مقولات قابل «تفکّر» در آسمانها و زمین
آیه ۸ سوره روم؛ تفکر در نظام آسمانها و زمین و سرانجام آن
آیه بعدی آیه ۸ سوره روم است. خداوند در این آیه میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى»؛ آیا آنها در درون خودشان فکر نکردند؟ به چه چیزی باید فکر کنند؟ به اینکه «ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى». این قسمت از آیه، در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران هم ما به ازایی دارد. در آیه ۱۹۱ سوره آل عمران تفکر در خلقت آسمانها و زمین است؛ در آیه ۸ سوره روم هم تفکر در خلقت آسمانها و زمین و «ما بینهما». «ما بینهما» چند بار در قرآن آمده است که در آینده بیشتر در مورد آن صحبت میکنیم و به نظر میرسد که منظور از آن عالم دخان باشد.
در آیه ۱۹۱ آل عمران، به عنوان نتیجه مطرح میشود که «ربّنا ما خلقت هذا باطلا»؛ خدایا تو این آسمانها و زمین را بر اساس باطل خلق نکردهای. اولا باید خلقت نتیجه گرفته شود؛ ثانیا این که بر اساس باطل نیست. ما به ازای آن در آیه ۸ سوره روم «الا بالحق» است. تو باطل خلق نکردهای؛ بلکه دقیقا منطبق بر نظامی که مد نظر داشتی، خلق کردهای. «الحقّ» نظام خداوندی است؛ آن نظامی که خداوند منظر دارد. تو آسمانها و زمین را دقیقا طبق نظامی که مد نظر داشتی خلق کردی.
در ادامه آیه ۱۹۱ آل عمران مطرح شده بود که «سبحانک فقنا عذاب النار»؛ یعنی در اثر تفکر در خلقت آسمانها و زمین، سرانجام را نتیجه میگیریم. در آیه ۸ سوره روم، ما به ازای آن «وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ» است؛ خدایا، تو یک زمانی این آسمانها و زمین را با تمام نظامش برمیچینی. آن زمان مرا به پیشگاه خودت میآوری؛ نکند در آن زمان جهنمی باشم.
یک ستاره میلیاردها سال زندگی میکند و تولد زندگی و مرگ دارد. بارها مرگ ستارگان گزارش شده است. نظام حاکی از این است: تولد، زندگی، مرگ؛ پس این موضوع برای من هم هست. من هم «تولد، زندگی، مرگ» دارم و «اجل مسمی» دارم. وقتی در نظام این هست و خدا دارد این کار را انجام میدهد و برنامه دارد، برای من هم برنامه دارد. من چه کار میکنم؟ کل آسمانها و زمین در محضر خداست؛ یک زمانی من هم به محضر خدا برده میشوم. از جنبه محضریت، قیامت آسمانها و زمین (یعنی آن محضریتی که باید واقع شود)، الان است. اما قیامتی که برای انسانها هست، از جنبه محضریت، مدتها بعد واقع میشود. این ماجرا بر من هم واقع میشود. خدایا، نکند من هم درست رفتار نکرده باشم و نکند جهنمی باشم. خدایا، این نظام آسمانها و زمین را تو ایجاد کردهای؛ مرا هم تو ایجاد کردهای. خدایا، این نظام را طبق برنامه الحق داری جلو میبری؛ چرا من خودسر بخواهم عمل کنم؟ تو برای آسمانها و زمین برنامه داری؛ تو حتما برای من هم برنامه داری. پس چرا من سرخود عمل کنم؟ خدایا، من هم میخواهم در نظام تو وارد شوم. من هم میخواهم دقیقا طبق نظام تو رفتار کنم؛ آن طور که تو میخواهی رفتار کنم؛ این میشود «عبودیت». خدایا، این آسمانها و زمین دقیقا طبق نظامی که تو قرار دادهای اداره میشود. من هم میخواهم صد در صد طبق نظام تو رفتار کنم؛ این میشود «إیّاک نعبد»: دقیقا میخواهم با تو هماهنگ باشم. پس جالب است؛ محصول تفکّر ابتدا نتیجه گرفتن «نظام» است و بعد نتیجه گرفتن «سرانجام نظام».
آیة ۸ سورة روم؛ تفکر در نظام آسمانها و زمین و سرانجام آن
خداوند در آیة ۸ روم میفرماید: «أ وَ لَمْ يَتَفَکَّرُوا في أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي …»؛ خداوند در این آیه میفرماید که آیا اینها درون خودشان فکر نمیکنند که این چیز که خداوند قرار داده، نظام خلقتش چگونه است؟ صحبت از خلقت اولیه نیست. بلکه آنچه هست، اولا دقیقا طبق ساختار نظاممند خدایی (بِالْحَقِّ) است و ثانیا یک سرآمدی دارد (وَ أَجَلٍ مُسَمًّي). این وضعیت فعلی است. نتیجه اخروی هم در ادامة آیه آمده است (طبق سوره آل عمران باید نتیجه اخروی بگیرید): «وَ إِنَّ کَثيرًا مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ». معنای این آیه چیست؟ برای اینکه معنای این آیه مشخص شود، باز هم مثالی در قالب یک امر که پایین میآید، مطرح میکنیم.
امر چگونه از آسمان پایین میآید؟ وقتی امور در عوالم پایین میآید، تا وقتی در عرش است، از جنس «نور علم» است و هنوز شکل برزخی به خودش نگرفته است؛ اما وقتی درون آسمانها میآید، از جنس اَشکال در آسمانها میشود. چیزی که شما در خواب میبینید، از جنس اشکال در آسمانهاست. هر خوابی که شما میبینید، اگر زلال باشد[۴]، یک تصویر برزخی است؛ مشتی معلومات در قالب یک شکل است. خوابهای زلال شما یک تصویر برزخی است. مثلا شما در خواب میبینید که یک کامیون برنج آمد و بارش را جلوی شما خالی کرد؛ فردای آن روز مقدار زیادی پول به شما میرسد. چه ماجرایی واقع شده است؟ امری که در علم عرشی خدا بود، در آسمانها آمد و تبدیل به شکل برزخی امر شد و آسمان به آسمان که پایین آمد، شکلش تغییر کرد و به شکل زمینی نزدیکتر شد. وقتی به آسمان ستارگان میرسد، اصطلاحا به آن «امرِ مادی» میگوییم. آنجا خود صحنهای که فردا چگونه پول زیادی به شما میرسد را میبینید. افرادی بودهاند که در خواب، امر مادی را میدیدند. یعنی وقتی که میخوابیدند، در خواب میآمدند در افق امر مادی. در این صورت آنچه فرد میبیند، به همان صورت واقع میشود و به تعبیر نیاز ندارد. اما اگر فرد در خواب، در ارتفاعات بالاتر باشد، خیلی فرق دارد و به معبّر نیاز دارد.
پس امر در آسمانها شکل میگیرد. در قرآن هم منظور از امر در خیلی از موارد، امر در آسمانها است؛ یعنی حالتی که امور در قالب شکل درآمدهاند. امر آسمان به آسمان پایین میآید، تا به آسمان ستارگان میرسد. در آسمان ستارگان، بعضی از اجرام آسمانی هستند که در پهنة بزرگی، موضوعات را تحت تأثیر قرار میدهند. مثلا دو عنصر در آسمان ستارگان قرار داده شده که کلّ آسمانهای هفتگانه را تحت تاثیر قرار میدهند؛ خورشید و ماه. این تاثیرگذاری در سورة نوح (آیات ۱۵ و ۱۶) مطرح شده است.
خورشید به چه صورت بر امور تاثیر میگذارد؟ اموری که وارد آسمانهای هفتگانه میشود، در نور خورشید قرار میگیرد و مراقبت میشود و پایین میآید. با وجود این مراقبت، این وضعیت وجود دارد. نور ماه هم همین طور است. خورشید و ماه، دو تاست؛ به حسب یک «دو» که در عالم قرار داده شده است. هر دو تاثیر «رحمت» بر امور دارند. به حسب دو عنصری که بر مجموعه تاثیر رحمت دارند: «الرّحمن الرّحیم». خداوند نظام را نظام الرّحمن الرّحیم قرار داده است. لذا میفرماید بگویید بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ یعنی از خدا اجازه میخواهم، تا وارد نظام الرّحمن الرّحیم شوم. نظام الرحمن الرحیم یعنی این دو اسم، در کلّ پهنه جریان دارد و به دو صورت الرحمن و الرحیم همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. در آسمانهای هفتگانه و زمین، بروز الرحمن و الرحیم به صورت نور خورشید و ماه است. امری که در حال پایین آمدن است، فقط وقتی در جوار یک ستاره است، تاثیر منفی یا مثبت روی آن گذاشته میشود؛ اما در کل پهنه در نور ماه و خورشید پایین میآید. پس یک امر که از ارتفاع پایین میآید، به حسب ناظر زمینی از جوار چند ستارة معدود عبور میکند که اینجا علم نجوم کهن، کمک میکند.
امری که پایین میآید، میآید تا به افراد یا اشیائی برسد؛ پس سرآمدی دارد: «أَجَلٍ مُسَمًّي». امر درون یک نظامی دارد پایین میآید که این نظام خداوندی است. اگر یک تعدادی آهنربا را به صورت اتفاقی روی زمین پخش کنید، اگر یک قطعه آهن بخواهد از میان آنها عبور کند، سرانجامش به وضعیت اتفاقی آهنرباها بستگی دارد؛ پس حرکتهای بعدی هم اتفاقی است. بازی منچ یا مار و پله هم اتفاقی است و نظامی ندارد؛ اتفاق بر آن حاکم است. اما عبور کردن امور از لابلای ستارهها مانند بازی منچ و مار و پله نیست؛ مثل عبور یک قطعه آهن از خلال یک تعداد آهنربای اتفاقی نیست. چینش ستارگان در آسمانها نظام دارد و به این نظام «الحق» گفته میشود.
پس در تفکر در آسمانها این دو موضوع مهم است: اولا نظامی هست؛ ثانیا امور پایین میآیند که به مقصدی برسند. این طور نیست که امور، در این نظام بسیار متقن، سرگردان باشند. امور به قصدی و به سوی مقصدی میروند. پس دو مقولة «الحق» و «اجل مسمی» پر اهمیت است. اگر در آسمان این گونه است که هیچ امری در آسمانها رها نیست، به حسب آیة ۱۳ جاثیه این موضوع آیه است. خدایا، پس من هم در نظام تو رها نیستم. اگر هر امری، باید به جایی وصل شود، یعنی خدایا، من هم باید به جایی وصل شوم؛ پس من رها نیستم. من به کجا باید وصل شوم؟ من آورده شدهام؛ از خلال اجرام نشئاتی باید عبور کنم و به جایی برسم؛ اما: «وَ إِنَّ کَثيرًا مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ».
اجل نهایی که خدا برای انسانها قرار داده، لقاء رب است. همان طور که امر سرآمدش لقاء شخص است، سرآمد انسان هم لقاء ربّ است. لقاء امور برای من است و من برای رب. امور در خلال آسمان عبور میکند و به من میرسد. هیچ امری از من نیست که به من نرسد. تمام امور من وارد آسمانهای هفتگانه میشود و از خلال آسمان عبور میکند و به من میرسد. خدایا، من هم در خلال نشئات، رها و سرگردان نیستم. تو مرا عبور میدهی و در جایی من باید به محضر تو برسم. پس تفکر در آسمانها و زمین، فرآیندی است که این ثمرات را دارد.
آیه ۱۳ سوره جاثیه؛ تفکر در تسخیر آنچه در آسمانها و زمین است برای انسان
دو آیهای که مطرح شد، حاکی از تفکر در «خلقت» آسمانها و زمین بود. آیه آخر، آیه ۱۳ جاثیه است که تفکر در «آیات» موجود در آسمانها و زمین است. در این آیه خداوند میفرماید:
«وَ سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
حیطه صحبت، آسمانهای هفتگانه و زمین است. ماجرایی که در آنها واقع شده این است که هر چیز که در آسمانها و زمین هست را خداوند مسخر انسان کرده است. این آیه تقریبا جامعترین حیطه تسخیر را برای انسان مطرح میکند. در بعضی از آیات، خداوند میفرماید که من این چیز و آن چیز را مسخر شما کردهام؛ اما در جاثیه ۱۳ میفرماید هر چیز که در آسمانها و زمین است را مسخر شما کردم. مسخّر یعنی «قابل استفاده». دریا برای حیوان مسخّر نیست؛ اما برای انسان هست. یعنی میتواند کشتی درست کند و برود درون دریا. این که خداوند به انسان توفیق داده است که انسان بتواند کشتی بسازد و برود و صید کند و … یعنی خداوند دریا را برای انسان قابل استفاده کرده است؛ نه این که دریا به فرمان او باشد. مسخّر کردن، «به فرمان» قرار دادن نیست؛ «قابل استفاده» قرار دادن است.
هر چیز که در آسمانهای هفتگانه و زمین هست را خداوند برای انسانها قابل استفاده کرده است. حتی درباره آسمانها خداوند میفرماید که با «اسباب» در آسمانها بالا بروید. اگرچه ما مسلمانها عمل نکردهایم و یهودیها عمل کردهاند. آنها دیدند راه باز است و عمل کردند؛ ولی ما به بازی دنیا مشغول شدیم.
در قبال آسمانهای هفتگانه و زمین و آن چیز که خداوند مسخر انسان کرده، در لابلای این همه مسخّرات، «إِنَّ فی ذلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». هر چیزی را که خداوند در آسمانهای هفتگانه و زمین، مسخر انسان کرده، «آیه»ای است برای ماجرایی دیگر. کسانی باید اهل تفکر باشند که اینها در آسمانهای هفتگانه و زمین چیست؟ چرا خداوند اینها را قرار داده است؟ خدایا، تو چرا این موضوعات را مسخّر ما کردهای؟ با تفکر انسان باید نتیجه بگیرد. یک موقع انسان در «خلقت» آسمانها و زمین تفکر میکند و نظام و سرانجام نظام را نتیجه میگیرد؛ اما طبق آیه ۱۳ سوره جاثیه انسان در «آیات» موجود در آسمانها و زمین تفکر میکند. آیات موجود در آسمانها و زمین بحث مفصل و آیات فراوانی دارد که این بحث را در جای خودش مطرح میکنیم؛ اما در یک تعریف اجمالی آیه یعنی «مقولاتی که اولا جزو نظام خداوندی باشند؛ ثانیا قابل تکرار باشد و در هر ظرف مناسب تکرار شوند». آیه باید این دو ویژگی کلی را داشته باشد. وقتی شما میبینید خدا موضوعاتی را مسخّر انسان کرده، نتیجه بگیرید که آن موضوعات دیگر را هم مسخر کرده است. مسخرات در آسمانهای هفتگانه و زمین آیه هستند و مدام تکرار میشوند. اولا خدا قرار داده و ثانیا قابل تکرار است؛ یعنی آیه است. آن یکی را هم خداوند مسخر کرده و آن دیگری را هم مسخر انسان کرده است. اگر میبینید در زمین خداوند چیزهایی را مسخر کرده، نتیجه بگیرید که خورشید را هم خداوند مسخر انسان کرده است. کهکشان راه شیری را هم خداوند قابل استفاده برای انسان کرده است؛ کهکشانهای دور دست را هم همین طور. نه تنها اینها، بلکه چیزهایی که در آسمانهای بالاتر و در تمام آسمانهای هفتگانه هست. در آسمان هفتم درخت «سدرة المنتهی» است؛ آن را هم خداوند مسخر انسان کرده و قابل استفاده برای انسان است. خدایا چرا این کار را کردهای؟ در آسمان چهارم، «بیت المعمور» است. در آسمان هفتم خانهای به نام «ضُراح» است. آنها هم قابل استفاده برای انسان هستند. در آسمان هفتم کنار سدرة المنتهی، «جنة المأوی» است. آن را هم خداوند مسخّر انسان کرده است. خدایا، تو هر چه در آسمانهای هفتگانه و زمین است را مسخر ما انسانها کردهای؛ چرا؟! چرا نظام به این عظمت را متوجه ما انسانها کردهای؟ این نظام مال تو است. در دو آیه قبل، شما نظام را نتیجه میگیرید و ارتباطش را با خدا. در آیه ۱۳ جاثیه، این نظام متوجه انسان است. چرا این طور است؟ چرا متوجه انسان است؟ اینها مسخّر من است که من چه کار کنم؟
یک مثال ساده بزنیم. یک دلیجان را در نظر بگیرید. چند تا اسب به دلیجان بسته شده که دلیجان را دارند میکشند. یک راننده آن بالا هست و افسار این اسبها در دست اوست. او شما را صدا میکند و شما از راهی که هست، میروید بالا و کنار راننده مینشینید. او افسار را به دست شما میدهد! یعنی چه؟ یعنی بیا و مقداری از مسیر را شما جلو ببر؛ دلیجان را شما جلو ببر. اینکه افسارش را دست شما میدهد، منظورش این نیست که آن را دور گردن خودت بپیچ یا رها کن! نه؛ این افسار است. ابزار هدایت است. بیا اسبها و دلیجان را هدایت کن؛ اما نه به سمت بیابان. میبینی که در مسیری دارد حرکت میکند و به تاخت میرود. چند نفر هم در دلیجان هستند. در مسیری و به سمت مقصدی میرود. در همین مسیر و به سوی همان مقصد، تحت اشراف من، چند دقیقهای افسار در دست شما باشد. یعنی شما چند دقیقه راهبری کن. نظام آسمانها و زمین ساخته خداست و در دست خداست. نظاممند هست و باطل نیست. چرا خداوند در آیه ۱۳ جاثیه میفرماید که بیایید افسار را در دست بگیرید؟ یعنی شما اداره کنید. از جمله «ما فی السماوات و ما فی الارض»، ملائک هستند. همان ابتدا به ملائک فرمود سجده کنید. با سجده ملائک بر انسان، آنها را مسخر انسان قرار داد؛ «سخّر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض». خداوند میفرماید بیایید استفاده کنید و به کار بگیرید. این نظام باطل نیست؛ بلکه بالحق ایجاد شده است. شما بیایید و راهبری کنید؛ اما به باطل راهبری نکنید؛ بلکه بالحق راهبری کنید. این نظام در مسیری و به سوی سرانجامی جلو برده میشود؛ شما هم نظام را در دست بگیرید و در مسیری که قرار داده شده به سوی سرانجام مد نظر حرکتش بدهید.
آیه ۱۳ جاثیه به نوعی توضیح «خلیفه» است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنّي جاعِلٌ فِي اْلأَرْضِ خَليفَةً»[۱]. موضوع این نیست که خلیفه در زمین؛ موضوع «خلیفه از زمین» است. کسی که از زمین، آسمانهای هفتگانه و زمین را اداره کند. در زمین است، برای آسمانها و فراتر از آن. انسان باید تفکّر کند: خدایا، تو میخواهی من چه کار کنم؟ من چه کاری باید بکنم؟ تو چرا داری افسار را به دست من میدهی؟ یعنی من چه کار باید بکنم؟ من الان چگونه هدایت کنم؟ به کدام سمت و سو هدایت کنم؟ من که بلد نیستم؛ پیامش این است که برو یاد بگیر. من که مسیر را نمیشناسم؛ جوابش این است که برو یاد بگیر. من که نمیدانم کدام مقصد. جوابش این است که برو آشنا شو. من که نمیدانم چگونه راهبری کنم؛ جوابش این است که برو یاد بگیر.
یک نکته جالب اینکه وقتی خداوند میفرماید «وَ سَخَّرَ لکم»، یعنی از الان ابزار در دست شما قرار داده شده است؛ پس دیگر از این به بعد اگر دلیجان کُند یا تند برود، به عهده شماست. اگر مسیر را درست برود یا منحرف شود، به عهده شماست. شما مسؤولیت دارید. افسار دست شما قرار داده شده است و شما باید راهبری کنید.
محصول تفکر در «سخَّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الأرض» باید این باشد که شما نتیجه بگیرید ما انسانها در جایگاه راهبران آسمانها و زمین هستیم. در دو آیه قبلی شما راهبری خدا را نتیجه میگیرید و در این آیه راهبری انسان را باید نتیجه بگیرید. در دو آیه قبلی خداوند نظام آسمانها و زمین را به سرانجام میرساند؛ در این آیه انسان باید آسمانها و زمین را به سرانجام برساند. چون مثلا در آیه هشت سوره روم مطرح میشود که «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»؛ ولی در آیه ۱۳ جاثیه داریم: «سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»؛ کلّ آن نظام مسخّر انسان قرار داده شده است؛ یعنی افسارش در دست انسان است. پس انسان در جایگاه خلیفه خدا یا در جایگاه خلیفه رب، باید راهبری کند و به سرانجام مد نظر خدا برساند. باید نظامداری کند و نظام را راهبری کند و به سرانجام مد نظر خدا برساند.
از بحث تفکر یک نتیجهای بگیریم. این که خداوند میفرماید که تفکر کنید، یعنی این گونه به آسمانها و زمین بپردازید. این یعنی به بحث تفکر در آسمانها و زمین، از منظر «چگونگی» پرداختن به آسمانها بپردازیم. چه کار کنیم؟ خوب تفکر کنید و نتایجی را بگیرید. اما میتوانیم همین بحث را از منظر «چرایی» پرداختن به آسمانها و زمین مورد توجه قرار دهیم؛ یعنی از منظر بحث قبلی. چرا باید در آسمانها و زمین تفکر کنیم؟ چون نظام دارد؛ بیحساب نیست؛ به باطل نیست. نظام دارد؛ مسیر دارد؛ سرانجام برایش قرار داده شده است. شما با تفکّر متوجه این ماجرا باشید و همراه شوید. نه اینکه فقط همراه شوید؛ بلکه بیایید شما هم نظامدار این نظام شوید. خلیفه رب شدن یعنی نظامدار نظام خدایی شدن. درست است که در زمین هستی، اما حیطهای که برایت قرار داده شده، «السماوات و الأرض» است. از زمین، افسار آسمانهای هفتگانه و زمین را در دست بگیر و کل آن را نظامداری کن و از مسیری که خداوند در نظر گرفته، به سوی مقصد مد نظر خداوند سوق بده.
خداوند انسان را برای این ماجرا خلق کرده و افسار این مقولات عظیم را در دست انسان قرار داده است؛ اما در عمل ما انسانها غافلیم و به بازی مشغولیم؛ به «بازی» دنیا. بازی یعنی چه؟ وقتی دو نفر ماجرایی را بازی میکنند، فقط ظاهر است و چیزی به دست نمیآورند. فقط ادای آن ماجرا را درمیآورند. چیزی نصیبشان نمیشود. «بازیِ دنیا» یعنی انسانها زحمت زیادی در آن میکشند، اما دارند ادا درمیآورند. چون وقتی سرشان را روی زمین میگذارند و از دنیا میروند، متوجه میشوند چیزی نصیبشان نشده است. مثل این که در فیلم دو نفر بازی کنند؛ یکی در نقش رییسجمهور و یکی معاون رییسجمهور. از فیلم که بیرون بیایند، نه آن آقا رییسجمهور است و نه آن دیگری معاون رییسجمهور. پس این ماجرا چه بود؟ چرا به او رییسجمهور میگفتند؟ بازی بود؛ وگرنه هیچ کدام در آن جایگاه نبودند. اگرچه خیلی موجّه داشتند رفتار میکردند؛ اما بازی میکردند و فقط ادای رییسجمهور و معاونش را درمیآوردند؛ وگرنه نه رییسجمهوری بود و نه معاونی!
دنیای ما انسانها این طور است. ما ادای تکاپو را درمیآوریم. خیلی با جدّیت بازی میکنیم. مثل کسی که بازی فوتبال را خیلی جدی گرفته است. گل هم که میزند، خیلی جدّی برخورد میکند! طوری که باعث تعجب است. چرا این فرد بازی را اینقدر جدّی گرفته است؟ عموم ما انسانها اینطور هستیم. دنیا را جدی گرفتهایم. بازی دنیا را خیلی جدّی انجام میدهیم. وقتی سرمان را زمین بگذاریم و از دنیا برویم، هیچ کدام برای ما نیست. تمامش روی صحنه دنیا بود. در تئاتر روی سن میآیند و ادای رییسجمهور و دیگران را درمیآورند و از سن که پایین میآیند، هیچ کدام آن منصبها را ندارند. ما هم روی سن دنیا، ادای تکاپو و ماجراهای مختلف را درمیآوریم. از سن که پایین میآییم، هیچ کدام از اینها برای ما نیست. تمام آنها «متاع» روی سن بود. متاع یعنی آن چیزی که مال آنجاست و از آنجا که بیرون بیایی، دیگر برای شما نیست. «متاع الحیاة الدنیا»، یعنی چیزهایی که فقط در دنیاست و وقتی که انسان سرش را زمین بگذارد و از دنیا برود، دیگر هیچ کدام از آنها برای انسان نیست. انشاءالله خداوند پناهمان دهد و توفیق عطا کند که ما هم تفکّر کنیم در آسمان و زمین؛ چه در خلقت آسمان و زمین و چه در آيات آسمان و زمین.