یک پله پایینتر هم میآید و «تبیین» میشود. در بالاهای غیب، تفصیل و در پایین غیب، مبین میشود. بعد وارد پهنۀ شهود میشود. در شهود بر رسولالله(ص) نازل میشود؛ ﴿عَرَبِيًّا﴾ میشود. هنوز وارد معانی نشویم و فقط با چینش واژهها آشنا شویم. بعد طی۲۳ سال میآید و به صورت قرآن مکتوب در دست ما قرار میگیرد که این نازله را الان به صورت قرآن مکتوب داریم و با واژههای مختلف مطرح میشود: با واژۀ ﴿تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾، با واژۀ قرآن یا القرآن، با واژۀ کتاب یا الکتاب. این قرآنی که در دست ماست، با چند واژه مطرح میشود. در مجموع، قرآن که به بعضی از نازلههای آن ـ نه همۀ نازلههایش ـ اشاره شد، یک اصلی در عالم آیات دارد که این اصل در مقام ظهور، در بهشت کوثر، در بهشت رضوان، ظاهر میشود. آنجا شما اصل قرآن را در جوار اهلبیت(ع) میبینید. در احادیث هم داریم که در آنجا قرآن و عترت، در کنار حوض به رسولالله(ص) میپیوندند. شما قرآن را در قیامت هم میبینید، اما آن اصل قرآن نیست. مثلاً وجه ملکوتی قرآن، یا وجه عرشی قرآن، یوم به یوم بیشتر ظاهر میشود و اصل ظهور قرآن در بهشت رضوان است. آن کتاب، هفت نازله دارد که برخی از نازلههایش مطرح شد. کتابی که در عالم کتاب یا در عالم آیات است، هفت نازله دارد. نازلۀ اول آن تحکیم آیات است؛ نازلۀ دومش تفصیل آیات؛ نازلۀ پنجم کتاب مبین است؛ نازلۀ ششم ﴿قُرْآناً عَرَبِيًّا﴾ و نازلۀ هفتم، این قرآنی است که ما در دست داریم. دو نازله را در این میان مطرح نکردیم تا بحث سنگین نشود. پس مبین مخصوص شهود نیست و پایین غیب مبین میشود، سپس در شهود میآید. تا وقتی مبین نشود، وارد شهود نمیشود. کتاب مبین غیبی است؛ پس وجه مبین در غیب انجام میشود. پس در بالای غیب تفصیل انجام میشود و در پایین غیب تبیین.
دربارۀ عالم آیات گفته شد که آیات در آنجا بینهایت معنا دارند و همزمان معناپذیر نیستند. این دو جمله خیلی با هم معنا دارد و با هم همخوان است. چون اگر معناپذیر باشند، دیگر بینهایت نمیشوند. اگر معناپذیر باشند، یعنی قابل شمارش؛ و بینهایت قابل تعریف نیست. اگر قابل تعریف باشد، بینهایت نیست. پس حقیقت این دو جمله یکی است و دوئیت بینشان نیست. به عبارت دیگر هر آیه بینهایت معنا دارد، چون معناپذیر نیست. در عالم آیات، به قدری محدودیت کم است که اگر معنا کنید، یعنی محدود کردهاید. آیات دارد، اما اگر معنا کنید، یعنی محدود کردهاید. در صورتی معنا میشود که پایین آورده شود؛ آن هم نه اینکه معنا شود، بلکه تنها راه معنا باز شود. تحکیم یعنی راه معنا باز شود. در این صورت معنا نمیشود؛ فقط راه معنا باز میشود. بعد از آن تازه فصلبندی انجام میشود و بعد از آن تازه تبیینش انجام میشود.
نظام خداوندی
خیلی پیچیده است. بعضی وقتها افرادی نزد امام معصوم(ع) میآمدند و میگفتند که یا بن رسول
الله، ما شنیدهایم که خداوند علومی به شما داده است. حضرت میفرمودند بله. شخص میگفت
یک مقدار از آن علوم را به ما بگو. آقا میفرمودند که نمیشود؛ شما تحملش را ندارید. میگفت نه، به من
بگویید؛ من تحمل دارم. آقا میفرمودند بقیه بیرون بروند و خلوت میکردند. در حدیث
داریم مثلاً در خیمه بودند، یا در مراسم حج. همه بیرون میآیند. چند لحظه بعد، میبینند که در خیمه
باز شد و این آقا بیرون آمد. موهای سرش و موهای ریشش سفید شده است؛ سر به بیابان
گذاشت و رفت. کسی که ادعای فهم داشت و میگفت شما فقط چند کلمه بلدید. یا مثلاً در ماجرای
خطبۀ هَمّام آمده است که این آقا یک مقدار که حضرت برایش صحبت کردند، یک نعرهای زد و افتاد و
مرد! همان خطبه را ما هم گوش میکنیم، ولی به ما اثر نمیکند. بارها میخوانیم، به ما اثر نمیکند. همام شنید، اما
سعی کرد فهم کند. همان واژهها را ما هم میخوانیم؛ ولی اثری ندارد؛ میگوییم که بیشتر بگو!
وقتی کمیل نزد امیرالمؤمنین(ع) میآید و میگوید «ما الحقیقة»؛ حقیقت چیست؟ آقا برایش
توضیح میدهند.
دوباره میگوید
که «ما الحقیقة»؟ آقا دوباره برایش توضیح میدهند. دوباره میگوید: «ما الحقیقة»؟ دوباره برایش توضیح میدهند. دوباره میگوید: «ما الحقیقة»؟
آقا میفرمایند
که «أطفئ السّراج فقد طلع الصّبح»؛ چراغ را خاموش کن که خورشید طلوع کرد. این طور
موضوع را عوض میکنند. بعضیها با واژهها جلو میآیند؛ لذا کلام به آنها اثر نمیکند؛ اما آن کسی که
با معنا میخواهد
آشنا شود، گاهی تحمل ندارد.
[۱] ـ [هود۱] ص۲۲۱ ـ ﴿ الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ﴾.
[۲] ـ [یوسف۲] ص۲۳۵ ـ ﴿ إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾.
[۳] ـ [نحل۸۹] ص۲۷۷ ـ ﴿ وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ﴾.